رفتن به مطلب

دفترچه آبی اورامان


ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

میدونی پشت گلایه کردن چی هست؟

وقتی از یه نفر گله میکنی...بهش به خاطر رفتارش غر میزنی یا ازش ناراحت میشی

یعنی هنوز خودش و رفتارش انقدر برات مهم هست که از بی توجهیش احساس ناراحتی میکنی....

 

هروقت دیدی دیگه رفتارای یه نفر برات اهمیت نداره...

وقتی دیدی دیگه از بدترین کاراشم ناراحت نمیشی یعنی

 

دیگه اون از دفترچه دوستای خوبت ،یا از دفترچه دلت حذف شده....

  • Like 15
  • پاسخ 79
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

کی این کابوس تموم میشه ؟....

 

  • Like 7
ارسال شده در

همیشه یکی بود

یکی نبود!

چرا هیچ وقت نشد یکی باشه و

 

اون یکیم باشه....

  • Like 14
ارسال شده در

چه شعر جالبی بود

امروز یه جایی خوندمش ......

 

از من پرسیده ای

چه هنگام به تو می اندیشم؟

وقتی که نشسته ام

وقتی که ایستاده ام

وقتی که راه می روم

وقتی که از این سوی رودخانه به آن سویش شنا می کنم

وقتی که نور بامداد چشمانم را بیدار می کند

وقتی که تاریکی شب فرا می رسد

وقتی که با غروب خورشید گریه ام می گیرد

آه .. یادم رفت بگویم

وقتی که می خندم

وقتی که با خودم حرف می زنم

وقتی که خاموش می شوم و خیره به نقطه ای می نگرم

وقتی که دلم شاد است

وقتی که دلم گرفته است

وقتی که به چیزی فکر می کنم

و وقتی که دیگر به هیچ چیزی فکر نمی کنم ، ء

عزیز من

به تو می اندیشم ...

«لئوپولد سدار سنگور»

  • Like 11
ارسال شده در

منم مثل تو دلتنگم

دلتنگ تمام روزهای رفته و نیامده

تمام انچه تشنگی را زنده میکرد در لبهای تررک خورده من و تو!

تمام خواسته ها و ندیده ها

تمام ارزوهای بر باد رفته و

تمام نگاه هایی که میان آسمان و زمین ماسید!(oo)

  • Like 14
ارسال شده در

فردا عجب روزیه....نگرانم ...خیلی

یعنی نگران نیستم ...بیشتر غمگینم ....

یه حس ناراحت کننده ای دارم

 

خاطرات ...

 

چقدر ناراحت کنندست بعضی وقتا ....

کاش میشد یه راهی پیدا میشد ادم بعضی خاطراتش و کلا پاک کنه

:hanghead:

  • Like 16
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

داشتم عکسای قدیمی رو نگاه میکردم

عکسایی که مال چند سال پیشا بود

چقدر جوون بودم!!!

چقدر فارغ بودم...

احساس پیری کردم یه لحظه....

نمیدونم این پیری وخستگی و رخوت جسمیه یا روحی؟

چقدر برنامه داشتم برای خودم...

الان به خیلیاش رسیدم

پس چرا هنوز اونی که میخوام نیستم ؟

یه چیزی کمه....اون چیه که تو وجودم باید باشه و نیست؟!!!

  • Like 17
ارسال شده در

دیشب خواب میدیدم

خواب بدی بود ....

همش تکرار میکرد...با چشمای اشک آلود

تاوانش و پس میدی!...

مریم تاوانشو پس میدی!!!....

 

بیدار شدم...نمیدونم غمگین بودم یا ترسیده!

.

.

.

.

.

.

.

 

اومدم اینجا رفتم سری به دفترخاطرات بچه ها زدم ...

خیلیا شاکی بودن

خیلیا غمگین

و

خیلیا هم دل شکسته!یاد خواب دیشب افتادم ....

دوباره اون جمله تکرار شد!...

تاوانش و پس میدی!خداییم هست!...

  • Like 14
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

خوابم تعبیر شد ....

  • Like 6
ارسال شده در

آرامم....

مثل مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم....

  • Like 12
ارسال شده در

چقدر این آهنگ و دوست دارم و چقدر گوشش دادم این چند روز

 

[FLASH= width=10 heigh=10]

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
[/FLASH]

  • Like 10
ارسال شده در

چقد دلم برای شادیام تنگ شده

این آواتارم و خیلی دوس دارم یاد روزای شاد زندگیم میندازتم

 

 

 

31hftvwnh6ofmjlb66e.jpg

  • Like 16
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

دوست دارم دو تا کشیده آبدار بزنم تو گوشت

 

کاش میشد :ws37:

  • Like 12
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

بازم برف و روزای سرد

خیابونایی که شاخه های درختاش از زور برف خم شدن و پایین اومدن....و یاد روزای برفی....

 

سه شنبه شب بود و برف میبارید

سوار ماشین شدیم و تو خیابونای برفی شهر دور زدیم

خیابونا از پشت شیشه بخار گرفته ماشین من و میبرد به چن سال پیش.....

خیلی سال پیش....

اون سال که خیلی برف بارید و خیابونا مثل کارت پستالا قشنگ و هیجان انگیز بود

برف تا زانوهامون میومد و ما تو بهترین لحظه های زندگیمون سیر میکردیم

غافل از اینکه چه روزا و چه لحظه هایی در انتظارمونه و زیبایی و سفیدی روزای برفی میتونه چقد سیاه باشه

 

 

زمستونای زیادی گذشته

اما هنوز ....

پاییز و زمستون دو تا فصل غم آلوده که هرسال سریع تر از پارسال میاد و دیر تر از پار سال تموم میشه...

  • Like 11
ارسال شده در

اینجا زمین است....

ساعت به وقت انسانیت خواب....

دل عجب موجود سخت جانیست!

هزار بار تنگ میشود

میشکند

میسوزد

میمیرد!

و باز هم میتپد!....

  • Like 12
  • 2 هفته بعد...
ارسال شده در

این شعرو خیلی دوس دارم ....دوس داشتم تو گاهنوشتها مم ماندگار شه ....

 

 

بازي شروع شد

گرگم به هوا!.....

تو گرگ بودي

و من

چه زود خرشدم

گرگ بلا بود و خر را به چنگ اورد........

بازي اول را تو بردي

 

بعد قايم موشک بازي کرديم.

تو پنهان شدي ومن گشتم.....

 

با چشماني بسته.....

 

در تاريکي ....

 

به دنبال تو مي گشتم

به دنبال رد پايت.....

 

به دنبال صداي کفشهايت

بارها زمين خوردم و بلند شدم

و تو ...

از پشت سر ميخنديدي !!!

 

به چشمان بسته ام ودست هاي در هراسم

بازي دوم را هم تو بردي....

 

همبازي قديمي....

حالا نوبت من است

من گرگ مي شوم

 

گرگ!

 

 

چشمانت را مي بندم !

و تو مي گردي

به دنبال رد پايم ......

به دنبال صداي کفشهايم....

اما افسوس!!!

 

وقتي که چشم هايت را باز کني من را نخواهي ديد

زيرا که من کفشهايم را در اورده ام

و پا برهنه گريخته ام

 

و با همبازي جديدم دور شده ام.

.

.

.

.

.

.

.

 

خيلي دور....

  • Like 9
ارسال شده در

خیلی وقت بود که دنبال این بودم

خیلی سخت بود به دست آوردن قلق کسی که خیلی بد قلقه!

 

اما حالا بهش رسیدم

بازم به چیزی که میخواستم رسیدم

و باز برام کمرنگ شد

بی رنگ شد....

 

همیشه برای چیزایی که میخوام میدوئم میدوئم میدوئم ....

تمام زمین و آسمون و بسیج میکنم

از زیرکانه ترین روش ها استفاده میکنم

و بالاخره بهش میرسم

 

اما هر بار

مثل اینکه برای به دست آوردن یه گلوله برفی دویده باشم

همینکه تو دستام میگیرمش و خودم و از اینکه بازم موفق شدم تحسین میکنم

فقط همون چند دقیقه اول برام جذابه

بعدش آب میشه

درست مثل همون گلوله برفی .....

 

میترسم....

میترسم از اینکه دیگه هیچی برای خواستن نداشته باشم....

  • Like 10
ارسال شده در

بعضی وقتا میخوای فقط حرف بزنی

امروز از اون روزاست ....

  • Like 9
ارسال شده در

دیگر توانم تمام شد....

 

نگو چه سست اراده....

 

شانه هایم برای تحمل این بار کوچک است ،خوب میدانی!

 

خم شدم....

بگو خداحافظ و تمام!...(oo)

  • Like 10
ارسال شده در

بازگرد

زیباترین لحظه های زندگیم

تماشا رد پای تو از پشت شیشه غبار گرفته اتاقم است

که به سویم میاید....(oo)

  • Like 8

×
×
  • اضافه کردن...