رفتن به مطلب

نئوليبراليسم


*Mahla*

ارسال های توصیه شده

نئوليبراليسم و آغاز آن

دهه هشتاد، آغاز گرايش به سمت « نئوليبراليسم» و احياى « راست نو» در ايالات متحده است. « رونالد ريگان» رييس جمهورى که در سال 1980 به کاخ سفيد رفت، مظهر اين جريان نئوليبراليستى است. بحران زايى برنامه هاى « سرمايه دارى ارشادي» در دهه هفتاد و به ويژه اوضاع نابسامان اقتصادى و تورم روزافزون در دوران « نيکسون» و مشکل کسر بودجه شديد« اين باور را در ميان آمريکايى ها رواج داد که مدل اقتصاد کينزى قادر به رفع انبوه مشکلات سرمايه دارى آمريکا نيست. از اين رو، در دل هيات حاکمه ايالات متحده، گرايشى تقويت شد که معتقد به اجراى نوعى سرمايه دارى و بى بندوبار و عريان، به تقليد از ليبراليسم کلاسيک بود که مى توان آن را « نئوليبراليسم» ناميد.

نئوليبراليسم به مثابه وضعيتى است که سرمايه دارى نقاب از چهره بر مى گيرد و حقيقت خشن و سرکوبگر خود را عيان مى سازد. تقريباً هم زمان با روى کار آمدن « ريگان» در آمريکا، « مارگارت تاچر» در انگليس نيز به عنوان مبلغ سياست هاى « راست نو» به قدرت رسيد و باورهاى پوسيده ليبراليستى در خصوص « دست نامريى در اقتصاد» و « دولت کوچک» احيا گرديد. کابينه ريگان هم خالى از حضور اعضاى شوراى خارجى نبود. نزديک به هشتاد نفر از اعضاى شوراى روابط خارجى در کابينه او حضور داشتند.

سياست هاى اقتصادى ريگان، بحران کسرى بودجه در اقتصاد آمريکا را تشديد کرد. در دوران رياست جمهورى او، کسرى بودجه در سال مالى 1982 از مرز 9/127 ميليارد دلار گذشت و سپس در سال 1983 با افزايشى بسيار، به 9/208 ميليارد دلار بالغ شد. رقم استقراض ها در دوره رياست « ريگان» از همه ادوار پيشين بيشتر شد. ريگان در عرصه جهانى با تکيه بر راست گرايى « نئوليبرال» چهره اى خشن تر از سلف خود به نمايش گذاشت. دخالت سرکوبگرانه ايالات متحده در السالوادر به نفع « ناپلئون دوارته» و عليه چريک هاى « فارابوندومارتي» گسترش يافت و ايالت متحده با ارائه ى طرح ميليتاريستى « جنگ ستارگان» بيش از پيش بر طبل جنگ افروزى و نظامى گرى کوبيد.

امپرياليزم آمريکا در دوره نئوليبراليسم ريگان چهره اى تجاوزکارانه و خشن به خود گرفت و ماهيت بهره کشانه نظام سرمايه دارى و تلازم آن با جنگ افروزى و خشونت، بيش از پيش آشکار گرديد.

نئوليبراليسم ريگان آن قدر اوضاع اقتصادى را در آمريکا بحرانى نمود و آمريکا را به لحاظ وجهه بين المللى بى اعتبار کرد که رييس جمهور ناگزير شد تا حدودى آن را تعديل نمايد. ذات خشن و سرکوبگر و بهره کش نئوليبراليسم بيش از هر جا در سياست هاى خشونت عريان ريگان خودنمايى کرده است و تاسف بار و حيرت انگيز اين است که امروزه در کشور ما عده اى تحت عنوان مبارزه با خشونت، به ترويج ايده هاى نئوليبرالى مى پردازند! در واقع خشن ترين روش‌ها و رويکردهاى ريگانيستى که مبتنى بر نئوليبراليسم و « راست نو » است را به نام خشونت ستيزى و اصلاحات به جوانان ساده دل و بعضاً ناآشنا القا مى کنند. نئوليبراليسم در ظهور اجتماعى-سياسى خود، در قالب جمهورى ريگانى تحقق يافته است و آن سويِ شعارهاى آزاديخواهانه و بشر دوستانه نئوليبرال ها را به عيان نشان داده است. ريگان يکى از افراطى ترين صور ميليتاريزم و دفاع آشکار از منافع سرمايه داران را به نمايش گذاشت.

نئوليبراليسم، ايدئولوژى غالب کاپيتاليسم انحصارى خصوصى در دهه هاى پايانى قرن بيستم است و در قلمرو اقتصادى، حاصلى جز فقر و بى عدالتى بيش از پيش براى طبقات محروم جامعه آمريکا نداشته است. به لحاظ جهانى نيز نئوليبراليسم در قالب سياست سرکوب ريگانيستى، حاصل جز تحمل بهره کشى بيشتر و جنگ هاى متعدد منطقه اى براى مردم کشورهاى موسوم به جهان سوم نداشته است. رونالد ريگان از طراحان و مجريان حاکميت جهانى اراده سرمايه سالارى تحت عنوان « نظم نوين جهاني» بوده است که بعدها توسط « جرج بوش» و اخلاف او مطرح و پيگيرى شد. آن چه که ريگان و بوش ذيل مفهوم نظم نوين جهانى جستجو مى کردند، چيزى جز سلطنت سرمايه و باندها و محافل مالى آمريکايى بر جهان نبوده و نيست.

آمريکا در دهه 90 قرن بيستم از دست رقيب سوسيال- امپرياليستش رها شد و به قدرت يکه تاز جهان تبديل شد. البته على الظاهر رقيبى سرسخت يعنى شوروى سوسياليستى، شکست خورده بود و امپرياليزم نئوليبرال به سرکردگى ايالات متحده، امکان بسيارى جهت عرض اندام و جلوه گرى يافته بود، اما واقعيت اين بود که نيروى ستيهنده پر توان و دين مدارى در مقابل امپرياليزم قد علم مي‌کرد؛ نيرويى که ريشه در مبادى و غايات تفکر مدرن و ايدئولوژى هاى آن نداشت و مبارزه با آن نيز از طريق ستيزهاى رايج ايدئولوژى ممکن نبود. اين نيروى جديد، تفکر سياسى اسلام ضد استکبارى بود که مرکز اصلى سياسى و تئوريک آن ايران اسلامى بود. از اين رو، آمريکا کوششى گسترده را به منظور منفعل کردن اين نيرو و حذف هر نوع قدرت بالقوه يا بالفعل در اروپا و نقاط ديگر عالم آغاز کرد.

روزنامه « نيويورک تايمز» در تاريخ 8 مارس 1992، سندى از مدارک « پنتاگون» را منتشر کرد که در آن چنين آمده بود: « وزارت دفاع معتقد است که ماموريت سياسى و نظامى آمريکا در دوره پس از جنگ سرد اين است که به هيچ رقيبى اجازه ظهور در اروپاى غربى، آسيا يا در کشورهاى عضو جامعه اقتصادى اروپا را ندهد».

ايالات متحده در مسير تداوم سلطه جويى هاى اقتصادى- سياسى خود، بر دو محور تاکيد خاصى دارد:

1- نقش ناتو به عنوان ابزار بسط نفوذ آمريکا.

2- ايجاد اروپاى واحد زير سلطه آمريکا از طريق شکستن مرزها و حدود گمرکى و اقتصادى کشورهاى اروپايى و هضم آنها در نظام اقتصاد بين المللى اى که ناظم آن آمريکا است. « پيمان ماستريخت » گامى در مسير تحقق همين هدف و الحاق کامل و قطعى به اقتصاد بدون مرز بازار و هضم کردن هويت سرمايه دارى هاى اروپايى در هژمونى سرمايه دارى آمريکا است. آمريکا با اعمال سياست فشار به منظور صدور غله خود به اروپا، کشاورزى اين قاره را در معرض اضمحلال قرار داده است. وقتى اروپاى امپرياليست با ملحق شدن به نظام اقتصاد آزاد جهانى، عملاً تحت سيطره با ملحق شدن به نظام اقتصاد آزاد جهانى، عملاً تحت سيطره کامل امپرياليزم آمريکا قرار گرفته و با خطر نابودى دست به گريبان مى شود، ديگر تكليف اقتصادهاى ضعيف کشورهاى پيرامونى در مقابل خطر روزافزون جهانى سازى روشن است.

آمريکا اگر چه اغلب تجاوزات و لشگرکسى هاى خود را تحت عناوينى نظير « دفاع از حقوق بشر» و « پيشبرد دمکراسي» انجام مى دهد اما در واقع به ويژه در سال هاى پس از فروپاشى شوروى و پايان جنگ سرد، اساساً به دنبال تابع کردن همه حکومت ها و ملل نسبت به سيطره تام و تمام خود و تامين منافع سودانگارانه اقتصادى و سوداگرانه خويش است.

ريچارد نيکسون رييس جمهور اسبق آمريکا در روزنامه « نيويورک تايمز» مورخ 7 ژانويه 1991، در مورد علت تجاوز آمريکا به خليج فارس و جنگ با عراق مى نويسد: « ما به خاطر دفاع از دمکراسى به کويت نرفته ايم، چون نه در کويت و نه در کشورهاى منطقه دمکراسى وجود ندارد. ما براى سرکوبى يک ديکتاتور به کويت نرفته ايم، چون در اين صورت بايد به سوريه هم اعلان جنگ مى داديم. ما براى دفاع از تساوى بين المللى هم به کويت نرفته ايم. ما به اين دليل به آن جا رفته ايم که به هيچ کس اجازه ندهيم به منافع حياتى ما لطمه بزند

ايالات متحده آمريکا پس از تنها دو قرن از پيدايش آن، به کشورى زورگو و متجاوز و سمبل ارتجاع سکولاريستى- سرمايه سالارانه تبديل شده است. آمريکا نقطه اوج بسط و فرازگيرى مدرنيته است، امروز آمريکا مى خواهد نظام ظالمانه ليبرال- سرمايه دارانه سودجويانه و به شدت تجاوزکارانه خود را به زور به همه کشورها حتى شرکاى تجاوزکارانه خود را به زور به همه کشورها حتى شرکاى سرمايه سالار اروپايى و روسى خود تحميل نمايد؛ زيرا آمريکا اعتقاد دارد که برتر از همه است و مديريت دمکراتيک- سرمايه دارانه مورد نظر او، بهترين مدل حاکميت است و همه بايد از آن تبعيت کنند و البته در پس اين ادعاهاى تئوريک، منافع و حرص و طمع پايان ناپذير بانکداران بين المللى و گردانندگان کارتل ها و تراست هاى غول آسا و قدرت طلبى و برنامه ريزى هاى شبکه‌هاى فراماسونرى- صهيونيستى قرار دارند که به کمتر از بلعيدن همه دنيا راضى نمي‌شوند.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...