S a d e n a 11333 اشتراک گذاری ارسال شده در 27 خرداد، ۱۳۹۲ نمی دانم آلزایمر بودی یا عشق!!! از روزی که مبتلایت شده ام خود را از یاد بردم 8 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۲ از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا اطلاع زیادی ندارمـــــــــ.... ولــــــی من هم دوســــت داشتـــــــــم دنیـــــــــــای كســـــــی باشــــــــم...!!!♥♥♥ 10 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 خرداد، ۱۳۹۲ مطمئن باش ، برو ... ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ... و چه زشت به من و سادگيم خنديدي به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ... و به اين قلب يتيم كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ... تو برو تا راحت تر تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم 8 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۲ امشب شب رویای تو بود و تو نبودی در دل همه آوای تو بود و تو نبودی دل زیر لب آهسته تمنای تو می کرد در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 تیر، ۱۳۹۲ شمع را این بار نه نفسِ حسرت... بلکه اشک دلتنگی خاموش کرد... 8 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۲ من و واژه ها کنارهم دراز می کشیم و به سقف خیره می شویم ببین گاهی می خندیم گاهی بی صدا قطره اشکی از روی شقیقه هامان رد می شود و روی بالش می چکد این داستان هر شب ماست ...! 8 لینک به دیدگاه
دل مانده 7714 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۲ می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود! می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم حس می کنم و می دانم دست می سایم و می ترسمباور می کنم و امیدوارمکه هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد. می خواهم آب شوم در گستره ی افق آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود! 6 لینک به دیدگاه
mahboobeyeshab 1399 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 تیر، ۱۳۹۲ تــو .. مــاه را دوســت داری .. مــــــن! مـاه هــاست کـــه ، تـــورا ... 5 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 5 تیر، ۱۳۹۲ دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های بر زبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من 5 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۲ امروز چه روزیست ؟! ما خود تمامیِ روزهاییم ای دوست ؛ ما خود زنده گه ایم به تمامی ای یار ! یکدیگر را دوست می داریم و زندگی می کنیم ، زندگی می کنیم و یکدیگر را دوست می داریم ، و نمی دانیم زندگی چیست و نمی دانیم روز چیست و نمی دانیم عشق چیست ژاک پره ور 2 لینک به دیدگاه
ShaMoh 3002 اشتراک گذاری ارسال شده در 6 تیر، ۱۳۹۲ با اینکه شب کوتاست روزهایم کوتاهتر میگذرند از شب ها تند می آیند و میروند دل خوش به آب دادن باغچه آو هم قدرندانست و خار رویاند تیر می کشد ماه و هیچ رویایی ندارد در تیر ماه پلک هایش خسته از شرم گناه ترد می شکند افکار در خاک نرم تفره میروم تا با خواب هم آغوش گردم......... تیر ماه 1392 9 لینک به دیدگاه
sahar 91 9480 اشتراک گذاری ارسال شده در 7 تیر، ۱۳۹۲ می دانم روزی دلم بهانه ی این روزها را می گیرد یادگاری های امروزت به قدری هست که جوابگوی دل فردایم شود؟ آری چه ضمانتی میدهی حتی اندکی نکاهی از مساحت این دل رفته ام توی این همه نامردی تو بگو چگونه و به چه اعتباری دل به تو باخته ام 8 لینک به دیدگاه
sam arch 55879 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ من اندکی در میان کوچه های تو در توی با تو بودن سرگردان شدم... در تَوهمِ نبودت دلتنگ شدم... اندکی آرام گرفتم..دیدم چشمانت رو به روی من است.... رفع شد هرچه تنگیِ دل بود... 10 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 تیر، ۱۳۹۲ اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد، اگر به حجله آشنایی، در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی و عده ای به تو گفتند، کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد! تو حرفشان را باور نکن! تمام این سالها کنار ِ من بودی! کنار دلتنگی ِ دفاترم! در گلدان چینی ِ اتاقم! در دلم... تو با من نبودی و من با تو بودم! مگر نه که با هم بودن، همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟ من هم هر شب، شعرهای نو سروده باران را برای تو خواندم! هر شب، شب بخیری به تو گفتم و جواب ِ تو را، از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم! تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو، همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود! فرقی نداشت که فاصله دستهامان چند فانوس ِ ستاره باشد، پس دلواپس ِانزوای این روزهای من نشو، اگر به حجله ای خیس در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی! یغما گلرویی 8 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 تیر، ۱۳۹۲ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام کاش جایی برویم تابلویی داشـته باشـد ؛ که رویش خـدا نـوشــته باشـــد : پــایــان تمــــام دلتنگـــی هــا … !!! 7 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 تیر، ۱۳۹۲ همواره از خود می پرسم چرا عشق در دنیا برای تمام انسانها .. تمام انسانها چون پرتو سپیده دمان نیست چرا عشق چون نان وشراب نیست؟ چونان آب روان رود چون سبزه وگل مگر نه این است که عشق برای انسان چون حیاتی دوباره در زندگی اوست؟ چرا عشق در سرزمین من طبیعی نیست چون هر شکوفه سپیدی که از دل سنگ روئیده باشد 6 لینک به دیدگاه
رُز 563 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 تیر، ۱۳۹۲ بعداز این هرکه تورا ببوسد روی لبت نهال کوچک انگوری خواهد دید که من کاشته ام... نزارقبانی 2 لینک به دیدگاه
*Polaris* 19606 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۲ در نبودنش با سایه ام حرف می زنم امروز كه هوا ابریست تنهاى تنهایم...! 4 لینک به دیدگاه
elh@m_arch 1548 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۲ درونم غوغاست...ساده می شکنم با یک تلنگر کوچک... اینگونه نبودم...شدم/ 4 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 تیر، ۱۳۹۲ در و دیـوار اتــاقــمـ بــویِ خــون میــدهــد مــن امشــب تـمـامـ وابـستـگـے امـ بــه تــو را بــه تـیـغ کـشـیـده امـ! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده