- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 مهر، ۱۳۹۲ می خواهم بشکنم عادات زنانه ام را از حالا اشک هایم را مثل حرف هایم، پنهان می کنم مریم دماوندی 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۲ کاش مردی باشد که زیر پوست زمختش گیلاس بروید... حرف که می زند به حرف بیایم... و رنگ چشمانش به دکمه های پیراهنم نزدیک باشد... سرو صدای تنهایی زیاد است... کسی در نمیزند کسی نیامده مرا ببرد به امریکای شلوغ و شاد... دلم با چشمهای زردش منتظر است و سیگارها خود بخود روشن می شوند! غم خالی شده است روی بینی ام... نفس که میکشم... 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۲ شاید حواسم نبود! چیزی بر سر نوزده سالگیم نشست... روسری ترکمن سیاه با گلهای زیبای قرمز باد می وزید گلی از روسریم کم میشد... سیاه روسری قبل از من قد می کشید! من ماندم و موهای کم پشت غمگینم رنگ روی رنگ شادی به مغزم نمی رسیدسرم را به آتش می کشیدم حواسم نبود گنبد کبود کبود شد و من کلاسیک ترین قصه ی دنیا باد می آید و موهایم گریه می کنند... 6 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ زنها زود پیر میشن، می دونی چرا؟ چون عروسکبازیشون هم جدیه، روی عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن. بعد مادرِ برادرشون میشن. بعد مادرِ شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن میذاره ازشون پرستاری ِ یه مادرو میخوان. گاهی وقتا حتی مادرِ مادرشون هم میشن. من شوهر نکردم ولی مادرِ مادرم بودم. مادرِ پدرم بودم. مادرِ برادرم بودم. تازه به همهی اینها، بچّههای به دنیا نیاوردهام رو هم اضافه کنین، مادر اونها هم بودم… باغهای کندلوس ایرج کریمی 6 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۲ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺍﺳﺐ ﺳﻔﯿﺪ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺑﻨﺰ ﺳﯿﺎﻩ ! ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﻭ ﭘﺎﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺣﺴﺎﺏ ﭘﺮ ﻭ ﻧﻪ ﺑﺎ ﺷﺮﮐﺘﯽ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﺟﺎﯼ ﺷﻬﺮ ﮐﻪ ﺑﺎ غرور ﻭ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕﯽ ﺍﺵ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﺁﻧﻘﺪﺭﻫﺎ ﻫﻢ ﺭﻭﯾﺎﯾﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﯾﮏ ﺁﺩﻡ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﻗﺎﻣﺘﺶ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﻬﻤﯿﺪ ﮐﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺣﺮﻓﯽ ﺟز ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﺣﺘﯽ ﯾﮏ ﺷﺎﺧﻪ گل ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺩﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﺟﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻪ ﻋﺸﻘﯽ ﺩﺍﺭﺩ … ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺎﺩﻭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﻗﯿﻤﺖ ﭘﯿﺸﮑﺶ … ﺑﺎﯾﺪ ﺯﻥ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﻫﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺳﺖ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺤﮑﻢ … ﺍﻣﻦ ﺍﺳﺖ … ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ … ﻣﺮﺩ ﻣﻦ ﻣﺮﺩ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ … 5 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 آبان، ۱۳۹۲ من زنم زن ها به حرف ها تکیه می زنند و از حرف ها تکیده می شوند و شک نکن اگر زبان اختراع نمی شد هیچ زنی عاشقت نمی شد بیزار هم ! مهدیه لطیفی 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 آذر، ۱۳۹۲ میدونی بزرگترین اشتباه یک مرد چیه ؟؟؟ اینه که به مرد دیگه ای فرصت ایجاد لبخند روی لبهای زن مورد علاقه اش رو بده ! 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 23 آذر، ۱۳۹۲ مــــرد رویاهامﮔـﻮشـِﺖُ ﺑـﻴـﺎﺭ : ﺑﮕـــﺬﺍﺭ ﻫــــﺮﭼﻪ ﻣﻴﺨﻮﺍﻫـــﺪ ﺑﺸﻮﺩ ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗــــی ﻛﻪ ﻣﻴﺨــــﻮﺍﻫﺪ ، ﺑﻴﻔـــﺘﺪ ﺍﺻﻼ ﺩﻧﻴـــﺎ ﺑﻬﻢ ﺑﺮﻳــــﺰﺩ ! ﺗﺎ ﻭﻗﺘــــی ﻛﻪ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﮔﺮﻣــــﺖ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳـــﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﻫـــﺮﻡ ﻧﻔـــﺲ ﻫـــﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﮔﻮﻧــــﻪ ﺍﻡ ﻣﻴﺨــــﻮﺭﺩ ﺧﻮﺷﺒﺨــــﺖ ﺗﺮﻳـــﻦ زﻥ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻨـــــﻢ 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۲ ﭘﺴﺮﮎ ... . ﮔﺎﻫﯽ ﺩﺧﺘﺮﮎِ ﻗﺼﻪ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎﻧﻮﯼِ ﻣﻦ ﺻﺪﺍ ﮐﻦ! ﮔﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﯾﺎ ﺑﺎ ﺣﺮﺹ ! ﺍﺳﻤﺖ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﺯﻧﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻮ : ﺟﺎﻧﻢ؟ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﻪ ﺁﺭﺍﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺷﺮﻡ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺟﺎﻧﺖ ﺑﯽ ﺑﻼ ... . ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽ ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﯾﮏ ﺟﻌﺒﻪ ﺷﮑﻼﺕ ﯾﺎ ﭘﺎﺳﺘﯿﻞ ﺑﺨﺮ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﺍ . ... ﮐﻪ ﺫﻭﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺷﯿﺮﯾﻨﺶ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺎﻃﺮِ ﺩﺳﺘﺎﻥِ ﺗﻮﺳﺖ ... . ﭘﺴﺮﮎ ... . ﺑﯿﺎ ﯾﮏ ﺭﺍﺯِ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﻓﺎﺵ ﮐﻨﻢ : ﺩﺧﺘﺮﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﯾﮏ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﻮﻕ ﻫﺎﯼِ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺭﻧﮕﯽ ...~ 6 لینک به دیدگاه
ستاره193 4133 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۹۲ دست خودت نیست،زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی،پناه ببری... دست خودت نیست،زن که باشی گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را... شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشه... دست خودت نیست،زن که باشی گاهی رهایش میکنی و پشت سرش آب میریزی... و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد... دست خودت نیست،زن که باشی همه ی دیوانگی های عالم را بلدی... من زنـــــــــم... نگاه به صـــــــدا و بدن ظریفــــم نکن... اگــــــــــر بخواهم تمـــــــام هویت مردانه ات را به آتش خواهم کشــــــــــــید 4 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۲ اگر به خانه ی من اومدی برایم مداد بیاور مداد سیاه... میخواهم روی چهره ام خط بکشم... تا به جرم زیبایی در قفس نیافتم یک مدادپاکن بده برای محو لب ها نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان سیاهم کند. یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در اورم... شخم بزنم وجودم را...بدون اینها راحت به بهشت میروم گویا؟؟؟ یک تیغ بده موهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد و بی واسطه ی روسری کمی بیاندیشم. نخ و سوزن هم بده برای زبانم...میخواهم بدوزمش به سق...این گونه فریادم بی صدا تر است. قیچی یادت نرود میخواهم هر روز اندیشه ام را سانسور کنم. پودر رخت شویی هم لازم دارم برای شست و شوی مغزی...مغزم را که شستم پهن کنم روی بند.تا آرمانهایم را باد با خود ببرد به آنجایی که عرب نی انداخت. میدانی که باید واقع بین بود؟؟؟ صداخفه کن هم اگر گیر آوردی بگیر... میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب برچسب فاحشگی می زنندم بغضم را در گلو خفه کنم. یک کپی از هویتم را میخواهم برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشاد فحش و تحقیر تقدیمم کنند به یاد بیاورم که کیستم!!! تورا بخدا...اگر جایی دیدی حقی را می فروشند برایم بخر... تا در غذا بریزم...ترجیح میدهم خودم قبل از دیگرا ن حقم را بخورم. سر آخر اگر پولی برایت ماند برایم یک پلاکارد بخر به شکل گردنبند...بیاویزم به گردنم و رویش با حرفی درشت بنویسم: من یک انسانم... 5 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 10 بهمن، ۱۳۹۲ من وقتی زنم... که تو باور داشته باشی مردی... انسان بودن را باید آموخت... جنسیت معنا ندارد...! 10 لینک به دیدگاه
!BARAN 4887 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 بهمن، ۱۳۹۲ زن هرگز نمیرود ، تنها از آنچه که هست دست میکشد... ایلهان برک 7 لینک به دیدگاه
parniyan71 560 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 بهمن، ۱۳۹۲ نر بودن جنسیت است و مرد بودن هویت! بسیارند زنانی که نر نیستند اما مرد هستند..... 8 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ زن مردش به جنگ رفته بود که موهاش را تراشید درخت پرنده اش پریده بود که پاییز نرسیده برگ ریزان کرد ! چقدر دردشان شبیه هم است این ها ! 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ فقط یک زن می تواند دگمه های پنجره را طوری باز کند که آب در دل یا کریم ها تکان نخورد 3 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ جنون جنسیت نمی شناسد من زن هایی دیده ام، مجنون و مردهایی که لیلی شده اند دبروز زنی در خیابان پرواز می کرد فریاد زد: " عاقبت بوسیدمش " 4 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ زن زمستون من زنم همزاد بارون...هم نژاد کو ه و تیشه طعم شیرین یه آغوش..معنی درخت و ریشه عطر من اگه بپیچه..ذهن شعرا تازه میشه اگه دستامو بکارم ...سبز میشم تا همیشه من زنم که روح عشقو... میسپاره به سینه مرد من زنم مرهم درد دل عاشقای شبگرد تنم از جنس بهاره..تو شبای کهنه و سرد تک درخت ایستاده ...تو هجوم وحشیه درد اما تو عمق نگاهم یه قبیله بی کسی هست روی هر گوشه قلبم زخم بی همنفسی هست من زنم زن زمستون زن شعرای پریشون رو تنم زخم یه غربت تو چشام هوای بارون... 2 لینک به دیدگاه
mani24 29665 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، ۱۳۹۲ در هجوم انجمادی سخت تلخ دست تقدیر نام من را برنوشت در کنار ادم و باغ بهشت زن پدید امد حوا و سرنوشت او اگر شاخه شکست من ساختم آدم ار بیفتد من برداشتم خانه را از بهر او من روفتم یک دو سه فرزند هم اندوختم لیک ادم قلب پاکم را ندید حس و روح رنگ و ذاتم را ندید مرد گردید آدم و در این میان نام زن را بر جبین من فشاند طرح گندم را چشیدن خود سرشت مجرم طرد بهشت، زن را نوشت بر زمین افتاده ام با او کنون این من و این زند و این مرد جبون گه بخود اتش زنم تا بنگرد درد ظلمی را که خود او مصدرست گه بنام عزت و ننگم بدار گه بنام غیرت مردان چه خوار گه تعصب خون من جاری کند گه پدر در مرگ من یاری کند گه برادر با غرور و ادعا گه ز همسر گشته عمر من تباه تا به کی این سوختن ها تا به کی دهشت و تاریکی و صد ناله نی من دگر هرگز نخواهم این مجال رنج و درد و اه و غم هرگز محال وقت انست تا به دست خویش من ریشه های جهل و ظلمت را به چنگ برکنم از خاک و جایش زیستن بودن زن را به این دهر کهن با جهاد خویش اموزم ز جان تا که دانند قدر من قدر زنان هر که زن را از جهان برتافتست نسل خود را در کف خود باختست این جهان بی من، چی بیرنگ و کسل هر چه خوبیست از زنانست ای خجل! گر به دار و گر به خون و گر به اشک بهترش سازم برای نسل بعد تا که بر ارامگه من، دخترم گویدم صد افرین بر مادرم لینا حیدری 1 لینک به دیدگاه
*mishi* 11920 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 5 اسفند، ۱۳۹۲ دل یک زن تمای دنیای اوست … شاه دنیایش باش ای مرد نه سردار سپاهی که احساسش را در هم میشکند ! 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده