bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ قصه غم انگیز من این است من باشم یا نباشم او دلتنگم نمیشود این دردناک است ............! 1 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ ﻣﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﺒﻮﺩﻡ ... ﺗﻮ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩﯼ ... ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻢ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻡ ! ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻻﻑِ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺯﺩ ﻭ ﻋﺎﺷﻖ ﻧﺒﻮﺩ ! ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿــﭽﮑﺲ ﻏﺮﻭﺭﻡ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﭘﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﻡ! ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿــﭽﮑـﺲ ﻭﺍﺑﺴـــﺘﻪ ﻧﺸﻮﻡ ﻭ ﻗﻠﺒـــــﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺁﺩﻣﯽ ﻧﺒﺨــﺸﻢ ! ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﻫﻢ ﺍﻋﺘﻤـــــﺎﺩ ﻧﮑﻨﻢ! ﻣــــﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﯾــﺎﺩ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ : "ﻫﻤﻪ ﯼ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ" " ﻫﻤﻪ ﯼ ﺣﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ" 1 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ دلــتـــنـــگــی پـــــیـــچـــیــده نــــیـــســـتـــــ . . . ! یـــــکــــ دل . . . ! یـــــکـــ آســـمــــان یـــــکــــ بــــغـــض و آرزو هــــای تــــــرکـــــ خـــــورده بـــــه هــــمــــیــــن ســادگــــی... 2 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ دلم گرفته از این شهر که آدمهایش ، همچون هوایش ناپایدارند ... گاه آنقدر گرم که نفست می گیرد .... گاه چنان سرد که بدنت می لرزد ....! 2 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ گرررررگ باش... ""مغرور"" بر شب پادشاهی کن میخوای خنجر بزنی از روبه رو بزن مثل گرررگ تعصب داشته باش مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن مثل گرگ رو در رو حق بگیر به مانند گرگ باش... دوستانت را لیس بزن دشمنانت را گاز بگیر گرگ باش دشمن را بدر در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش آنها با واق واق کردن های بیهوده زنده اند گرگ باش.... بی اعتماد باش بی اعتنا همیشه با گله اما "تنها". 2 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ لعنت به تو......... بابت همه خوبی هایی که بهت کردم و نفهمیدی 1 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ سکوت ... واژه ای است که خیلی بی صدا جور اشک را می کشد ... 2 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ درخت با برگ های خشک و شاخه های شکسته هم هنوز درخت است... اما آدم که " دلش بشکند " دیگر آدم نمی شود.! 4 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ "چقدر زود سهم روزهای خوبمان؛ یک یادش بخیر ساده می شود..." 4 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ ادم فراموش کاری ام. اما نمى دانم چرا ..عادت "فراموش کارى ام" .. شامل حال " تو " يکى هیچوقت نشد .. !! لعنت به این شانس.. 3 لینک به دیدگاه
bande khoda 899 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ گلوی آدم را باید گاهی بتراشند تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود ، دلتنگی هایی که جایشان نه در دل که در گلوی آدم است ، دلتنگی هایی که میتوانند آدم را خفه کنند 3 لینک به دیدگاه
niyan.d 1473 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۳ دلتنگی.. خوشه انگور سیاه است.. لگد کوبش کن لگدکوبش کن بگذارساعتی سربسته بماند مستت میکند اندوه... 3 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 19 مهر، ۱۳۹۳ زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوت زندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست لحظه آمدن و رفتن ما، تنهایی ست من دلم می خواهد، قدر این خاطره را ، دریابیم 5 لینک به دیدگاه
m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 مهر، ۱۳۹۳ نفس تنگ است و این را سینه داند غمم را عاشق دیرینه داند مرا هر روزِ غم، یک سال بگذشت ولی این نکته را آیینه داند 4 لینک به دیدگاه
m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۳ قول بده که خواهی آمداما هرگز نیا!اگر بیاییهمه چیز خراب میشوددیگر نمیتوانماینگونه با اشتیاقبه دریا و جاده خیره شوممن خو کرده امبه این انتظاربه این پرسه زدن هادر اسکله و ایستگاهاگر بیاییمن چشم به راه چه کسی بمانم؟رسول یونان 3 لینک به دیدگاه
m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 آبان، ۱۳۹۳ می ترسم نه مثل دیوانه از بچه ها نه مثل بچه ها از دیوانه کسی نه خودت را که دوست داشتنت رااز من بگیرد 3 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۳ یادت باشد به خوابم آمدی، بیدارم کنی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام ! 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۳ اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم ، سکوت را فراموش میکردی و تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کرد... چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی... اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم، نگاهت را تا ابد بر من می دوختی ، تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم... 2 لینک به دیدگاه
ایلین1366 5544 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 آبان، ۱۳۹۳ دق کردم! پشت خنده های تلخی که... هیچگاه کسی به آن شک هم نکرد!!! 2 لینک به دیدگاه
m@ry@71 3690 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 آبان، ۱۳۹۳ خدایا خسته ام! از غریبــه بــودن بیــن ِ این آدمـ ها از بـے کسـے از ایـــن کـه از جنـس ِ آدمـ های اطرافــم نیستــم از اینکه همه تا میفهمــن از خودشــون نیستــم رفتارشــون باهامـ عوض میشـه خدایــا! تو بـا مــن باش.. 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده