Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 اسفند، ۱۳۹۲ هرکسی نمیتونه احساس رو بفهمه هرکی هم احساس رو نفهمه،زن رو نمیفهمه زن= احساس زن= زندگی || زندگی= احساس= زن 9 لینک به دیدگاه
Mohammad1675 4635 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اسفند، ۱۳۹۲ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام زن یعنی نـاز ... مرد یعنی نیــاز ... مرد یعنی غرور، زن یعنی شکست غرور ... مرد یعنی باید ، زن یعنی شاید ... مرد یعنی بودن ، زن یعنی فنا ... مرد یعنی دیدن ، زن یعنی چشم فرو بستن ... مرد یعنی دم، زن یعنی باز دم... مرد یعنی منطق ،زن یعنی احساس... مرد یعنی حکومت ،زن یعنی اطاعت ... مرد یعنی سخاوت ،زن یعنی صداقت... مرد یعنی رهایی،زن یعنی تسلیم ... مرد یعنی شرافت،زن یعنی نجابت... مرد یعنی خشونت ،زن یعنی لطافت... مرد یعنی غیرت ، زن یعنی عزت ... مرد یعنی من،زن یعنی ما... مرد یعنی صلابت،زن یعنی قداست .. مرد یعنی پیمودن ، زن یعنی صبوری... مرد یعنی اکنون،زن یعنی فردا... مرد یعنی ساختن ،زن یعنی سوختن... مرد یعنی دلدار ،زن یعنی دلداده... مرد یعنی خواستن ،زن یعنی کاستن . مرد یعنی ربودن،زن یعنی کشش ... مرد یعنی بیارام ،زن یعنی بیاسای... مرد یعنی یک جرعه هوس، زن یعنی جام لبریز نفس... مرد یعنی سالار ، زن یعنی ره سپرده به دامان یار... مرد یعنی نیمی از وجود ، زن یعنی نیمه دیگر ... و اما با اینهمه معانی بی انتهای دشت آشنایی ، مرد یعنی انسان یعنی دریای احساس یعنی دوست داشتن جاودانه یعنی تکیه گاه وجود یعنی آرامترین خلقت .. و زن یعنی آرامگاه خلقت یعنی از سر تا پای ایثار و مرد یعنی واژه ی غیرت و مردانگی یعنی هستن ..شدن و گشتن و زن یعنی مهر و وفای بی کرانه یعنی انس و صفای خالصانه یعنی امید بخش روزهای آینده یعنی همراه و همدم تنهایی ها و غربت و همسفر راه پررمزو راز زندگی و و مرد یعنی تنها یک واژه و آنهم مرد ... و زن یعنی تنها یک واژه و آنهم عشـق ... 9 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 فروردین، ۱۳۹۳ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻨﻮﯾﺴﻢ ﺑﺨﯿﻞ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺯﻧﺎﻧﮕﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﺩﺍﺭﺩ... فاطمه مولائی 8 لینک به دیدگاه
Tamana73 28832 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۳ هنگامی که روح در تو دمیده می شود در شکم یک زن هستی. . . هنگامی که گریه می کنی در آغوش یک زن هستی. . . هنگامی که عاشق میشوی در قلب یک زن هستی. . . زن"امانت"است نه برای"اهانت"..... 9 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 خرداد، ۱۳۹۳ تنها چيزي که قادر است اراده آهنين شما زن ها را در هم بشکند عشق است 7 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۳ زودتر به تکلم می افتد ، زودتر راه می رود ، زود تر به سن تکلیف میرسد... اصلا انگار دختر ازهمان اول عجله دارد... گویی که اصلا برای خودش وقت ندارد ؛ که حتی بازی هایش رنگ و بوی "جان بخشیدن " دارد ؛ رنگ و بوی ابراز عشق و محبت به" دیگری "... چه معصومانه عروسکش را در آغوش می فشارد ؛ گویی سالهاست طعم شیرین "مادری " را چشیده است... " دختر بودن " یعنی همیشه "عجله " داشته باشی ، برای رساندن مهر به دستان دیگران... " دختر بودن " یعنی وقف بند بند ساقه ی وجود تو برای رشد نهال عاطفه... 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۳ مامان که شدم به دخترم میگم ببین عزیزم : . . . . . . . وقتی بزرگ شدی وقتی به سن ازدواج رسیدی اگه دیدی چند نفر میخوانت اونیو انتخاب نکنی که ماشینش خفنه ها اونیو انتخاب نکنی که باباش پولداره ها اونیو انتخاب نکنی که سرش شلوغه ها اونیو انتخاب نکنی که میگه بیا خونمونا اونیو انتخاب نکنی که همش اشکتو در میاره ها اونیو انتخاب کن که قلبشو بهت هدیه میده اونیو انتخاب کن که وقتی ناراحته فقط اخم میکنه اونیو انتخاب کن که مامانشو بهت نشون میده نه تخت خوابشو اونیو که شاید کادو گرون نخره واست ولی تولدت دل تو دلش نیست اونی که بلد نیست دروغ بگه اونیو انتخاب کن که از بین همه میخواد فقط با تو باشه 7 لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۴ یاد گرفته ام با کلمات کلنجار بروم و قبل از آن یادم دادند چای دم کنم چرک پرده ها را چنگ بزنم سیب زمینی سرخ کنم و بعد ------------- منتظر اتفاق شاعرانه ای باشم 2 لینک به دیدگاه
Samira Naderi 386 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آبان، ۱۳۹۴ دلم می گیرد وقتی ساعت ها بدون قرار با من می دوند وگل های پیراهنم لقاح دسته جمعی را تجربه می کنند علامتی سوال؟ آیا می شود از پشت همین النگو ها زنی را دید که در پیراهن سفیدش گریه می کند؟ -من کفش های سفیدم را جفت می کنم- دم دری که گربه ای را کشتند من ترسیدم _ومن مجسمه ای زیبا بودم با پیراهنی سفید ویک جفت النگو_ تا این سناریو هم تمام شود ومن تمام مدت در فکرهای زنی باشم که خاطراتش را در آیینه می بافد! 2 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 آذر، ۱۳۹۴ زن زیبایی نیستم موهایی دارم سیاه که فقط تا زیر گردنم می آید و نه شب را به یادت می آورد نه ابریشم نه سکوتِ شاعرانه نه حتی خیال یک خواب آرام پوست گندمی دارم که نه به گندم میماند نه کویر و چشم هایی که گاهی سیاه میزنند گاهی قهوه ای و گاه که به یاد مادرم می افتم عسلی میشوند و کمی خیس دست هایم ... دست هایم دست هایم مهربانند و هر از گاهی برای تو به یادِ تو به عشقِ تو شعر مینویسند مرا همینطور ساده دوست داشته باش با موهایی که نوازش میخواهند و دست هایی که نوازشت میکنند و چشم هایی که به شرقیِ صورتِ من می آیند 8 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۵ چه فایده، زنی باشی با موهای بلند وقتی آن دستی که باید به موهایت برسد همیشه کوتاه است 7 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۵ زنها دو دسته اند؛ آنهایی که محافظت می شوند و آنهایی که نمی شوند. دسته ی اوّل را با ماشین به این طرف و آن طرف می برند و سرِوقت از آرایشگاه، از استخر، از مدرسه، از اداره و ... برمی گردانند. با تلفن، حالش را می پرسند و اگر سرش درد کرد، یکی هست که بگوید: "بهتر نیست کمی استراحت کنی؟" زن های دسته ی دوّم، توی باد و باران و توفان، ساعت ها توی صف اتوبوس می ایستند و با اینکه تصمیم میگیرند به جایی که اتوبوس از آنجا می آید نگاه نکنند ولی گردنشان، بی اختیار، بارها و بارها به آن سو می چرخد. تا شب سگ دو می زنند و شب، کسی نیست که بگوید: "عزیزم؛ قرص مسکّن برایت بیاورم؟" زن های محافظت شده، راه رفتنی با طمأنینه دارند ولی زن های محافظت نشده، یا بسیار تند راه می روند یا کُند زنِ محافظت نشده، یا غر می زند یا به جایی خیره می شود زنِ محافظت شده، مهمانی ترتیب می دهد و از مسافرت هایش می گوید زنِ محافظت نشده، گریه می کند و آنقدر این کار را ادامه می دهد که دیگر اشکش در نیاید. زنِ محافظت شده، همیشه در نیمه ی راهِ گریه و ناامیدی، به زندگی برمی گردد... 8 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مرداد، ۱۳۹۵ جنگل هم که باشی درختانت را ببرند بیابان می شوی ... فکر کن زن باشی و احساساتت را بخشکانند ! 7 لینک به دیدگاه
Sepideh.mt 17530 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 مرداد، ۱۳۹۵ شاید عجیب بنظر برسد اما... زنی که در شب های کوتاه تابستان گوشه ی دنج رویاهایش می نشیند؛ خیالت را می بافد نگاهت را می بافد و از عطر بی نظیر آغوشت گره کوری بر آرزوهایش می زند، می خواهد در یلدای بلند زمستان، تو را به تن کند تورا در آغوش بگیرد تو را نفس بکشد ... راستش را بخواهی رفیق! خیالبافی تقدیر عاشقان است ؛ وگرنه این را همه می دانند هیچ زن عاقلی با بافتنی هایش به بدرقه تیرماه نمی رود ... 7 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 شهریور، ۱۳۹۵ و زن... سه نقطه تا بی نهایت تعریف... در جایی که انگشت به اشاره ای می گیرند پلید باوران که او دختر است یا زن؟!... پا در حریم تعریف واژه می کنند دریده باوران...به چه جرم؟! و زن... 4 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۵ به نظر من زن همه چیز ماست! ... بدون زن، دنیا هیچ فرقی با ویلونزن بدون ویلون، مگسک بدون تفنگ یا سوپاپ بدون قره نی نداشت ... ما به جرات میتونیم بگیم که هیچ مساعدهای برامون جای زن رو نمیتونه بگیره. از آقایون شاعر سوال میکنم: چه کسی الهامبخش شما بود در اون شبهای دلنشین مهتابی ... شما چی آقایون طنزپرداز؟ آیا واقعا موافق نیستید که بدون حضور زنها، داستانهای شما نه دهم جذابیت خودشون رو از دست میدادن؟ مگه بهترین لطیفهها اونهایی نیستن که همه نمکشون توی دم دراز و فنر دامنها مخفی شده؟ ... به آقایون نقاش هم دیگه نیازی نیست یادآوری کنم که خیلی از آنها فقط به این دلیل اینجا نشستن که بلدن خانم ها رو تصویر کنن...! آنتوان چخوف 3 لینک به دیدگاه
آرتاش 33340 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 آبان، ۱۳۹۵ اصلا خدا برخی از زن ها را مرد آفریده است همان قدر سخت،همانگونه استوار برخی از آدم ها فقط نقابِ زن بودن را بر صورت زده اند چه کسی می داند پشتِ این نقاب،یک مرد خوابیده است . . ! یک زن که مردانه می جنگد زنانه لبخند می زند اصلا خدا برخی از زن ها را مرد آفریده است تا نشان دهد مردانگی به صدای کلفت و بلند نیست به قدم هایی ست که محکم برداشته شود به حرف هایی ست که اگر به زبان آورده شد ،همیشگی باشد به دست هایی ست که اگر آمد،ماندنی باشد . . . 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده