Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۳ بايد باور کنيم تنهايي تلخترين بلاي بودن نيست چيزهاي بدتري هم هست روزهاي خستهاي که در خلوت خانه پير ميشوي و سالهايي که ثانيه به ثانيه از سر گذشته است تازه تازه پي ميبريم که تنهايي تلخترين بلاي بودن نيست چيزهاي بدتري هم هست : دير آمدن دير آمدن 4 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 بهمن، ۱۳۹۳ نموندی پای حرفاتو همینه فرق من باتو تویادت رفته اما من هنوزم دارم عکساتو تاحالا صددفعه شهررو برای دیدنت گشتم با خنده رفتم این راهو با گریه برگشتم برگرد برگرد برگرد دوباره پیشم بی تو من دیونه میشم نمیدونی که چقدر هواتو دارم عطری که جا گذاشتی زخمی که توسینه کاشتی من تمامو یادگاریاتو دارم برگرد دوباره پیشم که دارم دیونه میشم بس که تنهایی نشستم پشت شیشه برف وبارون که بیاد این که زمستون که بیاد میدونی تنهاییم چندساله میشه؟ چندسالی میشه من به بارونا سپردم ،به خیابونها سپردم که مواظب توه دیونه باشن به خود خدا سپردم به همه دنیا سپردم که هوای عشق منو داشته باشن که مواظب توه دیونه باشن برگرد دوباره پیشم بدون تو من دیونه میشم نمیدونی که چقدره هواتو دارم برگرد دوباره پیشم که دارم دیونه میشم بس که تنهایی نشسته ام پشت شیشه برف وبارون که بیاد این زمستون که بیاد میدونی این تنهاییم چندسالی میشه؟ چندسالییییییییییییییییییی یییییییی میشه فرزاد فرزین 3 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 بهمن، ۱۳۹۳ دلم گرفته است مثل همهی زنانی که به زمین خیره میشوند و انگشترشان را میچرخانند ... 2 لینک به دیدگاه
Lean 56968 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۳ قسم به دلهای خسته خسته دلان قسم به قلب شکسته خسته دلان به آه بر لب نشسته خسته دلان که من در این سینه جز غمی آشنا ندارم به دل همزبان ندارم از او جدا مانده ام در این رهگذر ز یارم نشان ندارم ببین به شام بی ستاره ام ، نکرده چاره ام ، نگاه چاره سازی نخوانده با نوای خسته ام ، نی شکسته ام ، نوای دلنوازی ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی ، یارب تا کی به خلوتم شام بی سحر یا رب تا کی ، امشب تا کی شنیده ای ترانه حزینم به نیمه شب کلام آتشینم ز حسرتم آه بی ثمر بر لب تا کی ، یارب 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۳ دلتنگ حرمم. حرم امام رضا... من و سجده و یه دردودل... 4 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۳ با شکستنت شکستم ,عاشقم من عاشقُ خسته ــم پایِ تو موندمُ ساختم, دل به هیچکسی نبستم نه به عشقت نه به عشقم، قسمِ دروغ نخوردم... 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۹۳ خواب را بوسیدم... خداحافظی سختی بود... ولی عادت کردم. 3 لینک به دیدگاه
bar☻☻n 5895 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 اسفند، ۱۳۹۳ من که از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار از فغان یک قناری در قفس از غم یک مرد، در زنجیر حتی قاتلی بر دار اشک در چشمان و بغضم در گلوست وندرین ایام زهرم در پیاله زهرمارم در سبوست مرگ او را از کجا باور کنم؟ 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۹۳ دلم را به روی عالم و آدم بسته ام... مگر "دلبستگی" همین نیست؟ 2 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اسفند، ۱۳۹۳ خدایا! گفتی دل شکسته باید آورد... یعنی دل از این شکسته تر می خواهی!! 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 فروردین، ۱۳۹۴ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﯼ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ .... ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮ ﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺣﺎﻟﺖ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ آﻥ ﻗﻮﺱ ﻭ ﻗﺰﺡ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺭد ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽ ﺑﻮﯾﯽ ﯾﮏ ﺳﺮ آﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد .. زندگی کن ﺟﺎﻥِ ﻣﻦ، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳﺖ .. ﻗﺼﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﺎ .... ﺑﺮﮔﯽ ﺍﺯ ﺩﻓﺘﺮ ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍﺯ ﺑﻘﺎﺳﺖ . ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﺷﮑﻨﺪ .... ﮔُﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﺩ .... ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ .... ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ ؛ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ .... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ... ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ... 6 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست! قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست! 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند دیوانهی تو است که عاقل نمیشود 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ من هستم و دوباره دلی بی قرار تو این کوچه های خسته ی چشم انتظار تو منظومه ی بلند غزل های ناز من! خورشید هم ستاره شود در مدار تو زیبا ترین تغزل بارانی منی می بالد عاشقانه غزل در بهار تو عطری نجیب می وزد از واژه های من هرگز نبوده این همه شعرم دچار تو بخشیدم عاشقانه دلم را به چشمهات باشد که بی بهانه شود در کنار تو جایی که عشق نیز دچار تو می شود از من عجیب نیست شوم بی قرار تو رضا قریشی نژاد 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ در قلب قصه های یکی بود یا نبود یادم نمی رود که کسی جز خدا نبود یادم نمی رود که در آن سال های دور مردانگی ز افسر شاهی جدا نبود در باور قبیلة احساس های پاک بی حرمتی به ساحتِ گل ها روا نبود آن روز در تصور انسانِ قصه ها می گفت مادرم که محبت خطا نبود وقتی د لی برای د لی درد می نوشت پیکی به جز کبوتر بادِ صبا نبود این کوه این تهی شده از یادِ تیشه ها در بیستونِ عشق چنین بی صدا نبود روزی که قهرمان به سر چشمه می رسید راهی به جز مبارزه با اژدها نبود می شد که در هوای مساوی نفس کشید یک بام در کشاکشِ چندین هوا نبود محمد سلمانی 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ آیا تو نیز دردسری چند می خری؟ یعنی دلی ز دست هنرمند می خری؟ قلبی پر از غرور ز مردی بهانهگیر او را كه بیبهانه شكستند می خری؟ بنشین و عاقلانه بیندیش خوب من دیوانهای رها شده از بند می خری؟ یك لحظه آفتابی و یك لحظه ابر محض آمیزهای ز اخم و شكرخند می خری؟ باری به حجم عاطفه بر دوش میكشی؟ دردی به وزن كوه دماوند می خری؟ بگذار شاعرانه بكوشم به وصف خویش ابلیس در لباس خداوند می خری؟ وقتی كه لحظههای من آبستن غماند اخم مرا به قیمت لبخند می خری؟ 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ یک شب دلی به مسلخ خونم کشید و رفت دیوانه ای به دام جنونم کشید و رفت پس کوچه های قلب مرا جستجو نکرد اما مرا به عمق درونم کشید و رفت یک آسمان ستاره ی آتش گرفته را بر التهاب سرد قرونم کشید و رفت من در سکوت و بغض و شکایت ز سرنوشت خطی به روی بخت نگونم کشید و رفت تا از خیال گنگِ رهایی، رها شوم بانگی به گوش خواب سکونم کشید و رفت شاید به پاس حرمتِ ویرانه های عشق مرهم به زخم فاجعه گونم کشید و رفت تا از حصار حسرت رفتن گذر کنم رنجی به قدر کوچ کنونم کشید و رفت دیگر اسیر آن منِ بیگانه نیستم از خود چه عاشقانه برونم کشید و رفت 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ بی شک جهان را به عشق کسی آفریدهاند ، چون من که آفریدهام از عشق جهانی برای تو !حسین پناهی 1 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ سرخ میشوی وقتی می شنوی دوستت دارم زرد میشوم وقتی می شنوم دوستش داری…. چهارشنبه سوری راه انداخته ایم سرخی تو از من زردی من از تو! همیشه من می سوزم….و همیشه تو می پری…. حسین پناهی 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 اردیبهشت، ۱۳۹۴ مگسی را کشتمنه به این جرم که حیوان پلیدیست، بد، است و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است طفل معصوم به دور سر من می چرخید به خیالش قندم یا که چون اغذیه ی مشهورش، تا به آن حد، گَندَم ای دو صد نور به قبرش بارد مگس خوبی بود من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد مگسی را کشتم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده