رفتن به مطلب

آینه عبرت (هرگز به کسی نخند)


ارسال های توصیه شده

کاملا معتقدم !

نشده تا به حال منع کسی رو بکنم و به سرم نیومده باشه :icon_pf (34):

راستی بهار جون امیدوارم پات رو هر چه زود تر از شر گچ خلاص کنی

خیلی درد بدیه با گچ به اون سنگینی راه رفتن :hanghead:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
کاملا معتقدم !

نشده تا به حال منع کسی رو بکنم و به سرم نیومده باشه :icon_pf (34):

راستی بهار جون امیدوارم پات رو هر چه زود تر از شر گچ خلاص کنی

خیلی درد بدیه با گچ به اون سنگینی راه رفتن :hanghead:

مرسی طلا جونم:icon_gol::icon_redface:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws2::ws2::ws2::ws2:

به به به به.ببین اون خوب نخندیده اگه از ته دل بخندی که چیزی توش ننمونه گرفتار نمیشی.

تازه مثل این کارتونا پاشو با یه وزنه ببندید بعد وزنه رو بذارید نزدیک پاش و یکی بیاد سر بخوره بخوره به وزنه بیفته رو پاش دوباره بخندیدی.

اذیتش کنین بذاری دنبالتون کنه.بعد بخندبد.:ws28::ws28::ws28::ws28:

  • Like 3
لینک به دیدگاه
:ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws28::ws2::ws2::ws2::ws2:

به به به به.ببین اون خوب نخندیده اگه از ته دل بخندی که چیزی توش ننمونه گرفتار نمیشی.

تازه مثل این کارتونا پاشو با یه وزنه ببندید بعد وزنه رو بذارید نزدیک پاش و یکی بیاد سر بخوره بخوره به وزنه بیفته رو پاش دوباره بخندیدی.

اذیتش کنین بذاری دنبالتون کنه.بعد بخندبد.:ws28::ws28::ws28::ws28:

 

خیلی بد جنسی

  • Like 3
لینک به دیدگاه

مطلب جالبی بود ...:icon_gol:

 

حالا یه داستان بگم البته واقعی ...

یه نفر تعریف میکرد تو جنگ ( ایران و عراق ) که بوده ، با یکی از هم رزماش داشتن پس از حمله به جایی ، اون جارو میگشتند و ...

نفر دوم ( که همون هم رزم نفر اول هستش ) یه عراقی رو میبنه که ترکش از توی سرش گذشته بوده و فکش حالت خیلی بدی پیدا کرده بوده ، خلاصه این " نفر دوم " شروع به خندیدن به جنازه ی عراقی میکنه و مسخرش میکنه ... "نفر اول"م بش میگفته نخند ، خوب نیسست ولی ..

.

چند وقت بعد" نفر دوم " کشته میشه ... "نفر اول " میره سراغ جنازش میبنه ... که نفر دوم به طرز خیلی مشابهی مثل عراقی با گذشتن ترکش از تو فک و جمجمش کشته شده بود ...

 

==> خب اول کار گفتم این داستان واقعی ... دلیلش این که اون " نفر اول " ، پدر خودم هست و این داستانم شوخی نبود ...

:sigh:

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من سال 79 یکی از همبازیای پسرم دستش شکست اومدم گفتم چه چندشه دو هفته نشد دست خودم همونجوری شکسست:icon_pf (34):

 

 

تو دبیرستان که بودم به دوستام میگفتم مگه میشه ادم درس نخونده بیاد سر کلاس مگه میشه شب امتحان خوند الان خودم دقیقا همونجوری شدم و حس شدیدا بدیه:banel_smiley_4:

 

 

در کل ادم به هر چی بگه سرش میاد:icon_pf (34):

  • Like 2
لینک به دیدگاه
برای منم پیش اومده وقتی به چیزی خندیدم سرم اومده.

خب .الحمدلله.خدا رو شکر.

 

خیلی بد جنسی

قبول کن نمیشه بهار.بدجنسی حال میده.

 

مطلب جالبی بود ...:icon_gol:

 

حالا یه داستان بگم البته واقعی ...

یه نفر تعریف میکرد تو جنگ ( ایران و عراق ) که بوده ، با یکی از هم رزماش داشتن پس از حمله به جایی ، اون جارو میگشتند و ...

نفر دوم ( که همون هم رزم نفر اول هستش ) یه عراقی رو میبنه که ترکش از توی سرش گذشته بوده و فکش حالت خیلی بدی پیدا کرده بوده ، خلاصه این " نفر دوم " شروع به خندیدن به جنازه ی عراقی میکنه و مسخرش میکنه ... "نفر اول"م بش میگفته نخند ، خوب نیسست ولی ..

.

چند وقت بعد" نفر دوم " کشته میشه ... "نفر اول " میره سراغ جنازش میبنه ... که نفر دوم به طرز خیلی مشابهی مثل عراقی با گذشتن ترکش از تو فک و جمجمش کشته شده بود ...

 

==> خب اول کار گفتم این داستان واقعی ... دلیلش این که اون " نفر اول " ، پدر خودم هست و این داستانم شوخی نبود ...

:sigh:

راستش ما از قدیم شنیدیم از هر چی بدت بیاد سرت میاد نه از چیزی که خوشت میاد ومیخندی.ولی حالا شما میگید چشم.:w410:

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...