ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ زن جنس عجیـــــبی ست چشم هایش را که می بنـــــدی ؛ دید دلــــش بیشتر میشود ! ... دلش را که میشــــکنی ؛ بـــــاران لطافت از چشم هایش سرازیــــــر انگـــــار درست شده تا روی عشــــق را کــــــم کند !!! 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۱ زن ... با چشمانش حرف میزند ؛ دوست داشتنش را با نگاهش میگوید ، . دلتنگی در چشمانش اشک میشود ! . وقت شادی ؛ چشمانش برق میزند ... . وقت عشق بازی چشمانش خُمار میشود ، . تمام دنیا را میشود در چشم زن خلاصه کرد ! وقتی با نگاهش دنیا را عاشق میکند ... !!! 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ هیچگاه هم آغوشی هایت را با عشق مقایسه نکن!!! هیچ مردی در تخت خواب نامهربان نیست... 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 21 تیر، ۱۳۹۱ نازنین؛ مرد من ! از سر انگشتانم عشق میچکد.... وقتی مژگانت را به نوازش مینشینم..... ! در داغی آفتاب نیم روز چشمانت.... ذوب میشوم ! و در استوای دو دستت ؛ که دور میزند گردنم را..... منجــــمد !! پیشانی ات ... کتیبه ی بخت من است و شانه ات... مردانه.... قتلگاه پریشانی زنانه ام.... ! 5 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 تیر، ۱۳۹۱ بانوی من رسوایی قشنگ با تو خوشبو میشَوَم تو آن شعرِ باشکوهی که آرزو میکنَم امضای من پای تو باشد تو معجزهی زرّینلاجوردی کلامی مگر میتوانم در میدان شعر فریاد نَزَنَم : دوستت میدارم ، دوستت میدارم ، دوستت میدارم... مگر میتوانم خورشیدْ را در صندوقچهای پنهان کنَم ؟ مگر میتوانَم با تو در پارکی قدم بزنم بی آن که ماهوارهها بفهمند تو دِلدارِ مَنی ؟ نمیتوانم شاپَرَکی که در خونَم شناور است را سانسور کنَم نمیتوانَم یاسَمَنها را از آویختن به شانههایم بازْ دارَم نمیتوانَم غزل را در پیراهنَم پنهان کنَم چرا که منفجر خواهم شُد بانو جان ! شعرْ آبروی مَرا بُرده است و واژگان رُسوایمان ساختهاند " نزار قبانی " 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ زنان قـــــــــوی دردهای خود را مانند کفشهای پاشنه بلند میپوشند ! مهــم نیست چقـــــدر اذیت می شوند شما فقــــــط زیبایی آنهـا را می توانید بینیــد 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ امروز زنی را دیدم که بوسه از لبش میچکید! خدا را شکر پس/ هنوز مردی است که عاشقانه میبارد......!! (بهرنگ قاسمی) 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ تــــاریــک بــــاد .. خـــانــه ی مـــردی کـه ، نــمی جــنــگد .. بــــرای ِ زنــــی کــه ، دوسـتـش دارد ...! 6 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ من زنم و به همان انداره از هوا سهم دارم میبرم که ریه های تو ! دردآور است که من آزاد نباشم تا تو به گناه نیفتی !!!!! قوس های بدنم بیشتر از افکارم به چشمهایت می آیند . تاسف بار است که باید لباسهایم را به میزان ایمان تو تنظیم کنم.... 6 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 مرداد، ۱۳۹۱ زن بودن گیج زدن است در آغوش... چه در آغوش باشی چه نباشی... چه رخوت هم آغوشی را درک کرده باشی و چه نه... تو گیج میخوری در توهم هم آغوشیهایی که هر مردی با دیدنت درک میکند... تو به صرف زن بودنت در آغوشها جای گرفته ای... در کابوسهای مردانه ای که عطرت را از همه چیز میگیرند...! 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ حسادت زنانه ام بسیار دور اندیش است: خیالِ زنی دیگر سر به روی سینه ی تو انگشتان ظریفش به موهای سینه ات موج میدهد و تو دلت غنج میرود! میترسم... کسی بوی تنت را بگیرد نغمه دلت را بشنود و تو خو بگیری به ماندنش!!! چه احساس ِخط خطی و مبهمیست این عاشقانه های ِحسود من... 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ پاهایت را مردانه روی هم می گذاری ٬ و من چه زنانه بوی بودنت را برای روز مبادا توی جیب هایم جا میدهم ! وقتی مرا دعوت به آغوشت می کنی من پر از سکوت میشوم ٬و از چشم هایم میگذرم و میگویم : چشم ْ ! این زنانگی را دوست دارم ٬ وقتی که تو اسیرش میشوی. 7 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ مردان پیامبر شدند؛ و زنان مادر؛ قداست پیامبران را توانستهاند به زیر سوال ببرند؛ ولی قداست مادران را هرگز.... 10 لینک به دیدگاه
شــاروک 30242 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مرداد، ۱۳۹۱ در ذهن زنانه ی من ... مرد یعنی تکیه گاهی امن ... یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن .. بدون اندکی شرم! در ذهن زنانه ی من ... مرد یعنی کوه بودن .. پر از سخاوت .. پر از حیای مردانه ... ... ... در کنار این ابهت .. لوس شدنهای کودکانه!!! 8 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ زن که باشی نمی توانی انکار کنی تشنه ی بوی تن مردت هستی همیشه و هر لحظه دست خودت نیست زن که باشی آفریده میشوی برای عشق ورزیدن .. برای نگاههای مهربانانه .. ... برای بوسه های آتشین زن که باشی تمام تنت طعم تلخ عطر گس مرد را میطلبد زن که باشی سرشاری از عاشقیت های ناتمام پر شده ای از زیبایی از هر زیبایی زن که باشی اما دست خودت نیست اگر مردت طعم لبهایش طعم تو را بدهد تمام هستی مردانه اش را با تمام وجودت دوست خواهی داشت بی آنکه ذره ای کم بگذاری ... 7 لینک به دیدگاه
panisa 12132 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مرداد، ۱۳۹۱ و زن یعنی تنها یک واژه... و آن هم... عشــــــــق... 8 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مرداد، ۱۳۹۱ کــور باش بانــو ... نگاه که می کنی، می گویند: نخ داد! عبوس باش بانــو ... لبخند که میزنی، می گویند: پا داد! لال باش بانــو ... حرف که می زنی، می گویند: جلوه فروخت! وبرای بزرگ کردن شخصیت کوچکشان تو را هرزه یاد می کنند... 10 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 مرداد، ۱۳۹۱ این متن نوشته خانم"بلقیس سلیمانی"یکی از نویسندگان معاصر استمن کی هستم؟!============ =========من« دوشيزه مکرمه» هستموقتي زن ها روي سرم قند مي سابندو همزمان قند توي دلم آب مي شود.============ ========= =====من «مرحومه مغفوره» هستموقتي زير يک سنگ سياه گرانيت قشنگ خوابيده ام و احتمالاً هيچ خوابي نمي بينم.============ ========= ========= =من «والده مکرمه» هستموقتي اعضاي هيات مديره شرکت پسرم براي خودشيريني 20 آگهي تسليت در 20 روزنامه معتبر چاپ مي کنند..============ ========= ========= ===من «همسري مهربان و مادري فداکار» هستم،وقتي شوهرم براي اثبات وفاداري اش البته تا چهلم- آگهي وفات مرا در صفحه اول پرتيراژترين روزنامه شهر به چاپ مي رساند .. ============ ========= ========= ===من «زوجه» هستم،وقتي شوهرم پس از چهار سال و دو ماه و سه روز به حکم قاضي دادگاه خانواده قبول مي کندبه من و دختر شش ساله ام ماهيانه فقط بيست و پنج هزار تومان، بدهد============ ========= ========= ===من «سرپرست خانوار» هستم،وقتي شوهرم چهار سال پيش با کاميون قراضه اش از گردنه حيران رد نشدو براي هميشه در ته دره خوابيد.============ ========= ========= ===من «خوشگله» هستم،وقتي پسرهاي جوان محلهزير تير چراغ برق وقت شانرا بيهوده مي گذرانند.============ ========= ========= ===من «مجيد» هستم،وقتي در ايستگاه چراغ برق،اتوبوس خط واحد مي ايستدو شوهرم مرا از پياده رو مقابل صدا مي زند.============ ========= ========= ===من «ضعيفه» هستم،وقتي ريش سفيدهاي فاميل مي خواهند از برادر بزرگم حق ارثم را بگيرند..============ ========= ========= ===من «بي بي» هستم،وقتي تبديل به يک شيء آرکائيک مي شومو نوه و نتيجه هايم تيک تيکاز من عکس مي گيرند.============ ========= ========= ===من «مامي» هستم،وقتي دختر نوجوانمدرجشن تولددوستشدروغ پردازي مي کند..============ ========= ========= ===من «مادر» هستم،وقتي مورد شماتت همسرم قرار مي گيرمچون آن روز به يک مهماني زنانه رفته بودموغذاي بچه ها را درست نکرده بودم.============ ========= ========= ===من «زنيکه» هستم،وقتي مرد همسايه، تذکرم را در خصوص درست گذاشت ماشينش در پارکينگ مي شنود.============ ========= ========= ===من «ماماني» هستم،وقتي بچه هايم خرم مي کنند تا خلاف هايشان را به پدرشان نگويم. .. ============ ========= ========= ===من «ننه» هستم،وقتي شليته مي پوشم و چارقدم را با سنجاق زير گلويم محکم مي کنمونوه ام خجالت مي کشد به دوستانش بگويد من مادربزرگش هستم... به آنها مي گويد من خدمتکار پير مادرشهستم.============ ========= ========= ===من «يک کدبانوي تمام عيار» هستم،وقتي شوهرم آروغ هاي بودار مي زندوکمربندش را روي شکم برآمده اش جابه جا مي کند.============ ========= ========= ===من «بانو» هستم،وقتي از مرز پنجاه سالگي گذشته اموهيچ مردي دلش نمي خواهد وقتش را با من تلف بکند.============ ========= ========= ===من در ماه اول عروسي ام؛«خانم کوچولو،عروسک،ملوسک،خانمي ، عزيزم،عشقمن، پيشي،قشنگم، عسلم، ويتامينو...»هستم.============ ========= ========= ===من در فريادهاي شبانه شوهرم،وقتي دير به خانه مي آيد،چند تار موي زنانه روي یقه کتش استو دهانش بوي سگ مرده مي دهد،«سليطه» هستم.============ ========= ========= ===من در محاوره ی ديرپاي اين کهن بوم ؛«دليله محتاله، نفس محيله مکاره،مار،ابليس، شجره مثمره، اثيري، لکاته و....»هستم.============ ========= ========= ===دامادم به من «وروره جادو» مي گويد.============ ========= ========= ===حاج آقا مرا«والده»آقا مصطفي صدا مي زند.============ ========= ========= ===من «مادر فولادزره» هستم،وقتي بر سر حقوقم با اين و آن مي جنگم.============ ========= ========= ===مادرم مرا به خان روستا «کنيز» شما معرفي مي کند...واااااااااای به این فرهنگ !!!! 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 شهریور، ۱۳۹۱ تن برهنه ات را به کسی بسپار که روح برهنه اش را به تو بسپارد!!! 6 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 شهریور، ۱۳۹۱ زن عشق می کارد و کینه درو می کند دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی برای ازدواجش(در هر سنی ) اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی به لطف قانون گذار می توانی ازدواج کنی در محبسی به نام بکارت زندانی ست و تو.... او کتک می خورد وتو محاکمه نمی شوی او می زاید و تو برای فرزندت نام انتخاب می کنی او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ........ و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند 4 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده