h.h 577 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ مدرسه فمینیستی: روز سه شنبه ۲۴ خردادماه ۱۳۹۰، گروه جامعهشناسی دین انجمن جامعهشناسی ایران نشستی با عنوان «رابطه دکتر شریعتی با زن امروز ایران» در سالن کنفرانس این انجمن بر پا کرد. به گزارش مدرسه فمینیستی، در این نشست، فاطمه صادقی گیوی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه زنان، به ایراد سخنرانی پرداخت. متن کامل سخنرانی فاطمه صادقی در این نشست را در ادامه میخوانید (عکسها: عاطفه کشتکار): آیا دکتر شریعتی برای زن امروز حرفی برای گفتن دارد؟ پرسش از رابطۀ «ما» با شریعتی، محور بحث امروز است. این بحث را در سه قسمت ارائه میکنم: نخست، به این پرسش میپردازم که چرا باید به شریعتی بازگشت. دوم، اینکه شریعتی بر بسیاری از مادران خواهران ما چه تأثیری داشت، و سوم اینکه رابطۀ او با ما چگونه است. ۱- چرا بازگشت به شریعتی؟ شریعتی از چهرههای مناقشه بر انگیز است. برخی آرای او را هنوز هم الهامبخش میدانند. عدهای دیگر تأثیرگذاری او را خنثی و او را شخصیتی میدانند که به تاریخ پیوسته است. چه دیدگاه شریعتی را در مورد بسیاری مسائل از جمله جنسیت رد و چه قبول کنیم، در نظر گرفتن این نکته مهم است که شریعتی از معدود روشنفکران مردمی و تأثیرگذار بر جامعۀ ایران، هم پیش و هم پس از انقلاب است که ما میتوانیم با او به گفتگو بنشینیم، زیرا دستکم مثل بسیاری دیگر در مورد وضعیت زنان در جامعه سکوت نکرده است. به نظر من با اینکه برخی از تلاشهای فکری روشنفکران مردمی تأثیرگذار در ایران بعد از انقلاب در مورد جایگاه زنان و مسألۀ جنسیت شایان تقدیر است و در این زمینه به ویژه میتوان به نقش نشریۀ ایران فردا اشاره کرد، اما واقعیت این است که بسیاری از چهرههای روشنفکری عامه خواه سکولاریست یا دینی، بر خلاف دیگر اندیشههایشان، یا در مورد جنسیت ساکت بودهاند، یا آگاهانه و ناآگاهانه با ایدئولوژی رایج و غالب در جامعه و سیاست همراه بودهاند. به نظر من یکی از دلایل همدلی در بین بسیاری از روشنفکران دینی را باید در تأثیری جستجو کرد که آنها از دیدگاههای مرتضی مطهری در مورد زنان گرفتهاند. میدانیم که آرای مطهری در این مورد زیربنای ایدئولوزی جنسیت در ایران بعد از انقلاب را تشکیل میدهد و طیف گوناگونی از افراد به ویژه در میان روشنفکران دینی از او متأثربودهاند. برای نمونه میتوان به تأثیر مطهری بر افکار آقایان سروش، کدیور، و سعید حجاریان یاد کرد. هر یک از این چهرهها ممکن است از جسارت اندیشه ورزی و تعمق در حوزههای دیگر برخوردار باشند، اما در مورد جنسیت، تفاوت چندانی میان آرای آنها با مطهری و ایدئولوژی جنسیتی غالب در ایران بعد از انقلاب وجود ندارد. یادآور میشوم که میان افکار مطهری در مورد نقش زنان در جامعه با آرای شریعتی تفاوت بسیار است. آرای اولی در این مورد بسیار محافظه کار و دیدگاههای دومی بسیار انقلابی و سنت شکن است. با در نظر گرفتن این ملاحظات میشود گفت شریعتی خواهی نخواهی هنوز هم در میان روشنفکران عامه کمترین فاصله را با ما را دارد. افزون بر این، بر خلاف بسیاری دیگر هنوز هم میتوان با او به گفتگو نشست؛ حتی اگر این گفتگو از جنس انتقادی باشد و به اجماع ختم نشود. با اینحال اهمیت شریعتی تنها به این خلاصه نمیشود که او ما را به خود راه میدهد و میتوانیم با او گفتگو کنیم، بلکه در این هم هست که تأثیرگذارترین روشنفکر مردمی در شکلگیری انقلاب ایران و به یک معنا معمار نظری آن بود. آرای شریعتی در بسیج بسیاری از مردان و زنان بر ضد شاه تأثیر منحصر به فرد داشت و بسیاری از افراد اعم از متدین و غیره را به خود جلب کرد. بنابراین آرای او به طور مستقیم و غیر مستقیم بر وضعیت امروز ما تأثیر داشته است و این خود دلیل دیگری است برای اینکه بتوان به او بازگشت و سخن او را از نو شنید. سوای اینها من برای بازگشت به شریعتی دارای یک انگیزۀ شخصی هم هستم: ما نه تنها با شریعتی بلکه با بسیار از پدران ایدئولوگی که گذشته را رقم زدند، در رابطهای پر تنش به سر میبریم. یعنی از یکسو شوریدگی تمام عیار آنها را بر واقعیت نامطلوبی که در آن به سر میبردند، تأئید میکنیم و از سوی دیگر درست همین شورش تمام عیار و نفی و انکار مطلق واقعیت، ما را به تردید میاندازد. آرای شریعتی نیز از این وجه خالی نیست: افکار او از یکسو رهایی بخش بود، اما دلالت ایدئولوژیک هم داشت، و خود در ایجاد نظمی که برای زنان از بسیاری جهات سرکوبگر بود، تأثیر زیاد داشت. این دوگانگی تنش زاست. شاید با وجود همۀ تلاشها هرگز نتوانیم این تنش را رفع کنیم، اما وجود آن انگیزۀ کافی است تا از نو با گذشتۀ خودمان و به ویژه کسانی که در سرنوشت ما تأثیر داشتهاند، از جمله شریعتی مواجه شویم. نتیجۀ این مواجهه هر چه باشد، به نظر من به نحوی اجتناب ناپذیر مینماید، چون فکر میکنم در زمانه و روزگاری به سر میبریم که به اعلی درجه وضعیتی آستانهای است. در این موقعیت، یکی از ضرورتها بازخوانی است. منظورم این است که خاطرهای وجود دارد که بسیاری از ما را به خود میخواند. با اینحال رابطۀ ما با این خاطره، رابطهای مهراکین است، یعنی از یکسو بسیار به آن عشق میورزیم و تمایل داریم به آن بازگردیم و از سوی دیگر احساس خطر میکنیم. همین رابطه انگیزهای قوی است برای مواجه شدن انتقادی با آن تا شاید بتوان از مهر و کین عبور کرد. به این موضوع در پایان بازخواهم گشت. ۲- تأثیر شریعتی بر مادران و خواهران ما پیش از پرداختن به این سؤال که تأثیر شریعتی بر امروز چیست، به نظر من باید به این موضوع پرداخت که تأثیر او بر خواهران و مادران ما و حتی برادران ما چه بوده است. شریعتی چه کرد که توانست آنها را بسیج کند تا به اقدامی رهایی بخش دست بزنند. مقطعی وجود داشت که در آن کتابها و سخنرانیهای شریعتی را در خانههای بسیاری میشد یافت. بسیاری تحت تأثیر بازتفسیر او از شخصیتهای تاریخی شیعه قرار گرفتند و از روایت او به وجد آمدند و خود این وجد، رابطۀ جدیدی را میان این فاعلان با تاریخ خودشان ایجاد کرد که بر انگیزاننده و الهامبخش بود. یکی از شخصیتهایی که در گفتار شریعتی به اعلی درجه تأثیرگذار بود، فاطمه بود. شریعتی در سخنرانیهای خود در حسینیۀ ارشاد، در مورد او سخن گفت. این سخنرانیها بعدها به صورت کتابی در آمد با عنوان فاطمه، فاطمه است که برای نخستین بار در ۱۳۴۹ شمسی چاپ شد. این کتاب از ذهن بسیار خلاق او پرده بر میدارد و لذا هنوز هم خواندنی است. به نظر من این کتاب با اینکه امروز یک متن مکتوب است و خالی از گفتار بلاغی شریعتی است که همچنانکه اشاره خواهم کرد، از پیام او جدایی ناپذیر است، اما به دلیل انتشار همگانی آن ملاک خوبی است برای سنجش تأثیرپذیری او. همچنین این کتاب چکیدۀ منسجمی از آرای او در باب زن و جنسیت را در خود دارد که با تحلیل او در مورد وضعیت زنان در آن دوره همراه است. فاطمۀ شریعتی آنگونه که در کتاب فاطمه فاطمه است، تشریح میشود، یک دالّ اعظم است. منظور از دال اعظم همان مفهومی است که نزد لاکان با زبان و تاریخ پیوند دارد و بر ذهن افراد سلطهای منحصر به فرد ایفا میکند. همینجا اشاره کنم که بر فاطمۀ شریعتی، یعنی فاطمهای که در ذهن شریعتی بود، تأکید خواهم کرد، چون شخصیتی که او از فاطمه روایت میکند، اگر با فاطمۀ تاریخی تضادی نداشته باشد، اما از بسیاری جهات با آن متفاوت است. در واقع فاطمۀ شریعتی قوت خود را از همین فاصله گذاری میگیرد. او زنی نیست که در بسیاری از متون شیعه توصیف میشود و با انفعال، گوشه نشینی، تارک دنیا بودن و جز اینها شناخته شده است. این شخصیت به نظر شریعتی بیشتر به درد آن میخورد تا بر مظلومیتش عزاداری کنند و بگریند. شریعتی درست در برابر این تصویر از فاطمه بر میآشوبد. هر نوع دلالتی با نمادین مرتبط است، خاطره را بسیج میکند و آدمها را به اقدام وا میدارد. اگر از آدمها بپرسند که این جذبه از کجا میآید، پاسخ سرراستی برایش ندارند. فاطمۀ شریعتی هم درست به همین شکل بسیاری از زنان را بسیج میکند و به اقدام وا میدارد. فاطمه تنها به دلیل اینکه دال اعظم است، میتواند این کار را بکند. مثلاً زینب هم شخصیت مهمی است، ولی دال اعظم نیست. اما فاطمه مهمترین شخصیت زن تاریخ شیعه است. بسیاری از زنان خواب او را میبینند، بسیاری برایش نذر میکنند، بسیاری برایش میگریند، و نهایتاً اینکه داشتن او قدرت میآورد. به همین دلیل بخشی از منازعههای سیاسی و اجتماعی برای تسخیر این دلالتهای اعظم در میگیرد. برای مثال در زمانۀ ما انقلاب، اسلام، امام، حقوق بشر، آزادی و غیره از جمله دلالتهای اعظماند. فاطمۀ شریعتی در برابر دو نوع ایدئولوژی قد علم میکند: از یکسو تصویر سنتی از زن و از سوی دیگر تصویر ساخته و پرداختۀ گفتار پهلوی، همان ایدئولوژیای که معتقد بود، زن باید فریبا باشد. بنابراین این شخصیت نه به فاطمۀ سنتی شباهت دارد که وعاظ سعی در ساخته و پرداخته کردن آن داشتند و نه به قول شریعتی به زن آن روز. او دو نوع تصویر خیالی از زن را به چالش میکشد: از یکسو تصویر زن منفعل خانه نشین بیسواد و مطیعی که نیمه آدم است و از سوی دیگر زن ساخته و پرداختۀ گفتار پهلوی، همان عروسک فرنگی بیمغز و مقلدی که از صبح تا شب جلوی آینه مینشیند. شریعتی هر دوی اینها را شبیه هم میداند و الگوی زن بر ساختۀ آنها را اینگونه توصیف میکند: «حیوانی که خرید میکند.» اما چرا میگویم این دو تصویر ایدئولوژیکاند؟ دقیقاً به دلیل تصویر بودنشان. تعریف آلتوسر از ایدئولوژی (بیآنکه مجبور باشیم تفاوتش را با علم هم تأئید کنیم)، در اینجا به کار میآید. به نظر آلتوسر، ایدئولوژی عبارت است از رابطۀ تخیلی با جهان واقعی و با مناسبات واقعی سلطه. ایدئولوژی واقعیت را منکر میشود و تصویری تخیلی از آن میسازد. قوت ایدئولوژی در همین تصویر نهفته است. به تعبیر لاکان فریب، ذات تصویر است. اما این رابطه با وجود فریب آمیز بودنش، تخیلی است، یعنی از آدمها انتظاری دارد که بر آورده نشدنی است. نمونهای از این رابطۀ تخیلی مناسبات آمرانه میان افراد است. وقتی در این مناسبات اشکالی پیش میآید، به افراد گفته میشود اشکال از این است که شما اطاعت نمیکنید یا آنطور که لازم است، اطاعت نمیکنید. اگر درست اطاعت کنید، مسأله حل میشود. در حالیکه نفس این مناسبات آمرانه است که مسأله ساز است و هر قدر و به هر نحوی هم افراد تمکین و اطاعت کنند، مشکلات حل نمیشوند. بنابراین منظور از رابطۀ تخیلی با مناسبات قدرت این است. از سوی دیگر به تعبیر آلتوسر ایدئولوژی ما را استیضاح میکند، یعنی با خطاب «هی با توام!» ما را به محاصرۀ قدرت در میآورد و از ما میخواهد به این خطاب واکنش نشان دهیم و آن را بپذیریم. وقتی گفته میشود که زن باید فریبا باشد، در فریب قرار داریم، زیرا این سخن تصویری را میسازد و از زنان میخواهد آن را بپذیرند. طبیعی است بسیاری هم به دام آن میافتند، یعنی به صورت مذبوحانه تلاش میکنند تا خود را با آن همساز کنند. میتوان به چند نمونۀ دیگر از این ایدئولوژیها اشاره کرد: پورنوگرافی یکی از مهمترین ایدئولوژیهای زمان ماست، زیرا زنی تخیلی را به تصویر میکشد که تنها به کار لذت سادیستی میآید، اما در واقع این زن هیچ نسبتی با دنیای واقعی ندارد. زن پورنوگرافی یک تصویر اسطورهای، تخیلی است. محصولات زیبایی نیز از جملۀ این تصاویر فریب آمیز و ایدئولوژیکاند. یادآور میشوم که بحث بر سر زیبایی نیست، بلکه بر زن ایجاد تصویری تخیلی از زن است. زن اثیریای که در ایدئولوژی زیبایی و محصولات آرایشی تبلیغ میشود، قرار است از رهگذر مصرف برخی از اقلام برای همیشه جوان و زیبا بماند. این تصویر نیز تخیلی است، زیرا هیچ زنی برای همیشه جوان و زیبا نمیماند. از سوی دیگر زنی هم که در تصویر سنتی تبلیغ میشود؛ یعنی کسی که دائم اطاعت شوهر یا پدر را میکند، قوۀ تشخیص نازلی دارد، باید به همه نوع هوس مرد تن بدهد، تمکین کند، حتی چند همسری را به عنوان امری عادی بپذیرد و در هیچ موردی هم لب به اعتراض نگشاید، نیز به اندازۀ زن پورنوگرافی یا ایدئولوژی زیبایی سرمایه داری، موجودی افسانهای، تخیلی، توهمی، فریب آمیز و غیر واقعی است. هر دوی این ایدئولوژیها توهم آمیزاند و از رهگذر فریب اثر میکنند. میخواهند به ما بباورانند که وجود چنین زنانی ممکن است. هر دوی آنها آینهای را به دست زن میدهند تا او خود را با تصویر مطلوب همساز کند. همچنانکه اشاره شد، هر رابطۀ ایدئولوژیک، رابطۀ قدرت است. کسانی هستند که از تلاش زنان برای هماهنگی با این تصاویر منتفع میشوند و از اینرو خواهان تداوم این مناسباتاند. ایدئولوژی با به محاصره در آوردن، انفعال ایجاد میکند. افراد را وادار میکند تا به دنبال دستیابی به آن الگوی آرمانی، به تلاشی مذبوحانه دست بزنند و مخالفین را ساکت میکند. فاطمۀ شریعتی از اینجا اهمیت مییابد، زیرا او دستکم به طور موقتی به این انفعال خاتمه میدهد، بر علیه تصاویر ایدئولوژیک و سوژههای اعظمی که زنان را به محاصره در آوردهاند، بر میآشوبد: از یکسو بر ضد «زن فریبا» و عروسک فرنگی و از سوی دیگر بر ضد «زن اُمُل». فاطمه به روایت شریعتی آن زن سر به زیر، ساکت، و مطیع تقدیر نیست که چنانچه در اسطوههای سنتی توصیف شده، دائم از پیامبر میخواست در مورد عذاب جهنم سخن بگوید تا او بگرید، بلکه او زنی، مستقل، آزاده، فعال و خواهان گرفتن حق خود است. شریعتی بخشهایی از کلام خود را به توصیف این فاطمه اختصاص میدهد. توصیف او نیز کاری خلاقانه است. او به جای اینکه مثل بسیاری از روایات رایج در کتب شیعه و در بین وعاظ و روحانیون، به فاطمه به عنوان دخت پیامبر، یا همسر علی بپردازد، او را انسانی تصور میکند همچون بسیاری از زنان زمانی کودک بوده، بعد بزرگ شده و در این مسیر مرارتهایی را تحمل کرده است. در روایت شریعتی، فاطمه دختر بچۀ کوچکی است که به همراه پیامبر به این سو و آن سو میرود و شاهد ظلمهای قریش بر او است. او با این تجربه رشد میکند و به زنی مبارز و فعال تبدیل میشود. بنابراین با اینکه فاطمۀ شریعتی به شخصیتی تاریخی اشارت دارد، اما از دلالتی واقعی برخوردار است. شخصیتی که شریعتی به او اشاره میکند، بر ایدئولوژیها خط بطلان میکشد. بنابراین زنی که شریعتی در قالب فاطمه به تصویر کشیده میشود، بر خلاف بسیاری از تصاویر ایدئولوژیکی که در برابر زن آن روزگار قرار داده شده بود، دسترس ناپذیر و تخیلی و موهوم نیست، بلکه کاملاً واقعی است. بسیاری از زنان توانستند با فاطمۀ شریعتی همزادپنداری کنند. به جای اینکه بر او بگریند، محنتهای او را از آن خود دانستند و برای تغییر وضعیت خود دست به اقدام زدند. دال اعظم شریعتی، سوژههای اعظم از جمله خود شخص شاه، و تصاویر فریب آمیز و الگوی تخیلیای را که او و زنان و مردان درباری از زن ساخته بودند به پرسش گرفت. قوت فاطمۀ شریعتی از اینجاست. فاطمۀ شریعتی با اینکه دارای ارجاع تاریخی است، اما با «سنت» قطع ارتباط میکند. او به زنی امروزی تبدیل میشود که در برابرش، زن تخیلی مجلۀ زن روز، از مد افتاده و منسوخ به نظر رسید. بنابراین هر دوی آن تصاویر با ظهور فاطمۀ شریعتی به طور موقت، به تاریخ پیوستند. بدین ترتیب فاطمۀ شریعتی، بسیاری از زنانی را که گرفتار انفعال و از خود بیگانگی شده بودند، به حرکت در آورد. مشارکت زنان در انقلاب ایران، چنان تأثیرگذار بود که بسیاری از تلاشهای محافظه کاران و سنتیها برای بازپس گرفتن حق رأی از زنان و هل دادن آنها به پستوی خانه، موقتاً ناکام ماند. البته این روزها شاهد بازگشت پیروزمندانۀ هر دوی آن ایدئولوژیها هستیم. بنابراین تا به اینجا میشود گفت، شریعتی مادران و خواهران ما را از انفعال در آورد، به آنها نهیب زد تا مستقل باشند، در سرنوشت خود شریک شوند و تاریخ را بسازند. با در نظر گرفتن این سابقه اکنون میتوانیم به پرسش اصلی بازگردیم. ۳- تأثیر شریعتی بر ما بسیاری از ما زنان امروزه خود را در وضعیت ایدئولوژیکی مشابهی مییابیم که خواهران و مادران ما در آن زمان به آن مبتلا بودند. شاید تنها تفاوت از این نظر در جا به جا شدن ایدئولوژیها به جای یکدیگر بوده باشد. این تشابه وضعیتی در واقع گرفتار شدن در همان تصاویر فریب آمیز و تخیلی از زن، همان هویت آینهای و تخیلی است. ما از یکسو به محاصرۀ سوژههای اعظمی در آمدهایم که دائم برای ما تعیین تکلیف میکنند، امر و نهی میکنند، به ما امر میکنند که زن ایده آل زنی مطیع، سر به زیر و ساکت است که تمکین میکند و بزرگترین جهاد او اطاعت از شوهر و ماندن در خانه است. از سوی دیگر ایدئولوژیای قرار دارد که زن را در زیبایی صرف و خواستنی بودن هر چه بیشتر برای مردان تعریف میکند. این دو ایدئولوژی با اینکه به ظاهر متضاد هماند، اما در واقع یکیاند، خاستگاه هر دوشان هم یکی است. به همین دلیل به سرعت به یکدیگر تبدیل میشوند. بنابراین دل دادن به یکی ضرورتاً نفی دیگری نیست، درست همانطور که زن اثیری روی دیگر زن لکاتۀ بوف کور هدایت است. هر دو مصنوع و ساخته و پرداختۀ سریالهای تلویزیونی، و طرحهای رنگارنگ عفافاند و هر دو غیر واقعی. اولی همانقدر با زنان واقعی در جامعه بیگانه است که زن مخاطب برخی از شبکههای ماهوارهای که دغدغهای جز لاغری و کشیدن پوست و جوان ماندن ندارد. بنابراین میان وضعیتی که ما زنان امروز در آن به سر میبریم و وضعیتی که بسیاری از زنان در آن زمان خود را در آن مییافتند، تشابه زیاد است. تفاوت این دو در این است که این وضعیت ایدئولوژیک جدید منکر تاریخ چند سال گذشته است و میخواهد بسیاری از تصاویری را که ما زنان در حافظه داریم، از ما برباید. بنابراین به یک معنا خطرش به مراتب از وضعیت ایدئولوژیک پیش از انقلاب خطرناکتر است. متأسفانه همچون گذشته بسیاری از زنان به دام این تصاویر و انفعال ناشی از آنها گرفتار شدهاند. درست همین وضعیت میتواند انگیزهای برای بازگشت ما به شریعتی باشد. تشابه وضعیتی، اگر راهی را پیش پا ما نگشاید، دستکم این موضوع را قابل فهم میکند که چرا بسیاری از زنان در آن زمان، شریعتی را برگزیدند، به خیابانها آمدند، در انقلاب شرکت کردند و در صدد بر آمدند واقعیت نامطلوب را تغییر دهند. این کنش رهایی بخش، حتی ممکن است حسرت ما را بر انگیزد. زیرا پی میبریم که در شرایطی که تغییر ناممکن به نظر میرسید، راه گریزی یافت شد. اما عدهای دیگر از ما ممکن است حس کنند که این بازگشت به این سادگی نیست. چیزهایی مانعاند. با اینکه اقدام شریعتی برای مادران و خواهران ما لالت رهایی بخش داشت، اما انگار سرنوشت ما به شیوهای دیگر رقم خورده است. در ادامه به این نسبت خواهم پرداخت. در این رابطۀ تنش آلود ما با شریعتی مشخصاً دو مسأله برجستهتر مینماید: یکی اینکه به نظر میآید شریعتی زنان را تا زمانی به رسمیت میشناسد و آنها را به نظم نمادین راه میدهد که جنسیت خود را تا حد زیادی فراموش کنند. میشود گفت اتوپیای شریعتی هم تا حد زیادی پدر سالار است. برای اثبات این دعوی هم میشود همان ارجاعات شریعتی در فاطمه فاطمه است را در نظر گرفت: با اینکه شریعتی در ابتدا و نیز انتهای این متن تأکید میکند که فاطمه، دختر پیامبر نیست، زن علی نیست، مادر زینب و حسنین نیست، بلکه فاطمه فاطمه است، اما روایت او از فاطمه باز هم او را تا حد زیادی به عنوان دختر محبوب پیامبر برجسته میکند. در عین حال فاطمۀ شریعتی نیز همچون بسیاری از مردان قهرمان او، تنها تا جایی بدن دارند که در خدمت آرمان باشند. به این معنا در تقابل با سنت ادبیات اروتیک حجیم اسلامی، فاطمۀ شریعتی، زنی است که انگار از لذت جسمانی خالی شده است. همین موضوع مهمترین وجه تمایز گفتار انقلابی شریعتی از سنت است. بسیاری از زنان در آن زمان نیز پیام شریعتی را درک کردند. روی آوردن بسیاری از آنها به حجاب اسلامی را باید تا حد زیادی ناشی از تأثیر کلام شریعتی دانست. آنها بر روی جنسیت و بدن خود که در طول تاریخ مانع دستیابیشان به آزادی و رهایی بوده، حجابی کشیدند تا به عنوان انسانهایی برابر با مردان به رسمیت شناخته شوند. این یکی از اشکالاتی است که میشود به او وارد کرد. اما به نظر من این اشکال با در نظر گرفتن بن بستی که در مقابل زنان بود، قابل فهم است. لذا با وجودی که پیام شریعتی این بود که از جنسیتتان فاصله بگیرید تا به رسمیت شناخته شوید، اما این بدان معنا نیست که شریعتی زن بودن را امری ذاتاً نامطلوب میدانست. حتی به این معنا هم نمیتواند باشد که زنان محکوماند تا به ابد برای به رسمیت شناخته شدن آنچه را که هستند، نادیده بگیرند. به نظر میآید چنانچه پیام شریعتی را در نظم نمادین مذکر در آن زمان قرار دهیم، قابل فهم است: در مجموع میشود گفت صرف نظر از اینکه شریعتی خود چگونه میاندیشید، این پیام ضرورتاً به معنای تأئید پدرسالاری یا فالوسنتریسم نظام نمادین نیست. بر عکس، در چارچوب انتخابهای پیش روی زنان، در جامعهای مملو از خشونت که در آن زن نیمه انسان است، قابل فهم است. با اینکه فاطمۀ شریعتی تا حدی دلالت مذکر دارد، اما رهایی بخش هم هست. البته این پرسش باقی میماند که آیا در این شرایط اساساً راهی برای خروج از نظم نمادین مذکر پیش پای زنان قرار دارد یا خیر. انتخاب شریعتی این بود که قواعد این نظم را بپذیرید و آن را از درون به چالش بگیرید. ممکن است برخی راه حلهای دیگر را ترجیح دهند: برای مثال، روی آوردن به نوشتار زنانه و پشت کردن به نمادین. اما به نظر میآید در این راه حل، صرفاً میتوان آن را برای مدتی نادیده گرفت. پشت کردن به واقعیت نامطلوب، حتی اگر به لحاظ فردی ممکن باشد، نمیتواند راه گریزی پیش پای بسیاری از کسانی قرار دهد که قربانی هر روزۀ آناند. بنابراین اگرچه راه حل شریعتی، خود دلالت مذکر دارد، اما راهی را پیش پای زنان میگذارد. دومین مشکل در رابطۀ ناسرراست ما با شریعتی به نظر مهمتر میآید. این تنش با هراس توأم است، به این دلیل به وجود میآید که دال اعظم شریعتی خود به یک سوژۀ اعظم ایدئولوژیک دیگر گره میخورد. به تعبیر دیگر با اینکه فاطمۀ شریعتی رهایی بخش بود، اما به سرعت زمینه ساز نظم ایدئولوژیک جدیدی شد که ما را امروز به محاصره در آورده است. لذا به نظر میرسد آن اقدام رهایی بخش، انگار خود تلاش ایدئولوژیکی دیگری بود، یا اگر بخواهیم منصفتر باشیم به ایدئولوژی جدیدی راه داد و با آن گره خورد و در هر حال وضعیت امروز را برای ما پدید آورد. ممکن است کسی بگوید، اقدام شریعتی یا فاطمۀ شریعتی ایدئولوژیک نبود، به ایدئولوژی تبدیل شد، یعنی امروز میتوان فاطمه فاطمه است را به نحوی قرائت کرد که ضرورتاً به ایدئولوژی پیوند نخورد و بر این اساس معتقد شد که این متن هنوز هم از دلالتهای رهایی بخش برای زنان برخوردار است، یعنی کافی است از آن ایدئولوژی زدایی شود و با حافظهای فارغ از تاریخ ایدئولوژیک بعدی و پیامدهای آن قرائت شود. فرض کنیم این اقدام شدنی است، اما آیا با این کار تنش رفع میشود؟ به نظر من چنین نیست. یادآوری میکنم که برای بسیاری از خوانندگان آن روزگار، کلام مبلغانۀ شریعتی همه چیز بود. این کلام بود که شور میآفرید و به عمل فرا میخواند. این ویژگی که بسیاری آن را خصلت رمانتیک کلام شریعتی دانستهاند، از اقدام او دستکم در آن زمان جدایی ناپذیر بود. شور کلام او، راه را تا حد زیادی بر شعور میبست و بر میانگیخت. به عبارت دیگر میشود گفت خود این کلام در واقع با نوعی استیضاح ایدئولوژیک همراه میشد که با خطابی سنگین به محاصره در میآورد. بنابراین میشود این نتیجه را گرفت که پیام شریعتی در آن زمان نیز از دلالتهای ایدئولوژیک قوی برخوردار بود. اما بر گردیم به دورۀ خودمان. ما امروز میتوانیم متن او را فارغ از آن شور و هیجان انقلابی مورد مطالعه قرار داد، آیا بدین ترتیب ایدئولوزی زدایی میشود؟ به نظر من حتی در این صورت نیز رابطۀ تنش زای ما با شریعتی همچنان باقی است، زیرا بیش از هر چیز، خود همین شوریدگی تام و مطلق بر واقعیت نامطلوب؛ امری که در واقع امکان ناپذیر است، اقدامی ایدئولوژیک است. این شورش تمام عیار، انکار مطلق واقعیت ممکن است واقعیت نامطلوب را برای مدتی واپس بزند، اما به بازگشت فراموش شده و واپس زده شده میانجامد و انجامید. بنابراین آنچه به ایدئولوژیک شدن اقدام شریعتی میانجامد، تنها با رتوریک زدایی یا بازخوانی خنثی امکانپذیر نیست. فاطمۀ شریعتی، بخشی از سنت را در دلالت خود حفظ کرد که پس از انقلاب در قالب ایدئولوژی جدیدی سر بر آورد. اما در مقابل، واقعیت سیاسی نامطلوبی را که در برابرش بود به همراه همۀ خطابهای ایدئولوژیک آن برای زنان به عنوان بخشی از همان سنت و بر آمده از دل همین جامعه نپذیرفت و آن را به تمامی انکار کرد. آنچه به تنش میانجامد، سوای مسائل دیگر، درست همین شورش و یورش تمام عیار بر آن واقعیت است که به رخداد انقلابی انجامید؛ به نفی و انکار یکسرۀ آن؛ و نه عنوان