رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

از سا ختـــــــار دنـــیــــــــا

اطلاع زیادی ندارمـــــــــ....

ولــــــی من هم دوســــت داشتـــــــــم

دنیـــــــــــای كســـــــی باشــــــــم...!!!♥♥♥

  • Like 10
لینک به دیدگاه

مطمئن باش ، برو ... ضربه ات كاري بود ، دل من سخت شكست ... و چه زشت به من و سادگيم خنديدي به من و عشقي پاك ، كه پر از ياد تو بود ... و به اين قلب يتيم كه خيالم مي گفت تا ابد مال تو بود ... تو برو تا راحت تر تكه هاي دل خود را آرام سر هم بند زنم

  • Like 8
لینک به دیدگاه

امشب شب رویای تو بود و تو نبودی

در دل همه آوای تو بود و تو نبودی

دل زیر لب آهسته تمنای تو می کرد

در حسرت دیدار تو بود و تو نبودی

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من و واژه ها

 

کنارهم دراز می کشیم

 

و به سقف خیره می شویم

 

ببین

 

گاهی می خندیم

 

گاهی بی صدا

 

قطره اشکی از روی شقیقه هامان رد می شود

 

و روی بالش می چکد

 

این داستان هر شب ماست ...!

  • Like 8
لینک به دیدگاه

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود!

می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم

حس می کنم و می دانم

دست می سایم و می ترسمباور می کنم و امیدوارمکه هیچ چیز با آن به عناد بر نخیزد.

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز می شود!

  • Like 6
لینک به دیدگاه

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من

  • Like 5
لینک به دیدگاه

امروز چه روزیست ؟!

ما خود تمامیِ روزهاییم ای دوست ؛

ما خود زنده گه ایم به تمامی ای یار !

 

یکدیگر را دوست می داریم و زندگی می کنیم ،

زندگی می کنیم و یکدیگر را دوست می داریم ،

و نمی دانیم زندگی چیست و

نمی دانیم روز چیست و

نمی دانیم عشق چیست

 

ژاک پره ور

  • Like 2
لینک به دیدگاه

با اینکه شب کوتاست

روزهایم کوتاهتر میگذرند از شب ها

تند می آیند و میروند

دل خوش به آب دادن باغچه

آو هم قدرندانست و خار رویاند

تیر می کشد ماه و هیچ رویایی ندارد در تیر ماه

پلک هایش خسته از شرم گناه

ترد می شکند افکار در خاک نرم

تفره میروم تا با خواب هم آغوش گردم.........

 

تیر ماه 1392

  • Like 9
لینک به دیدگاه

می دانم روزی دلم بهانه ی این روزها را می گیرد

یادگاری های امروزت به قدری هست که جوابگوی دل فردایم شود؟

آری چه ضمانتی میدهی حتی اندکی نکاهی از مساحت این دل رفته ام

توی این همه نامردی تو بگو چگونه و به چه اعتباری دل به تو باخته ام

  • Like 8
لینک به دیدگاه

من اندکی در میان کوچه های تو در توی با تو بودن سرگردان شدم...

 

در تَوهمِ نبودت دلتنگ شدم...

 

اندکی آرام گرفتم..دیدم چشمانت رو به روی من است....

 

رفع شد هرچه تنگیِ دل بود...:icon_redface:

  • Like 10
لینک به دیدگاه

اگر شبی فانوس ِ نفسهای من خاموش شد،

اگر به حجله آشنایی،

در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی

و عده ای به تو گفتند،

کبوترت در حسرت پر کشیدن پرپر زد!

تو حرفشان را باور نکن!

تمام این سالها کنار ِ من بودی!

کنار دلتنگی ِ دفاترم!

در گلدان چینی ِ اتاقم!

در دلم...

تو با من نبودی و من با تو بودم!

مگر نه که با هم بودن،

همین علاقه ساده سرودن فاصله است؟

من هم هر شب،

شعرهای نو سروده باران را

برای تو خواندم!

هر شب، شب بخیری به تو گفتم

و جواب ِ تو را،

از آنسوی سکوت ِ خوابهایم شنیدم!

تازه همین عکس ِ طاقچه نشین ِ تو،

همصحبت ِ تمام ِ دقایق تنهایی ِ من بود!

فرقی نداشت که فاصله دستهامان

چند فانوس ِ ستاره باشد،

پس دلواپس ِ‌انزوای این روزهای من نشو،

اگر به حجله ای خیس

در حوالی ِ خیابان خاطره برخوردی!

 

یغما گلرویی

  • Like 8
لینک به دیدگاه
برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

کاش جایی برویم

تابلویی داشـته باشـد ؛

که رویش خـدا نـوشــته باشـــد :

پــایــان تمــــام دلتنگـــی هــا … !!!

  • Like 7
لینک به دیدگاه

همواره از خود می پرسم

چرا عشق در دنیا

برای تمام انسانها .. تمام انسانها

چون پرتو سپیده دمان نیست

چرا عشق چون نان وشراب نیست؟

چونان آب روان رود

چون سبزه وگل

مگر نه این است که عشق برای انسان

چون حیاتی دوباره در زندگی اوست؟

چرا عشق در سرزمین من

طبیعی نیست

چون هر شکوفه سپیدی

که از دل سنگ روئیده باشد

  • Like 6
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...