*mishi* 11920 این ارسال پرطرفدار است. ارسال شده در 9 شهریور، 2011 برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ... اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانه گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحرانگیزش را نشنوی که مسحور شیطان می شوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش.... و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم. شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو.... گفتم: به چشم. در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم. هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم. پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟ قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست... به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، می دانست. با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او توغیرکاملی. مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را می پرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم... من اشک ریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه طویل تهدید کردی ؟! خدا گفت: من؟!! فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!! خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا ... و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرف های پیشینش را برای دیگری تکرار می کنید! 64
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2011 زن را نمی شود درک کرد زن را نمی شود فهمید زن را نمی توان شناخت زن را نمی توان عوض کرد زن را حتی نمی شود فراموش کرد زن را فقط می توان عمیق دوست داشت. 37
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 17 آبان، 2011 باور داشته باش من هم اگر بخواهم می توانم خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و کثیف باشم. اگر نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و نمی خواهم.ـ 36
*mishi* 11920 مالک ارسال شده در 29 دی، 2011 چون زنی باید حساب و کتاب کنی حرفهایت را!!! چون زنی باید بغض کنی در طول روز..چون... زنی باید بشکنی در عمق شب..!!! چون زنی باید حواست به خیلی چیزها باشد.باید از مرکز خیلی حواسها خودت را دور کنی!!! چون زنی باید کودکان را مراقبت کنی...چون زنی باید کودک درونت را از خانه دور کنی!!! چون زنی باید زنانه رفتار کنی...چون زنی باید انتقادهای ناجور را هم بپذیری...!!! زنی را میشناسم که با رعایت همه ی اینها و خیلی موارد دیگر از همسرش جدا شد و...تنها به این خاطر که او (آن مرد) همه کار می کرد چون مرد بود!!! هرکجا که می خواست می رفت چون مرد بود!!! کوبنده ترین جمله هایش را با فریاد می گفت چون مرد بود!!! با هرکه میخواست می نشست چون مرد بود!!! به هر کجا و هر که میخواست می نگریست چون مرد بود!!! احترام به او علارغم تمام بدیهایش واجب بود چون مرد بود!!! کسب اجازه از او برای یک خرید کوچک لازم بود چون مرد بود!!! زن باید اشتباهات بزرگش را می بخشید چون او یک مرد بود!!!؟؟؟!!!؟ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 30
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 13 فروردین، 2012 تو زن شدی......نه برای در حسرت ماندن یک بوسه ! برای ...خلق بوسه ای از جنس آرامش....... تو زن نشدی..که همخواب.....آدم های بیخواب شوی! زن شدی...که برای خواب کسی رویا شوی! تو زن نشدی.. که در تنهایت.. حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشی.. زن شدی تا...تا آغوشی در تنهایی عشقت باشی 35
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 14 فروردین، 2012 اینقدر خودت رو جنس دومی نکن! نزار همیشه پسرا بهت پیشنهاد دوستی بدهند نزار همیشه اونها پیشنهاد ازدواج بدهند نزار همیشه اونها نگاه جنسی داشته باشن وقتی تو یک مهمونی و یا جمعی هستی از اینکه هی خودت رو جمع و جور کنی و خودت و جنسیت خودت رو شرم آور بدونی، پرهیز کن. اگر میگن مردا تحریک میشن، عیب نداره ، بزار تحریک بشن، اگر قرار بر این حرف ها باشه تمام تبلیغات و غذا ها و لباس ها و هر چیزی که مردم رو تحریک میکنه هم باید ممنوع بشه. وقتی میری تو خیابون، ساندویچی و کبابی با بوی غذا می خواد تو رو تحریک کنه، دستفروش می خواد با جلب توجه تو رو تحریک به خرید کنه، دکور مغازه ها، پاساژها، پزشکان، و ...... همه می خوان تحریک کنند، اصلا تحریک جز جدایی ناپذیر طبیعت هست، زندگی یعنی تحریک، یعنی میل 20
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 14 فروردین، 2012 تا زنان نخواهند نمی شود؟ به تمام انقلابات و تحولات بزرگ جهان که منجر به مدرنیته و پیشرفت بوده است، نگاه کنید، اگر زنان شروع نکرده بودند و بنیادی ترین تابو ها را نشکسته بودند، هیچ تحول پایه ای در جهان اتفاق نمی افتاد. زنان پایه تغییرات هستند، این رازیست بزرگ که باید باور کنیم و از آن پیروی کنیم. یک جامعه برای پیشرفت و تحول در درجه نخست نیاز به آزادی زن و بهبود روابط انسانی در جامعه دارد. زنان پایه های روابط در جامعه هستند و قوانین را تعیین می کنند. پرسش اینجاست که ما چه کرده ایم و چه برنامه هایی داریم؟ 17
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 15 فروردین، 2012 اینجا زمین است ؛ حوا بودن تاوان سنگینی دارد! در سرزمین من هیچ کوچه ای به نام هیچ زنی نیست و هیچ خیابانی … بن بست ها اما فقط زنها را می شناسد انگار... در سرزمین من سهم زنها از رودخانه ها تنها پل هایی است که پشت سر آدمها خراب شده اند... اینجا نام هیچ بیمارستانی مریم نیست تخت های زایشگاهها اما پر از مریم های درد کشیده ای است که هیچ یک ، مسیح را آبستن نیستند ... من میان زن هایی بزرگ شده ام که شوهر برایشان حکم برائت از گناه را دارد ...!!! نمي دانم چرا شعار از لياقتم ،صداقتم ،نجابتم و ... مي دهي تويي که مي دانم اگر بداني بکارتم به تاراج رفته ،انگ هرزه بودن مي زني و مي روي اما بگرد ،پيدا خواهي کرد اين روز ها صداقت و ،لياقت و ،نجابتي که تو مي خواهي زياد ميدوزند!! امروز پول تن فروشیم را به زن همسایه هدیه کردم ، تا آبرو کند ... برای نامزدی دخترش ! و در خود گریستم ... برای معصومیت دختری که بی خبر دلش را به دست مردی سپرده که دیشب ، تن سردم را هوسبازانه به تاراج برد ... و بیشرمانه میخندید از این پیروزی ...!!!! روي حرفم، دردم با شماست اگر زني را نمي خواهيد ديگر يا برايش قصد تهيه زاپاس را داريد به او مردانه بگو داستان از چه قرار است آستانه ي درد او بلند است . ...يا مي ماند يا مي رود! هر دو درد دارد! اينجا زمين است حوا بودن تاوان سنگيني دارد 14
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 19 فروردین، 2012 خیره به اندام تو ندید در نگاهت چه غمی نشسته به پیکر برهنه میشکنی هنجار ناهنجاری که قرنهاست بر این افکار خاک خورده سایه افکنده میشکنی تا بگویی “زن” که باشی هیچ نگاه هرزه ای پاره نمیکند “بکارت” روحت را حتی به بدن برهنه ... 18
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 31 فروردین، 2012 فاحشه کسی است که در زندگی اش از همخوابی با بزغاله هم گذشت نکرده ولی می خواهد با دختری باکره ازدواج کند... (صادق هدایت) 23
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 13 اردیبهشت، 2012 این بار اگر زن ِ زیبایی دیدید هوس را زنده به گور کنید ! و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی ... ... زیر باران اگر دختری را سوار کردید به جای شماره ، به او امنیت بدهید ! ... او را به مقصد ِ مورد نظرش برسانید ... نه به مقصد ِ مورد ِ نظرتان ! در تاکسی خود را به در بچسبانید، نه به او ! بیائید فارغ از جنسیت کمی مـَـرد باشید 22
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 6 خرداد، 2012 پرستو دوکوهکی از زندان اوین آزاد شد پرستو دوکوهکی از نخستین وبلاگنویسان ایران است و وبلاگ او با عنوان "زننوشت" تا به امروز خوانندگان بسیاری داشه است. دویچه وله در سال ۲۰۰۵ "زننوشت" را بهترین وبلاگ در عرصه روزنامهنگاری برگزید. پرستو دوکوهکی، روزنامهنگار شناختهشدهایست. او در سال ۱۳۷۷ خورشیدی در مطبوعات ایران آغاز به کار کرد و در روزنامههای گوناگون از جمله همبستگی، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اقبال، ایرانشهر (ضمیمه روزانه همشهری)،سرمایه، اعتماد ماهنامه زنان فعالیت کرده است . پرستو دوکوهکی بیش از یک ماه در بند ۲ الف زندان اوین متعلق به سپاه پاسداران در بازداشت بود که با قید وثیقه دقایقی قبل آزاد شد. پرستویی که به ما آموخت، برای بدست آوردن آزادی حتا باید به اوین هم مهاجرت کرد. به ما آموخت که کوه ها در برابر اراده ناچیزند. پرستویی که قلمش لرزه بر دل زندان داران انداخت پرستویی که در حال پرواز در بین دو کوه اسیر شد ولی همچنان بوی پرواز از بال های او به مشام می رسد. پرستویی که در اوین لانه ساخت اینک با افتخار بال کشیده و شکوفایی بهار را نوید می دهد. 14
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 6 خرداد، 2012 نام : زن نام خانوادگی: خواهر مادر مردم محل تولد: سرزمین مردسالار تاریخ تولد: در بیشتر تاریخ تصویر: نباید دیده شود شماره شناسنامه: 2 مذهب: عاطفه و احساس حقوق: ندارد شغل: مسیول چادر توانمندی ها: در همه چیز مشخصات ظاهری: زیباترین طاووس جهان است علایم ویژه: نجیب و مهربان است سوابق: از فرشته آسمان ها تا برده خانگی آثار و نتایج: گسترش بشریت میزان تحصیلات: دکترای تحمل و درک روابط اجتماعی: عالی سوء پیشینه: برابری طلب جرم: زن بودن 16
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 7 خرداد، 2012 باید مـــــرد باشی تا بفهمی احساس یک زن فروشـــــی نیست، هــــدیـــــــه است!!! 18
Sepideh.mt 17530 ارسال شده در 7 خرداد، 2012 بــرای زن بــودن نیـــازی بــه نــاز کــــردن نـــداری ...!! حتــی خــورشیـــد هـــم میـــدانـــد تـــو معــجـــزه میــکنـــی ...!! 21
*Sanaz* 10640 ارسال شده در 7 خرداد، 2012 زن بودن مثل ققنوس بودن است! هی آتش میگیری و باز نا امید نمی شوی و از خاکسترت زن متولد می شود! "روز جهانی زن مبارک" 14
panisa 12132 ارسال شده در 27 خرداد، 2012 کاش میفهمیدیم آنکه برای داشتن محبتت تنش را به تو میسپارد فاحشه نیست...!!! و آنکه برای به دنبال خود کشاندنت تنش را از تو میدزدد باکره نیست...!!! (دکتر شریعتی) 11
ترانه18 8013 ارسال شده در 28 خرداد، 2012 وقتی یه زن دیوانه وار با تو بحث میکنه ، خوشحال باش ، چون سکوت یک زن، نشانه پایان توست ...... 13
پیرهاید 10193 ارسال شده در 29 خرداد، 2012 مطلب کوتاهی به مناسبت روز زن نوشته بودم (قدیمی) درج آن بی معنا نیست: سلام به بوی عطر زن که برای خودش است ، به غرورش که برای خودش است ، به زیباییش که برای خودش است ، به جاه و مقامش که برای خودش است ، به بوسه اش که زهی باز هم برای خودش است ؛ سلام به هر زنی که زن است ، به زنباره ها به زنادقه ، به زنبیل ، به زنجبیل ، به زنبق به هرچیز که "زن" دارد اما باز برای خودش است ، روز پاسداشت زن که همه چیزش برای خودش است مبارکست . . . . . 13
شقایق31 40377 ارسال شده در 15 تیر، 2012 زنی را می شناسم من که شوق بال و پر دارد ولی از بس که پر شور است دوصد بیم از سفر دارد زنی را می شناسم من که در یک گوشه خانه میان شستن و پختن درون آشپزخانه سرودعشق می خواند نگاهش ساده و تنهاست صدایش خسته و محزون امیدش در ته فرداس زنی را می شناسم من که میگوید پشیمان است چرا دل را به او بسته کجا او لایق آن است 15
ارسال های توصیه شده