رفتن به مطلب

shaden.

ارسال های توصیه شده

این روزهـــا

چشـم هـای بعضـی از آدمـــها ...

شـاه کلیــد مـی مانـد

فقــط بـا یـک نگـاه

قفلــِـ دل باز می کند!

و بعـد...

غـارت مـی کنـد هرچــه را که هست !

.

.

.

این روزهــــا ...

چشـــم بنــد ِخـوابـم را ...

در روز می زنـم به جــای شب!

 

3af17075cf01baca9265e79eaaa7d9d2-300

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 262
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

مترسک !آنقدر دست‌هایت را باز نکنکسی‌ تو را در آغوش نمی‌‌گیردایستادگی همیشه تنهایی‌ میاورد990f4ccd7dc240949ac90ddf271faf31-300
سلام سلام به همگیمن نبودم خوش میگذشت؟صددرصد چون کسی نگفت که آرش چقدر میخوابی
  • Like 3
لینک به دیدگاه

خدایا می دانم از درس عبودیت تجدید شدم،

 

اما باور كن كه مدرسه بندگیت را دوست دارم

 

پس از این مدرسه اخراجم مكن.

4284ceac137e6fb26a0498a66fe56abd-300

  • Like 6
لینک به دیدگاه

درست مثل مزرعه ای که محصولش را ملخ ها خورده اند

دیگر نگران داس ها نیستم

تنها چیزی که باید از زندگی آموخت تنها یک کلمه هست

 

"میگـــــــــــــذرد" :th_scratchhead::ws51:

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلم برای خودم،

دلم برای دغدغه ها و آرزوهایم،

دلم برای صمیمیت سیال کودکی ام تنگ شده

نمی دانم کدام روز

در پشت کدام حصار بلند

کودکی ام را جا گذاشتم

کسی آن سوی حصار نیست کودکی ام را

دوباره به طرفم پرتاب کند...

  • Like 7
لینک به دیدگاه

✿ツ اینجــــا ، عشــــق قنـــــدیـــــل می بنـــــدَد ،

 

بــــا ایـــن واژه هــــای یَـــــخ زَده !

 

نگفتـــــه بــــودی

 

دَمـــــای ، نبـــــودَنتـــــ زیــــر ِ صفــــر استـــــ . . . ! ✿ツ

 

 

all4free.ir.photo.jpg

  • Like 3
لینک به دیدگاه

از میان ریگ ها و الماسها

ترانه‌ای خا بگونه

شریان رودها عضلات زمین را باور میکنند ،

و در سکوت کرکس‌ها ، صخره‌ها ، با د به زبان اموج سخن میگوید،

بیشه آنجا از خاموشی سرشارند

و در صلح بیابانها چکهٔ شقایق وحشی میدرخشد

بیدبان عروس آسا

سیل رام نشدنی‌ گیسوان را بر گلکف‌های موج میپاشد

و از ستیز موج و سنگ

بر رشتهٔ گٔلها به نیزه‌های arghawaani گیاهان

مشتی کبوتر بلورین می‌پرند

و عطری که از آن بر میخیزد

در ریشه‌های هستی‌ام رخنه می‌کند

زمان زاینده ، زمان دگر ساز ، زمان طوفان ساز

هر دم با پویهٔ ابرها همراه است

و تار‌های سیمین باران بر سروناز‌های همیشه جوان

و بر ترقهای جنوبی که بر درخت انجیر نشسته‌اند

و بر فریبای رویا رنگ بوته‌ها فرو می‌نشیند

شفق چشم افروز آمیخته با جیر جیر صبگاهی

از میان گلهٔ ستارگان بر میخیزد

همراه با با د خودسر و مستی آور

که گیاهان را با پایبند ریشه‌ها به رقص میاورد

آنگاه که روزی نو نطفه می‌بندد

و در چوبهای خوش آهنگ که زا یش جوانهاست

و ریشه در تاریکی‌ زمین

استخوان‌های سنگ را از هم میگسلد

دو غرور بصلابت آن تسخر زنان

و رنگین کمان لرزان در اوج رنگ پریده آسمان

گام نغمه ناک خود را بر موران بیشه

و پرواز بنفشه گون پروانه ها

و نگاه گوگردی ruba هان

و دیدگان شراب الود غزلان

و بال مهربان پرستو میگذارد

و تا فوج عقابان در لا jward

 

خسته شدم فعلا تا همین جا کافی,‌ فارسی نوشتن سخت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.
غربت را

حتما نباید لای الفبای شهری غریب بیابی

و یا جایی

پشت لحظه های آشنا

همین که

نگاهش را به دیگری تعارف کند

کافیست

تا تو غریب شوی

 

  • Like 5
لینک به دیدگاه

فراموشکار شده ای،

 

 

یادت می رود گاهی ،

 

 

من،همان بانوی شعر هایت هستم،

 

 

با همان موهای بلند و دست های سپید،

 

 

نگاه کن...!

 

2021S925613.jpg

  • Like 6
لینک به دیدگاه

یه وقتایی هَست می بینی ، می شنوی اما درک نمی کنی ،

 

حس نمی کنی ...

 

یه وقتایی هَست خودت می دونی نیستی ولی نمی دونی کجایی!

 

یه وقتایی هَست که بیقراری ! آروم نداری ، تو دلت ِ یه حال عجیبیه ...

 

انگار دیگه مال ِ هیچ جا و هیچ کی نیستی

 

فقط دلت میخواد بری ، بیای ، بریزی ، بپاشی !

 

یه وقتایی هَست دلت تنگه ... اما نمی دونی برای چی ؟! برای کی ؟!

 

یه وقتایی هَست بغض می کنی ...

 

چشم و قلبت با هم می سوزه ، اما اشکی در کار نیس !

 

 

یه وقتایی هَست ؟!

 

الان دقیقا" من از همون وقتامه !

  • Like 5
لینک به دیدگاه

من دلم می خواهد ساعتی غرق درونم باشم!!

عاری از عاطفه ها

تهی از موج و سراب

دورتر از رفقا

خالی از هرچه فراق!!

من نه عاشق هستم

و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من دلم تنگ خودم گشته و بس....

ac92yo7l1abbm7lr2lkl.gif

  • Like 4
لینک به دیدگاه

چند روزیست آرامش از آغوشم رهیده

 

چند روزیست طعم شیرین لبخند، بر لبانم جاری نیست

 

چند صباحیست، قلب زمخت زمانه برایم نمی تپد

 

مدتیست شادی از دلم پر كشیده

 

انگار به تاریخ پیوسته است

 

آشیان نگاهم خالیست از كودكان جیغ جیغوی شیطنت

 

دستان ستارۀ بختم اززنجیر بردگی خون آلود است

 

نگاهم مات مانده بر تابوت جانم

tiivedyor6302tr1yj91.gif

 

نفهمیدم كی از دست رفتم

 

تا كجا تا كی میتوان ادامه داد.

 

تا در پرتگاه نیستی نیفتاده ام باید بازگردم

 

شاید نگاه بارانی عزیزان زنده ام،

 

دست نگاهم را بگیرد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

تاب می بندیم ...

 

یکسو تو ؛ یکسو من !

 

نسیمی ما را تکان می دهد...

 

تاب می گسلد ..

 

یکسو من ؛ یکسو من ؛ هر سو من . . .

 

تو کجا رفته ای ؟ بی تاب گشته ام. . . !

5dcc1950f96e3ac76b629d9458507a40-300

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دلــتـنـگــــــ کـــودکــیـــم!

یـــادش بــخـــیـــر

قــهــــر مـی کــردیـــم تــــا قـیـامـت . . .

و لـحـــظـه ای بـعـــد قـیـامـت مـیـشـــــُـــد!

 

68191624709097945084.jpg

  • Like 6
لینک به دیدگاه

حکایتم کن برای دستهایی که مرا جستند

و برای چشمانی که مرا قطره قطره...

برای لبهایی که ترانه ام کردند

و بعد شاید مرثیه ای

حکایتم کن به غروب رسیده ام!!!

  • Like 5
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...