کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 اردیبهشت، ۱۳۹۰ جهانيسازي فرهنگها اگر براساس تعليمات معنوي انبياء الهي و در راستاي يك اخلاق الهي و انساني برتر صورت گيرد و به دور از مطامع قدرتها و نفعطلبيها و سلطهجوييهاي ملل راقيه باشد، البته نه تنها مذموم نيست كه محمود است، زيرا هدف اوليه اديان بزرگ الهي و پيامبران به ويژه حضرت رسول اكرم صليالله عليه و آْله و سلم و مكتب اسلام زندگي در سايه عدالت و صلح و همزيستي انسانها در جوار يكديگر بدون تعرض به حقوق حقه و همراه با اكرام و احترام نوع بشر است. با اين ديدگاه چهرههايي كه در طول تاريخ و نيز دوران معاصر براي نزديكي روحي و معنوي و اخلاقي انسانها به يكديگر، عليرغم ايدهها و اعتقادات و سلائق گوناگوني كه دارند، تلاش نمودهاند، از جايگاه ويژهاي برخوردارند، قدرشان را بايد شناخت و بر آوازهشان افزود. حافظ در ميان اين چهرهها از جايگاه شامخي برخوردار است. ميدانيم كه عارفان بيبديل و دانشمندان بينظير ديگري نيز بوده و هستند كه بايد آنها را بهتر شناخت و شناساند. برخي نيز به شناخت نياز ندارند، چرا كه بيش از حد تصور بلند آوازهاند، نظير، مولانا جلالالدين ، سعدي، محيالدين ابنعربي، سيدجمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، مادام ترزا، گاندي و چهره هاي ادبي، هنري و علمي ديگر از شرق و غرب بزرگاني چون گوته، ولتر مادوسو، منتسكيو، شكسپير و تولستوي اما به نظر من تنها چهره و شخصيت جهاني و جهاني ساز، اين افراد نيست كه مهم است، مهم نوع نگرش و ايدهاي است كه اين افراد با تكيه بر آنها بر جهانيسازي فرهنگها تاكيد ميورزند. هر چند جهانيسازي در دوران معاصر راهكارها و رهيافتهاي خاص خود را دارد و نميتوان با شيوههاي سنتي به تبليغ ايدههاي جهانيسازي در عصر حاضر پرداخت، اما مباني و اصولي كلي وجود دارد كه چهرهها و اشخاص بزرگ همواره به مدد آنها فروعات را استخراج ميكنند. صرف نظر از انبياء الهي اگر بخواهيم چهرههايي را از دل تاريخ به عنوان نمونه و پيشروان اين راه نام ببريم، يكي از پيشقراولان و سردمداران جهاني سازي فرهنگها، از كشور ما خواجه حافظ شيرازي خواهد بود كه با اين بيت زيبا به پيشباز موضوع مورد بحث ما رفته است: جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون نديدند حقيقت ره افسانه زدند جهانيسازي تنها با اتكا به پيشرفتهاي بزرگ تكنولوژيك قرن بيستم ميسر نميشود، هرچند كه بدون آنها نيز غيرممكن خواهد بود. مسائل بزرگ ديگري وجود دارد كه نخست بايد آنها را حل نمود. يكي از اين ملاكها آن است كه ندين گورديمر (نويسنده و برنده نوبل ادبي آفريقاي جنوبي 1991) بدان اشاره نموده است: «تاييد ضرورت واقعي جهانيسازي – كه براي تحقق آن تلاش ميكنيد- در گروه تامل در اين پرسش است كه آيا شكاف ميان كشورهاي فقير و غني به وسيله آن كمتر ميشود و اينكه جهانيسازي چه نقشي در ريشهكني فقر در جهان دارد. چرا كه فقر نقابي غيرانساني و منفور بر چهره 3 ميليارد انسان نهاده است.» رفع جهل و ناداني از جهان، امكان پيشرفت ماندگار براي همگان، ترجمه گنجينه بزرگ و سخاوتمندانه ادبيات روشنگر و ... از ديگر اصولي است كه به نظر اين نويسنده ميتواند، فرايند جهاني سازي را تسريع نمايد، اما همه اينها وقتي تحقق خواهد يافت كه بر جهان «چهره انساني» عينيت يابد. حافظ بسياري از اين مفاهيم و ارزشها را در اشعار خود ذكر نموده است. ممكن است گفته شود، قبل از حافظ نيز در قالب روايات ديني و اشعار شاعران بزرگ ديگر نيز اين ارزشها و اخلاقيات ذكر شده، مثلاً خواجه نصيرالدين طوسي در اوصاف الاشراف و اخلاق ناصري و نظام الملك در سياستنامه و چهرههاي بزرگ ديگري در كتابهاي خود به آنها اشاره نمودهاند، پس چرا خواجه حافظ را چهره جهاني بدانيم، شايد پاسخ اين باشد كه حافظ در سحر كلام و اشعار ناب و هنر و اعجاز بيان لطيف و موسيقايي و اديبانه چنان آوازه و شهرتي يافت كه قند پارسي او تا سرتاسر جهان صادر گشته و اين ويژگي زيباي شناسانه اشعارش، و محتواي سترگ پيامش را در همه اعصار به گوش جهانيان ميرساند و پديده جهاني سازي فرهنگها را ممكن و محقق ميسازد. چنانكه خود اين واقعيت را پيش بيني نموده است: شكرشكن شوند همه طوطيان هند زين قند پارسي كه به بنگاله ميرود زبان كلك تو حافظ چه شكر آن گويد كه تحفه سخنش ميبرند دست به دست چون صبا گفته حافظ بشنيد از بلبل عنبرافشان به تماشاي رياحين آمد يكي از محققين ايراني ويژگيهاي شعري شكسپير را با حافظ مقايسه كرده و حتي ادعا كرده است كه غزليات حافظ در مضاميني چون عشق، معشوق و زيبايي هيچ كاستي نسبت به سانتهاي (sonnets) شكسپير ندارد و فقط در سبك و نحوه برخورد با موضوع (راهبر سانت شرح و تصريح و راهبرد غزل تلخيص و تلويح است) تفاوت دارند. در حاليكه به نظرما اين ويژگي در جهاني سازي فرهنگها ( اگر بتوان گفت شكسپير اصولاً چنين آمالي داشته) اصلاً قابل مقايسه نيست و حافظ از اين منظر بسيار پيش روتر است. اكنون برخي مضامين متعالي را كه در زبان شعر حافظ مصداق بارزي بر تعلق وي بر جهان نگري و جهاني سازي است اشاره ميكنيم: 1- دادگستري: به قدر و چهره هر آنكس كه شاه خوبان است جهان بگيرد اگر دادگستري داند 2- عشق به عنوان مقدمه دوستي ديگران: عاشق شو ارنه روزي كار جهان سرآيد ناخوانده نقش مقصود از كارگاه هستي تا مرا عشق تو تعيلم سخن گفتن كرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسين من است 3- اعتراض به سلطهگري قدرتها: ترا آن به كه روي خود ز مشتاقان بپوشاني كه شادي جهانگيري، غم لشكر نميارزد 4- دفاع از ستمديدگان و مظلومان: مباش در پي آزار و هرچه خواهي كن كه در شريعت ما غير از اين گناهي نيست در اين رابطه استاد مطهري چنين مينويسد: «آن ديگري معتقد است كه ارزش حافظ در همين عصيان حافظ است. در همين است كه اصلاً پايبند اصول و مقررات زمان خودش نبوده، تمام ارزش حافظ در همين پشت پا زدنش به اين اصول بوده، خود اين آزادگي و عصيان در مقابل سنن عصر خود و سنت شكني حافظ دليل بر كمال اوست.» 5- در رد خودكامي و خودخواهي همه كارم زخودكامي به بدنامي كشيد آخر نهان كي ماند آن رازي كزو سازند محفلها 6- دعوت مروت و مدارا به عنوان رمز آسايش و امنيت جهاني (گفتگو به جاي خشونتورزي): آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است با دوستان مروت با دشمنان مدارا 7- نوجوئي و تحولجويي: بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو دراندازيم 8- گفتگو و مفاهمه: حافظ ار خصم خطا گفت نگيريم بر او ور به حق گفت، جدل با سخن حق نكنيم 9- تسامح و تساهل اجتماعي: من اگر خوبم اگر بد تو برو خود را باش كه گناه دگري بر تو نخواهند نوشت اينك همت از فردي ميخواهيم كه هنوز كه هنوز است شعر و كلام و مرام و پيامش در جهان به ويژه در نزد آنان كه به گوش جان نيوشاي سخن حقاند، مشتاقان بيدل دارد و آنچنانكه خواجه خود پيش بيني كرده، مزارش همواره زيارتگه صاحبدلان جهان بوده و خواهد بود: بر سر تربت ما چون گذري همت خواه كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود 1- مقاله گورديمر نادين، چهره انساني جهاني سازي، ترجمه بجانيان ووا ، منصوري، برگ فرهنگ، فصلنامه فرهنگي دانشجويي دانشگاه تهران، سال چهارمحال و بختياري، شماره چهاردهم و پانزدهم، 1381 2- حافظ در اين شعر اشاره به جاوداني بودن و ماندگاري اشعار خود نموده است: شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلد دفتر نسرين و گل را زينت اوراق بود 3- ر.ك : مقاله «حافظ و شكسپير: از شرق تا غرب» جك اسكارلموسكي، ترجمه سعيد سعيدپور، كتاب ماه: ادبيات و فلسفه ش 65 و 66 اسفند و فرودين 81 و 82 4- مطهري، مرتضي: تماشاگه راز، صدرا، ص83 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده