arash86. 4604 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۰ روزی مردی داخل چاله ایافتاد وبسياردردش آمد ... یک روحانی او را دید و گفت :حتما گناهی انجام داده ای! یک دانشمند عمق چاله و رطوبت خاک آن را اندازه گرفت! یک روزنامه نگار در مورد دردهایش با او مصاحبه کرد! یک یوگیست گفت:این چاله وهمچنين دردت فقط درذهن توهستند درواقعيت وجودندارند!!! یک پزشک برای او دو قرص آسپرین پایين انداخت! یک پرستار کنار چاله ایستاد و با او گریه کرد! یک روانشناس او را تحریک کرد تا دلایلی را که پدر و مادرش او را آماده افتادن به داخل چاله کرده بودند پيدا کند! یک تقویت کننده فکر او را نصیحت کرد که: خواستنتوانستن است! یک فرد خوشبين به او گفت : ممکن بود یکی از پاهات رو بشکنی!!! سپس فرد بیسوادی گذشت و دست او را گرفت و او را از چاله بيرون آورد...! 5 لینک به دیدگاه
VINA 31339 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۰ واقعا هم همینطورهما ادما یاد میگیریم با توجه به رشتمون به یه چیزی نگاه کنیم کاش قبلش به دید یه ادم به اطراف نگاه کنیم بعد کارشناس 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده