رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

  • پاسخ 262
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

ارسال شده در

خسته‌ام... خيلي خسته... به من جايي بدهيد... مي‌خواهم بخوابم! يک جاي خالي، يک دنياي خالي، يک قلب خالي… مي خواهم بخوابم...

41105472190536742559.jpg

  • Like 31
ارسال شده در

دیشب بارانی بودم

خیس خستگي

خسته تر از بالهای چکاوک

سالهاست

گرد خوابهایم پر می زنم

تا ببینمت

چندی است خوابت مرا ترک کرده...

دیشب بارانی شدم

بیشتر از نگاهت

گویا نگاهت هم مرا ترک کرده...

من خیس خستگي ام

بیا و دستانت را

چتر خیل خستگي هایم کن

شاید شبی

خوابت را دیدم... ...

  • Like 21
ارسال شده در

خسته‌تر از پروانه

سالهاست

گٍردِ رؤیاهای سرخ باغچه‌ی خویش پر می زنم وُ

هنوز غربت تلخ همیشه را،

مزه می کنم

من خسته ام

و هیچ حاجتی به تأیید هیچ پروانه ای نیست

کافی ست دگمه‌ی پیراهنِ پریروزم را باز کنی

تا پاره پاره هایِ عریانِ عمرِ هزار پروانه را،

به سوگ بنشینی.

من خیسِ خستگي ام

بیا شانه هایت را

بالش خیلِ خستگي هایم کن

شاید شبی

زخمهایم را زمین بگذارم . ...

  • Like 16
ارسال شده در

انگشت مزن بر دلِ پر حوصله‎‌ی ما

 

بگذار که سربسته بماند، گِله‌ی ما

normal_bahar-20_com_182.jpg

  • Like 17
ارسال شده در

میـــــــان مانـــــدن و نمانـــــدن

فاصـــــــــله تنها یك حرفــــــ ساده بود

از قــــــول من

به بــــــاران بے امان بگو :

دل اگــــــر دل باشد ،

آبـــــــ از آسیابــــــ علاقــــــــه اش نــــمے افتــــــدfarapix_com_5acf5c0393f4cc40e14473ecaa826f9d_axparsi_com_803c8f3f57525e424eb048e48c3fc9a0_Romantik3.jpg

  • Like 16
ارسال شده در

ایستگاه اخر است

پیاده شو میخواهم بخوابم

همینجا وسط جاده

باقی راه را با دیگر همسفری از جنس خودت طی کن

بی رویا...

  • Like 13
ارسال شده در

مرسی که هستی و هستی را رنگ میزنی

هیچ چیز از تو نمیخواهم

فقط باش

فقط بخند

  • Like 13
ارسال شده در

به خواب می ماند

تنها به خواب می ماند

چراغ

اینه

دیوار

بی تو غمگینند

تو نیستی که ببینی

چگونه با دیوار

به مهربانی یک دوست ازتو می گویم

تو نیستی که ببینی چگونه از دیوار

جواب می شنوم

  • Like 12
ارسال شده در

میگفتی چشمانت همیشه بارانیست من دیگر اما خیس نمی شوم چند روزی میشود چتر خریده ام

  • Like 11
ارسال شده در

هر روز

شیطان لعنتی

خط های ذهن مرا

اشغال می كند

هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏

آن وقت من اشتباه می كنم و او

با اشتباه های دلم حال می كند.

دیروز یك فرشته به من می گفت:

تو گوشی دل خود را بد گذاشتی

آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ

آخر چرا جواب ندادی

چرا بر نداشتی؟!

یادش به خیر

آن روزها

مكالمه با خورشید

دفترچه های ذهن كوچك من را

سرشار خاطره می كرد

امروز پاره است

آن سیم ها

كه دلم را

تا آسمان مخابره می كرد.

×××

با من تماس بگیر ، خدایا

حتی هزار بار

وقتی كه نیستم

لطفا پیام خودت را

روی پیام گیر دلم بگذار

  • Like 10
ارسال شده در

كوك كن ساعتِ خویش ! اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر

دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

كوك كن ساعتِ خویش !

كه مـؤذّن ، شبِ پیـش

دسته گل داده به آب

. . . و در آغوش سحر رفته به خواب

كوك كن ساعتِ خویش !

شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

كه سحر برخیزد

شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

دیر برمی خیزند

كوك كن ساعتِ خویش !

كه سحر گاه كسی

بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست

كه تو از لِخ لِخِ دمپایی و تك سرفه ی او برخیزی

كوك كن ساعتِ خویش !

رفتگر مُرده و این كوچه دگر

خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

كوك كن ساعتِ خویش !

ماكیان ها همه مستِ خوابند

شهر هم . . .

خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

كوك كن ساعتِ خویش !

كه در این شهر ، دگر مستی نیست

كه تو وقتِ سحر ، آنگاه كه از میكده برمی گردد

از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

كوك كن ساعتِ خویش !

اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

و در این شهر سحرخیزی نیست

  • Like 8
ارسال شده در

1024-valentine4.gif

سکوت کن گاهی وقتا سکوت همه ِ نا گفته ها رو از تو چشم ها به سادگی فریاد می زنه پس حالا که می خوای دل به دل ترانه بدی حالا که با من هم ترانه شدی به احترام عشق یک دقیقه سکوت ...

  • Like 6
ارسال شده در

آن قدر بزرگ شده ام

که بفهمم

دلم برای کودکی هایم تنگ شده است ...

  • Like 9
ارسال شده در

دور خودم چرخیده ام عمری ست

 

آن قدر که نمی دانم ...

 

چهار سمت جغرافیا چیست !

 

آن قدر که شک برم داشته است

 

نکند زمین

 

از سر سرگردانی من است که می گردد ...!

  • Like 8
ارسال شده در

محکم خودم را در آغوش می گیرم ...

 

اینبار خودم ؛ خودم را دلداری می دهم !

 

اما باز آرام نمی شوم ...!

  • Like 7
ارسال شده در

و در آخر بعد از این همه بود

 

آخرین بود و نبودم را

 

در بیابانی پر از من

 

به آتش می کشم !

 

و در شوق این بازی کودکانه

 

معصومانه خودم را در آغوش می گیرم ...

 

لبخندی از حسرت

 

تا طاقت کنم سنگینی باری که

 

سالهاست شانه هایم را می فشارد ...

 

تنها رویا

 

رویایی پر از خیال بازگشت ...

 

و من باز همان کودکم ...!

  • Like 7
ارسال شده در

noriter_pimage_view.jpg

این خانومه چرا تنها خوابیده ادرسش رو بده من برم پیشش گناه داره طفلی :icon_pf (17):

  • Like 5
ارسال شده در

گاهـــــــی بایـــد بی رحــــم بود ...

 

 

نه با دوســــت ، نه با دشمـــــن که با خــــــــودت !!

 

 

 

و چه بــزرگ میكُـنـدت آن سیلــــــــی كه

 

.........

 

خـودت می خــوابـــــــــانـی بر صــورتــت ..

 

 

071ccywy28g0p6enpoh.jpg

  • Like 6
ارسال شده در

سالها پیش که کودک بودم .....

سر هر کوچه کسی بود که چینی ها رو بند میزد با عشق...

ومن آن روز به خود میگفتم آخر این هم شد کار...؟؟؟؟؟

ولی امروز که دیگر از اوخبری نیست

نقش یک دل که بر روی چینی است

ترکی دارد ومن در به در کوه به کوه

در پی بند زنی میگردم.......

 

در به در کوه به کوه در پی بند زنی میگرد

  • Like 5

×
×
  • اضافه کردن...