رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

من یک عادت خیلی بدی دارم موقع خوندن کتاب، اونم این که خیلی خیلی ریز می شم توی مطالب:icon_pf (34):

مثلا کتاب اگر درسی باشه تک تک مطالبش رو باید بفهمم و درک کنم با تمام سلول های بدن.

بعد چون خیلی سخته، خیلی وقت می ذارم روش و خیلی اذیت می شم.

کتاب های رمان هم حل می شم توی کتاب و خودم جای تک تک شخصیتای کتاب می ذارم، باهاشون زندگی می کنم و فکر می کنم هر لحظه جای هر کدوم بودم چی کار می کردم.

کتاب های روانشناسی هم همین طور. خط به خطشو باید بفهمم.

یه خوبی هایی هم داره ها. البته خوبی هاش تو طولانی مدته ولی همون موقع خیلی اذیتم می کنه:w768:

وای منم این وسواسو دارم :ws44:

واسه همینم خیلی اذیت میشم همیشه و باعث میشه کمتر برم سراغ کتاب :hanghead:

خییییییییییلی دوست دارم کتاب بخونم ولی با این وسواسی که دارم خیلی اذیت میشم و زود کنار میذارمش یا اصلا حوصلم نمیاد بخونم :sigh:

 

من کتابی که میخونم باید حتما موضوعی باشه که برام مهم باشه دونستنش یا مورد علاقم باشه.هرکتابی رو نمیتونم بخونم.

رمان رو که اصلا حوصله م نمیاد بخونم! خیلی خیلی برام خسته کنندست رمان!

کتاب داستانی بخوام بخونم نهایت داستان کوتاه یا رمان به نسبت کوتاه، اونم اگه خوب باشه و خیلی تعریف ازش شنیده باشم! که بازم اگه خستم کنه بسته به رمانش چندصفحه درمیون میخونم! و فقط یه کلیت ازش میمونه برام و اگه خیلی داغونم باشه که خیلی هنر کنم اول و وسط و اخرشو میخونم و میذارم کنار!:دی

 

ولی واقعا نمیدونم با این وسواسم چیکار کنم :ws44:

خیلی عقبم میندازه و کندم میکنه و اخرم کلی اذیت میشم و از کتاب خوندن زده! :ws44:

حافظمم که داغون قربونش برم! :banel_smiley_4: هرچی میخونم زود یادم میره. یهو چندین صفحه که میرم جلو برمیگردم میبینم هیچ کدوم از مطالبی که وقت و انرژی سرش گذاشتم و خوندم تو خاطرم نمونده و همین کلی انگیزمو میگیره و خسته میشم :sigh:

  • Like 9
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 146
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

من دقیقا همین کارو می کنم. به خصوص کتب درسی.

ولی تو مرحله سوم که دیگه باید آروم کتاب رو خوند، دوباره شروع می کنم به گیر دادن به مطالب تا فهم 100 درصد.:pichak29:

:ws28:

واسه چی این کتابارو میخونی خب!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من دقیقا همین کارو می کنم. به خصوص کتب درسی.

ولی تو مرحله سوم که دیگه باید آروم کتاب رو خوند، دوباره شروع می کنم به گیر دادن به مطالب تا فهم 100 درصد.:pichak29:

 

وااااااای مریمی....به نظرم خیلی سخت کتاب میخونی!!!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:ws28:

واسه چی این کتابارو میخونی خب!

 

کتاب درسیه دیگه.

واسه چی می خونم؟؟؟؟:banel_smiley_4:

واسه پیشرفت جامعه. چون این وظیفه رو دوشم سنگینی می کنه.

 

مسخره نکن سرت میاد:3384s:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
کتاب درسیه دیگه.

واسه چی می خونم؟؟؟؟:banel_smiley_4:

واسه پیشرفت جامعه. چون این وظیفه رو دوشم سنگینی می کنه.

 

مسخره نکن سرت میاد:3384s:

:ws28:

ببخشید ولی اون شکلکه که ته پست قبیلت گذاشته بودی خیلی با نمک بود. خنده ام واسه اون بود بیشتر!

  • Like 2
لینک به دیدگاه
وااااااای مریمی....به نظرم خیلی سخت کتاب میخونی!!!

 

خیلی.

دوستام می گن وای چه قد خوب می فهمی مطلبو.

ولی نمی فهمن من چی کشیدم تا اونو خوندم:w821:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
خیلی.

دوستام می گن وای چه قد خوب می فهمی مطلبو.

ولی نمی فهمن من چی کشیدم تا اونو خوندم:w821:

دقیقا دوستم مثل شما، خیلی سخت میخونه ولی اون هنوزم که هنوزه کتابای ترم اولو خیلی خوب یادشه ولی من تَکو تُک یادمه!!!:hanghead:

به نظرم شماها درسته سختی میکشید تا کل کتابو جزوه رو بخونید، ولی این خیلی خوبه و ارزش داره !!!:w16:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
وای منم این وسواسو دارم :ws44:

واسه همینم خیلی اذیت میشم همیشه و باعث میشه کمتر برم سراغ کتاب :hanghead:

خییییییییییلی دوست دارم کتاب بخونم ولی با این وسواسی که دارم خیلی اذیت میشم و زود کنار میذارمش یا اصلا حوصلم نمیاد بخونم :sigh:

 

من کتابی که میخونم باید حتما موضوعی باشه که برام مهم باشه دونستنش یا مورد علاقم باشه.هرکتابی رو نمیتونم بخونم.

رمان رو که اصلا حوصله م نمیاد بخونم! خیلی خیلی برام خسته کنندست رمان!

کتاب داستانی بخوام بخونم نهایت داستان کوتاه یا رمان به نسبت کوتاه، اونم اگه خوب باشه و خیلی تعریف ازش شنیده باشم! که بازم اگه خستم کنه بسته به رمانش چندصفحه درمیون میخونم! و فقط یه کلیت ازش میمونه برام و اگه خیلی داغونم باشه که خیلی هنر کنم اول و وسط و اخرشو میخونم و میذارم کنار!:دی

 

ولی واقعا نمیدونم با این وسواسم چیکار کنم :ws44:

خیلی عقبم میندازه و کندم میکنه و اخرم کلی اذیت میشم و از کتاب خوندن زده! :ws44:

حافظمم که داغون قربونش برم! :banel_smiley_4: هرچی میخونم زود یادم میره. یهو چندین صفحه که میرم جلو برمیگردم میبینم هیچ کدوم از مطالبی که وقت و انرژی سرش گذاشتم و خوندم تو خاطرم نمونده و همین کلی انگیزمو میگیره و خسته میشم :sigh:

 

عییییییییییییییییییییین منی...

منم پدرم در میاد تا بخونم کتاب رو... ولی خوب یک چیزی هم هست... کتاب داریم تا کتاب... مثلا کتاب سینوهه رو اگر بخونم که اینطوری نمیشم...

ولی مثلا یک کتابی هست به نام Sync این رو جاهای دیگه هم گفتم... اینقدر سخت و سنگینه که آدم سر درد میگیره... من تا 54 صفحش رو خوندم پیر و مفلوک شدم اصلا...

خوب مسئله اینه که شاید یک مقدار برخی کتاب ها سنگین هستند... مثلا اون کتاب ریاضیات محض بود...

شاید دلیلش اینه...

 

ولی خوب برای منم دقیقا همین مسائل وجود داره... اینقدر بهم موقع خوندن فشار میاد که دوست ندارم ادامه بدم... ولی خودم رو مجبور میکنم بخونم...

  • Like 5
لینک به دیدگاه
خیلی.

دوستام می گن وای چه قد خوب می فهمی مطلبو.

ولی نمی فهمن من چی کشیدم تا اونو خوندم:w821:

 

منم دوستام بهم میگند توی خیلی سریع میگیری...

ولی نمیدونند ساعت هااااااااااااااااااااااااااااااا وقت صرف شده و پدرم در اومده تا فهمیدم چی به چیه...

 

یکی بیاد ما رو نجات بده... :hanghead:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
من اصلا کسایی که دوست ندارن رمان بخوونن رو درک نمیکنم. برام خیلی عجیبه همچین چیزی. :ws52:

بخاطر اینکه من وقتی رمان میخونم سردرد میگیرم بس که همه موضاعتش مثِ همه!!! (البته بیشتر رمانای ایرانی)

  • Like 2
لینک به دیدگاه
من اصلا کسایی که دوست ندارن رمان بخوونن رو درک نمیکنم. برام خیلی عجیبه همچین چیزی. :ws52:

:w58::w58::w58:

منظورتون از رمان همه نوع داستانیه؟!!:w58:

عجیبه.....هر چند کتابهایی که من میخونم بیشتر حول مکالمه هستن و خیلی داستانی نیستن.....اما بازم حرفتون واقا عجیبه

  • Like 2
لینک به دیدگاه
بخاطر اینکه من وقتی رمان میخونم سردرد میگیرم بس که همه موضاعتش مثِ همه!!! (البته بیشتر رمانای ایرانی)
عزیز من رمانای ایرانی اگه منظورتون رمانای فهیمه رحیمی و نسرین ثامنی و ... هست خب حق دارید، ولی اگه منظورتون رمانای رضا قاسمی و صادق هدایت و مخصوصا رمان کلیدره تعجب میکنم.

شما باید صدسال تنهایی رو بخوونید. :girl_in_dreams:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
عییییییییییییییییییییین منی...

منم پدرم در میاد تا بخونم کتاب رو... ولی خوب یک چیزی هم هست... کتاب داریم تا کتاب... مثلا کتاب سینوهه رو اگر بخونم که اینطوری نمیشم...

ولی مثلا یک کتابی هست به نام Sync این رو جاهای دیگه هم گفتم... اینقدر سخت و سنگینه که آدم سر درد میگیره... من تا 54 صفحش رو خوندم پیر و مفلوک شدم اصلا...

خوب مسئله اینه که شاید یک مقدار برخی کتاب ها سنگین هستند... مثلا اون کتاب ریاضیات محض بود...

شاید دلیلش اینه...

 

ولی خوب برای منم دقیقا همین مسائل وجود داره... اینقدر بهم موقع خوندن فشار میاد که دوست ندارم ادامه بدم... ولی خودم رو مجبور میکنم بخونم...

اره خب کتابایی که میخوام بخونم یا باید بخونم و اونهایی که خیلی دوست دارم یکم تخصصی و سنگینن :hanghead:

مثلا واسه درس مبانی نظریم کتاب "حقیقت و زیبایی" بابک احمدی یکی از منابع امتحانیمون بود. من سه چهار صفحه بیشتر نتونستم ازش بخونم و دیدم نمیفهمم اعصابم خورد شد و چون منبع امتحانی هم بود میخواستم سرمو بکوبم به دیوار! بعدم کلا ناامید شدم و هی صفحاتشو میدیدم و چهارصفحه ای که خونده بودم (تازه قسمتهاییش هم فراموشم شده بود!) و از خودم بدم میومد!

احساس خنگی شدیدی بهم دست میده وقتی اینطوری میشم! :hanghead:

کتاب ساده و متن روون و راحت رو سریع میشه خوند و اونم اگه جذبم کنه بهش میچسبم تا تموم شه و نمیتونم جدا شم.

ولی وای به روزی که یکم نفهمم. هم از خودم بدم میاد که نمیفهمم هم از کتاب خوندن زده میشم :hanghead:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
بخاطر اینکه من وقتی رمان میخونم سردرد میگیرم بس که همه موضاعتش مثِ همه!!! (البته بیشتر رمانای ایرانی)

من نمیدونم شما چی خوندین.....اما نمیشه که اینجوری قضاوت کرد!

نسرین ثامنی داستان مینویسه......ژان پل سارتر هم داستان مینویسه:banel_smiley_4:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
من اصلا کسایی که دوست ندارن رمان بخوونن رو درک نمیکنم. برام خیلی عجیبه همچین چیزی. :ws52:

 

خوب من فقط نظر خودم رو میگم... دیگران شاید دلایل دیگه ای دارند...

 

نمیدونم چطور توضیح بدم... ولی ببین من کتاب میخونم برای اینکه برام کاربرد داره... کتاب Randomness رو خوندم برای اینکه نیاز داشتم بدونم چی میگه تا بتونم جواب یک سوال رو بدم... نشستم ساعت ها در مورد هرم نیاز های مازلو خوندم چون اگر نمیخوندم نمیتونستم در مورد بهداشت انگیزشی و نقد هایی که بر اون بوده حرفی بزنم... نیاز داشتم بدونم... من کتاب هزار و خورده ای صفحه ای ظهور و سقوط رایش سوم رو دو بار خوندم برای اینکه اگر نمیدونستم مسلما نمیتونستم حرفی در مورد آلمان زمان جنگ جهانی بزنم... نیاز داشتم در این مورد بدونم... رفتم کتاب Chaos رو خوندم برای اینکه خیلی از دین داران داشتند از این تئوری سو استفاده میکردند... و پدرم در اومد تا کتابش به دستم رسید و خوندم... ولی خوندم و فهمیدم و حالا کسی نمیتونه جلوم حرفی بزنه و من نفهمم... رفتم the selfish gene رو که اصلا رو که کتاب سنگین و بزرگی هست رو خوندم چون اگر از فرگشت دفاع میکنی بهتره کمی در مورد ژنتیک هم بدونی... اگر کسی حرفی زد توش نمونی...

برای من علم یک ابزاره... یک اسلحه هست... یک وسیله ای برای دفاع از خودم... اسمم هم وافن هست... یعنی مسلح... یک ربطی به این داره... وقتی چیزی رو بدونی کسی نمیتونه سرت راحت کلاه بزاره و عقلت رو ازت بدوزده...

من مدلم اینه... یک سوال میاد توی ذهنم... به جای اینکه برم از مامان بابا و حسن آقا یا معلم یا استاد بپرسم میرم یک کتاب در اوم مورد میگیرم میخونم و نه تنها جواب اون سوال رو پیدا میکنم بلکه هزار چیز دیگه هم یاد میگیرم...

حالا رمان کدوم یکی از اینها رو داره ؟ من تا حالا هیچ سوالی توی ذهنم نیومده که رمانی بتونه جوابش رو بده... مسلما هر رمان و هر داستانی نکته ای توش هست... ولی چرا باید برای رسیدن به نکته ای ساعت ها وقت بزارم و خیالات و تصورات یک انسان دیگه رو با کلمات به تصویر کشیده شدند بخونم تا بلاخره اون نویسنده بتونه اون مطلب رو برسونه... در صورتی که میتونم با خوندن یک کتاب علمی به راحتی جوابم رو بگیرم... علاقه ای به خوندن تصورات و تخیلات دیگران ندارم... خودم هم اینها رو دارم... ترجیح میدم در ذهن خودم غرق بشم تا دیگران...

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من کتابای درسی رو حتما نت برداری و خلاصه برداری میکنم اصلا اگه اینکار و نکنم انگار هیچی یاد نگرفتم...یه دور یه نگاهی میکنم و نکات مهمشو خلاصه برداری میکنم بعد میشینم خلاصه ها رو میخونم بالای تمام کتابای درسیم چن ورق منگنه شده که خلاصه اون کتابه :ws3:

 

کتابای غیر درسی رو هم که اگه رمان باشه فقط میخونم مگر اینکه جمله زیبا و تاثیر گذاری ببینم و زیرش خط بکشم

 

ولی به هرحال سعی میکنم از کتابایی که میخونم تویه دفترچه در حد یه خلاصه بنویسم

 

قبلا که نمایشنامه بیشتر میخوندم تو هون دفترچه خلاصه و نقد نمایشنامه رو مینوشتم

درمورد فیلمایی که دیده بودم هم اینکارو میکردم ولی به ملکوت پیوست ....:icon_pf (34):

 

یه کار دیگه هم میکنم اونم اینه که بعضی کتابارو که خیلی دوسشون دارم یا خیلی برام تاثیر گذار بوده هر چند وقت بهشون سر میزنم یا بعد از چن سال دوباره میرم سراغشون و میخونمشون ....همیشه هم برداشتای تازهای ازش میکنم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
:w58::w58::w58:

منظورتون از رمان همه نوع داستانیه؟!!:w58:

عجیبه.....هر چند کتابهایی که من میخونم بیشتر حول مکالمه هستن و خیلی داستانی نیستن.....اما بازم حرفتون واقا عجیبه

 

 

من خودم همه نوع رمانی رو میخوونم...

مگر اینکه همون اول از رمانه خوشم نیاد. که اونم بیشتر وقتا میزارم برا بعدا که حوصله شو داشتم. بعضی از رمانایی هم که احساس میکنم خیلی سنگینه و مثلا بهم میگن خیلی باید فکر کنی تا بفهمیش میزارم برا وقتی که حسش بود، مثل رمان "تصویر مرد هنرمند در جوانی" از جیمزجویس.

از کتابخونه گرفتم که بخوونم ولی خواهرم زودتر خووندش و گفت که باید برا فهمش زیاد فکر کنی، ولی من هنوز نخووندمش.

  • Like 1
لینک به دیدگاه
اره خب کتابایی که میخوام بخونم یا باید بخونم و اونهایی که خیلی دوست دارم یکم تخصصی و سنگینن :hanghead:

مثلا واسه درس مبانی نظریم کتاب "حقیقت و زیبایی" بابک احمدی یکی از منابع امتحانیمون بود. من سه چهار صفحه بیشتر نتونستم ازش بخونم و دیدم نمیفهمم اعصابم خورد شد و چون منبع امتحانی هم بود میخواستم سرمو بکوبم به دیوار! بعدم کلا ناامید شدم و هی صفحاتشو میدیدم و چهارصفحه ای که خونده بودم (تازه قسمتهاییش هم فراموشم شده بود!) و از خودم بدم میومد!

احساس خنگی شدیدی بهم دست میده وقتی اینطوری میشم! :hanghead:

کتاب ساده و متن روون و راحت رو سریع میشه خوند و اونم اگه جذبم کنه بهش میچسبم تا تموم شه و نمیتونم جدا شم.

ولی وای به روزی که یکم نفهمم. هم از خودم بدم میاد که نمیفهمم هم از کتاب خوندن زده میشم :hanghead:

 

اشکال نداره... برای منم همین ها هست... برای خیلی ها هست... میگم که کتاب داریم تا کتاب... مشکل از عقل ما نیست... برخی کتاب ها سنگین هستند... ولی به جای وقتی اونها رو خوندی بقیه ی کتاب ها مثل شوخی و جک به نظر میان... تو یکی مرحله از بقیه میزنی جلو...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مگه کتاب دفترچه یادداشته که توش بنویسی؟

کتابهای درسی اگر نیازی به عملیات محاسباتی نداشته باشن ته تهش سه ساعت وقتمو میگیرن(شاهد زنده برای درس مدیریت منابع انسانی یک ساعت وچهل وپنج دقیقه...نمره 17...کافیه دیگه مگه میخوایم شاگرد اول بشیم؟)

برای کتابهایی که درموردشون اطلاعات دارن یکریز میخونم ولی اگه مباحثش تازه باشه وگرفتاری خاصی نداشته باشم دیگه توش غرق میشم

بدترین چیز هم اینه که من موقع کتاب خوندن یا فیلم دیدن همذات پنداری میکنم

موقع خوندن 1984 احساس میکردم دارم خفه میشم!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...