چیزی خودی و غیر بیگانه، یعنی بر آمده از خود ما، هیولایی بر آمده از دل همان جامعه. در اینجا متذکر شوم که استدلال من بر خلاف بسیاری این نیست که چون آن دلالت به خشونت انقلابی انجامید، غیر قابل دفاع است. میدانیم که خشونت فقط مختص انقلاب نیست. در ضمن در اینجا بحث از خشونت، خواه در رد یا در دفاع آن در میان نیست. بحث بر سر این است که آن شورش تمام عیار بر واقعیت تا چه حد از آن واقعیت گسست و آیا توانست جلوی بازگشت پیروزمندانۀ آن را که به طور موقت پس زده شده بود، بگیرد یا خیر. به نظر من نمیتواند و نتوانست. به نظر من رابطۀ پر تنش از اینجا آغاز میشود و باعث میشود از شریعتی و اقدام او فاصله بگیریم. اما آیا این بدان معناست که بسیاری از زنان مجبور به زیستن در واقعیت نامطلوباند؟ خیر. شاید در برابر آن اقدام و آن انکار تام و تمام، بسیاری از ما ترجیح بدهیم در واقعیت ساکن شویم، آن را بپذیریم، و از رهگذر تأمل بازتابی آن را تغییر دهیم. به نظر من بسیاری از زنان در ایران بعد از انقلاب در مواجهه با ایدئولوژی، آگاهانه و ناآگاهانه چنین کردهاند. بسیاری از آنها به جای بازگشت به دلالتهای نمادینی که خطر پیوند یا تبدیل شدن به ایدئولوژی را دارند، ترجیح دادهاند با واقعیت زندگی کنند و در عین حال آن را به صورت روزمره به چالش بگیرند. البته این گزینه در مقابل شورش تام و تمام، نه جذاب و رمانتیک است، نه انقلابی و بر انگیزانندۀ تخیل، اما دستکم با هستی سیاسی و اجتماعی ما سازگارتر است و به نظر مسئولانهتر هم میآید. ما از اقدام شریعتی میگریزیم، چون هراس انگیز است، با ارادهای مواجه میشویم که میخواهد کن فیکون کند، یک انسان طراز نوین بسازد و برای اینکار یکشبه همه چیز را زیر و زبر میکند، اما به رغم همۀ اینها به قدر کافی از واقعیت نمیگسلد، بلکه تنها آنها را واپس میزند. آن واقعیت نامطلوب با همۀ دلالتهای ایدئولوژیک در کمین ماند تا در فرصتی مناسب ظاهر شود. شاید برای برخی اقدام او هنوز هم جذابیت داشته باشد، اما در وضعتی که ما در آن به سر میبریم، تخیلی به نظر میآید. درست به همین دلیل، به نظر میرسد باید این تنش را جدی گرفت و در برابر هر نوع وسوسهای از جنس بازگشت شور انگیز به شریعتی یا هر ایدئولوگ دیگری مقاومت کرد، زیرا این تنش تنها حسی گذرا نیست، از مواجههای اصیل خبر میدهد که به دلیل قرار داشتن ما بر سر چند راهی پدید میآید: تن سپردن به ایدئولوژی، شورش بر واقعیت نامطلوب و انکار تام و تمام آن از رهگذر یک تغییر ناگهانی که در واقع به معنای «بازگشت» به گذشته است، یا گزینههای دیگر، از جمله زیستن با واقعیت و تغییر آن از رهگذر چالش روزمره و دائمی. البته این رهیافت ضامن موفقیت نیست، بیش از همه شاید به این دلیل که بسیاری از ما هنوز هم با آن اقدام همدلی بیشتری داریم. جمع بندی میکنم: رجوع به شریعتی و برقراری گفتگوی انتقادی با او نه تنها هنوز هم به سهولت امکانپذیر است، بلکه ضروری به نظر میرسد؛ زیرا امروز ما را از خود متأثر کرده است؛ خواه او را رد یا تأئید کنیم. شریعتی با ما نسبت دارد و از او گریزی نیست. اقدام شریعتی برای بسیاری از زنان در آن زمان تعیین کنندۀ کنشی رهایی بخش برای فرار از محاصرۀ ایدئولوژیهای رایج بود که به رغم تفاوت ظاهری، شباهت بسیاری به یکدیگر داشتند. این اقدام چنانچه فارغ از دلالتهای ایدئولوژیک در نظر گرفته شود، هنوز هم قابل دفاع است؛ ولو آنکه خود با تأئید ضمنی نظم مذکر همراه بوده باشد. با در نظر داشتن این نکات، میتوان پرسید، فاطمۀ شریعتی با ما چه نسبتی دارد. به نظر میآید فاطمۀ شریعتی بر خلاف گذشته، امروز به دالی تهی تبدیل شده است. نسل امروز، چه آنها که گرفتار ایدئولوژیاند، یا آنهایی که در جستجوی راهی برای خروج از آناند، دیگر خود را چندان مخاطب او نمیدانند. این بدان معناست که فاطمۀ شریعتی برای بسیاری از زنان امروز دیگر آن زن واقعی نیست، بلکه خود به تصویر تخیلی دیگری تبدیل شده است. لذا با اینکه تشابه زیادی میان وضعیت زن آن روزگار و زن امروز وجود دارد، اما بسیاری از ما چندان تمایلی به بازگشت به شریعتی ندارند. اما رابطۀ ما با شریعتی رابطهای تنش زا هم هست؛ حتی اگر همۀ تدابیر را به کار ببندیم تا بلاغت او ما را نفریبد. این تنش عمدتاً به دلیل رهاورد ایدئولوژیک شریعتی و فاطمۀ اوست که بیش از هر چیز در شورش تمام عیار او بر واقعیت نامطلوب متجلی شد. آن خاطرۀ رهایی بخش، آن فاطمه، هنوز هم با ماست و احترام ما را بر میانگیزد. ما میتوانیم با این خاطره به گفتگو بنشینیم و آن را به همراه شریعتی به عنوان بخشی از واقعیت امروزیمان به رسمیت بشناسیم، میتوانیم آن را از خودمان بدانیم. اما فریفته شدن به خاطره به معنای پا گذاشتن به حیطۀ خطر و مخاطره هم هست. ما از اقدام شریعتی و پیامد آن آموختهایم که حتی اگر این خطر پذیرفتنی و ممکن باشد، بعید است رهایی بخش باشد. شریعتی حرفهای زیادی برای گفتن به ما دارد؛ به شرطی که بخواهیم تن به گفتگو بدهیم. این یعنی از تجلیل تام و تمام او یا انکار، تقبیح و نفی مطلق او اجتناب کنیم. 6 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ ب نظر من شریعتی ی آخوند کراوات پوش بود اسلامی ک مال هزارو اندی سال قبلرو میخواست با زندگی مدرن قاطی کنه و ب خورد مردم بده ی جوری کلاه مدرنیسم سر مردم بزاره میخواست مردمو روشن فکر دینی بکنه و این اصلا امکان پذیر نیست 6 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ روحش خجسته دست اون بود زنای امروزم میکرد تو گونی میگفت از خونه بیرون نرید بعضی از آدما وقتی هستن مایه ننگند وقتی نیستن هم مایه دردسرند 6 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ ب نظر من شریعتی ی آخوند کراوات پوش بود اسلامی ک مال هزارو اندی سال قبلرو میخواست با زندگی مدرن قاطی کنه و ب خورد مردم بده ی جوری کلاه مدرنیسم سر مردم بزاره میخواست مردمو روشن فکر دینی بکنه و این اصلا امکان پذیر نیست روحش خجستهدست اون بود زنای امروزم میکرد تو گونی میگفت از خونه بیرون نرید بعضی از آدما وقتی هستن مایه ننگند وقتی نیستن هم مایه دردسرند لااقل حرفای قشنگ میزد 3 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ لااقل حرفای قشنگ میزد نویسنده قابلی بود فقط همین ولی به اون چیزی که به نظر من عامل ویرانی از پایه است اعتقاد کامل داشت 3 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۰ نویسنده قابلی بود فقط همین ولی به اون چیزی که به نظر من عامل ویرانی از پایه است اعتقاد کامل داشت خب هر کسی یه جوریه بستگی به طرفش داره. اون عامل ویرانی هم میتونه سازنده باشه بعضی ها باید بهانه ای برا خوب بودن داشته باشن ... ولی بعضیام برعکس باید وسیله ای برا ظلم کردن 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 تیر، ۱۳۹۰ لااقل حرفای قشنگ میزد حرف قشنگ زدن هنر نیست... همه میتونند یک سری کلمات رو سر هم کنند... بدون توجه به واقعیت ها... شریعتی یک رویا پرداز بود با توانایی های منحصر به فرد و در عین حال کاملا بی فایده... ما باید برای کسانی ارزش قائل باشیم که جرات گفتن واقعیت ها با همه زشتی هاش رو داشته باشند... 7 لینک به دیدگاه
morta 3323 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۰ حرف قشنگ زدن هنر نیست... همه میتونند یک سری کلمات رو سر هم کنند... بدون توجه به واقعیت ها... شریعتی یک رویا پرداز بود با توانایی های منحصر به فرد و در عین حال کاملا بی فایده... ما باید برای کسانی ارزش قائل باشیم که جرات گفتن واقعیت ها با همه زشتی هاش رو داشته باشند... به شدت موافقم ...:icon_gol: 2 لینک به دیدگاه
fadaki 607 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۰ زنی گه به زیبایی اندیشه میرسد زیبایی بدن خویش را به نمایش نمیگذارید.دکتر شریعتی 2 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۰ شریعتی همون موقع هم حرفی واسه گفتن نداشت.نه واسه زن ها نه واسه مردها 1 لینک به دیدگاه
rezanassimi 9036 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۰ حرف قشنگ زدن هنر نیست... همه میتونند یک سری کلمات رو سر هم کنند... بدون توجه به واقعیت ها... شریعتی یک رویا پرداز بود با توانایی های منحصر به فرد و در عین حال کاملا بی فایده... ما باید برای کسانی ارزش قائل باشیم که جرات گفتن واقعیت ها با همه زشتی هاش رو داشته باشند... اتفاقا حرف قشنگ زدن هنره چون همه نمیتونن. بعضی حرفا حداقل فاییدشون تسکین درده... نمیشه این واقعیتو نادیده بگیریم که خیلیا آرامش خودشونو تو حرفای بعضی افراد مثل شریعتی پیدا کردن.... نمیشه همه ی مردمو مجبور کرد یه جور فکر کنن 2 لینک به دیدگاه
pianist 31129 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 تیر، ۱۳۹۰ ما باید برای کسانی ارزش قائل باشیم که جرات گفتن واقعیت ها با همه زشتی هاش رو داشته باشند... چیزی که خیلی زیاد از شریعتی شنیدم همین واقعیتهای تلخ بوده منظورت از رویا پردازی چیه؟؟ 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ اتفاقا حرف قشنگ زدن هنره چون همه نمیتونن.بعضی حرفا حداقل فاییدشون تسکین درده... نمیشه این واقعیتو نادیده بگیریم که خیلیا آرامش خودشونو تو حرفای بعضی افراد مثل شریعتی پیدا کردن.... نمیشه همه ی مردمو مجبور کرد یه جور فکر کنن اتفاقا همه میتونند حرف قشنگ و رویا گونه بزنند... میخواید بنده براتون کلی از این حرف ها بیارم ؟ اگر دنبال تسکین درد میگردید بله... همچنین میتونید به دکتر روانپزشک هم مراجعه کنید... ولی کار یک فیلسوف و متفکر فرای اینهاست... شریعتی یک متفکر و فیلسوف بود... اصلی ترین وظیفه ی هر فیلسوف و متفکری پیدا کردن واقعیت ها و موشکافی مسائلی هست که دیگران از کنار اونها به راحتی رد میشند... این یعنی فلسفه و این کار هر فیلسوفی هست... کار یک فیلسوف آرام کردن شما نیست عزیز من... شریعتی نباید منشست قصه میگفت که شما خوابت ببره یا فلان فرد بخونه و به به کنه و آروم بشه... شریعتی ها با این تفکرات بی سرو نه بودند که در اون دوران که بیشتر از هر زمانی که حتی روشن فکران مملکت هم راهشون رو گم کرده بودند و نمیدونستند کجا میرند نتونستند کاری از پیش ببرند و در عمل کاملا بی فایده بودند... بحث ها حداقل ها نیست عزیز من... شریعتی مگر کسی بود که دنبال حداقل ها باشه ؟ مگر وقتی ما در مورد مولانا یا نیتچه یا سقراط حرف میزنیم دنبال حداقل ها هستیم ؟ تفکر شریعتی شکست خورد... این چیزی هست که وجود داره... حالا هر فردی میتونه بیاد با هر حرفی این رو توجیح بکنه... ولی تغییری در واقعیت ایجاد نمیشه... ما اصالا کاری به استفاده ای که افراد از یک چیزی میبرند نداریم... داریم شریعتی رو به عنوان یک فرد و یک متفکر بررسی میکنیم... نه جامعه رو... خیلی ها از خیلی چیزها خیلی استفاده ها میکنند... 2 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ چیزی که خیلی زیاد از شریعتی شنیدم همین واقعیتهای تلخ بوده منظورت از رویا پردازی چیه؟؟ اگر نگاهی بندازید به تفکرش و نگاهش به مسائل میبینید که هیچ مسیری رو برای خارج شدن از مشکلات ارائه نمیکنه و وقتی هم که اشاره ای کوچیک به مسائل داره به قدری ایدئالیستی هست که عملا شاید هرگز هیچ جامعه ای به چنین درجه ای نرسه... در حقیقت تفکرات شریعتی در یک یوتوپیا قابل پایه ریزی هستند... هیچ کس نگفت شریعتی به مسائل تلخ اشاره ای نکرده... شریعتی فقط مشکلات رو مشناخته اون هم در برخی موارد با یک دید دینی و کمونیستی ناکارآمد... یعنی گرایش به دو مسئله یکی ایدئالیستی و دیگری متریالیستی که هر دو هم شکست خورده اند... هم دین در بعد اجتماعی و فردی شکست خورده و ناکارآمد هست و هم کمونیسم در بعد اجتماعی کاملا ناکارآمده... حالا راه حل دادنش بماند... 1 لینک به دیدگاه
Javid Maleki 11668 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ ب نظر من شریعتی ی آخوند کراوات پوش بود اسلامی ک مال هزارو اندی سال قبلرو میخواست با زندگی مدرن قاطی کنه و ب خورد مردم بده ی جوری کلاه مدرنیسم سر مردم بزاره میخواست مردمو روشن فکر دینی بکنه و این اصلا امکان پذیر نیست به نظر من اين حرفتون يه نوع توهين به دكتر علي شريعتي و من شخصي نيستم يعني خودم رو در اون حد نميدونم كه بتونم از اين نابغه تاريخ دفاع كنم.... ايشون تنها كسي بود كه دكتري دين شناسي جهاني رو در ايران داشت واگر هم حرفي يا نظري ميداد از روي علمش بود نه جهل و نادانيش... اگه اينطور كه شما ميگين بايد امروزه اين آغايون از نقطه نظرات ايشون استفاده ميكردن.....ولي بلعكس تا جاي كه جا داره چهره و عقايد و نظرات ايشون رو در غيايب دكتر علي شريعتي مي كوبند لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ به نظر من اين حرفتون يه نوع توهين به دكتر علي شريعتي و من شخصي نيستم يعني خودم رو در اون حد نميدونم كه بتونم از اين نابغه تاريخ دفاع كنم....ايشون تنها كسي بود كه دكتري دين شناسي جهاني رو در ايران داشت واگر هم حرفي يا نظري ميداد از روي علمش بود نه جهل و نادانيش... اگه اينطور كه شما ميگين بايد امروزه اين آغايون از نقطه نظرات ايشون استفاده ميكردن.....ولي بلعكس تا جاي كه جا داره چهره و عقايد و نظرات ايشون رو در غيايب دكتر علي شريعتي مي كوبند چ توهینی ؟این ک تفکرش دینی بود توهینه ؟ منم در حدی نیستم ک بخوام نقدشون کنم فقط نظر شخصیمو از برداشتایی ک از نوشته ها و نسلی ک با نوشته هاشون تربیت شدن گفتم 1 لینک به دیدگاه
Waffen 15118 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۰ به نظر من اين حرفتون يه نوع توهين به دكتر علي شريعتي و من شخصي نيستم يعني خودم رو در اون حد نميدونم كه بتونم از اين نابغه تاريخ دفاع كنم....ايشون تنها كسي بود كه دكتري دين شناسي جهاني رو در ايران داشت واگر هم حرفي يا نظري ميداد از روي علمش بود نه جهل و نادانيش... اگه اينطور كه شما ميگين بايد امروزه اين آغايون از نقطه نظرات ايشون استفاده ميكردن.....ولي بلعكس تا جاي كه جا داره چهره و عقايد و نظرات ايشون رو در غيايب دكتر علي شريعتي مي كوبند نابغه ی تاریخ ؟ یک دینی وجود داره که میگه هر کس گفت خدایی که من میگم نیست باید سرش رو از تنش جدا کنید... یکی میاد میگه نه اگر گفت خدای من نیست سرش رو از تنش جدا نکنید و یکم میشه تخفیف داد... بعد میشه نابغه ی تاریخ ؟ اگر اون نابغه ی تاریخ بود پس اونایی که برامون دموکراسی رو آوردند و اشراف گرایی رو آورند... اونهایی که کمونیسم رو آوردند... اونهایی که humanism رو آوردند... اونها رو چی بهشون میگید ؟ دکترای دین شناسی جهانی... دین شناسی علم نیست عزیز من... علم توضیح خودش رو داره... در مورد دین شناسی صدق نمیکنه... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده