M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ شاید طولانی باشه ولی ارزش خوندن داره اومد پیشم حالش خیلی عجیب بود فهمیدم با بقیه فرق میکنه گفت: حاج آقا یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه ...گفتم: چشم اگه جوابشو بدونم خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم گفت: من رفتنی ام! گفتم: یعنی چی؟ گفت: دارم میمیرم گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟ گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد. گفتم: خدا کریمه، انشاله که بهت سلامتی میده با تعجب نگاه کرد و گفت: اگه من بمیرم خدا کریم نیست؟ فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه گول مالید سرش گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟ گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم از خونه بیرون نمیومدم کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون مثل همه شروع به کار کردم اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم ماشین عروس که میدیم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدن و قبول میکنه؟ گفتم: بله، اونجور که یاد گرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه آرام آرام آرام خدا حافظی کرد و تشکر، داشت میرفت گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟ گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!! یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم. با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟ گفت: بیمار نیستم!! هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟ گفت: فهمیدم مردنیم، رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه! خلاصه حاجی ما رفتنی هستیم کی اش فرقی داره مگه؟ باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد...ا 34 لینک به دیدگاه
bme.masood 5832 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خیلی سخته اما خیلی خوبه که همیشه یادمون باشه یه روزی میریم و هرچی جمع کردیم و همینجا جا میذاریم . پس اون چیزایی که میشه ببریم رو جمع کنیم بهتره 9 لینک به دیدگاه
Hossein.B 3666 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ یاد مرگ آدمو متعادل میکنه... 6 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خیلی دوست دارم الان بیاد سراغم 5 لینک به دیدگاه
.Yaprak 15748 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خیلی دوست دارم الان بیاد سراغم اومد سراغتون بگید سراغ منم بیاد 3 لینک به دیدگاه
Hossein.B 3666 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ خیلی دوست دارم الان بیاد سراغم کی؟!!!! 1 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اونایی که میخوان بمیرن زودتر لطفا. 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ اونایی که میخوان بمیرن زودتر لطفا. شما پیشکسوتین بفرما جلو 3 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شما پیشکسوتین بفرما جلو من که قصد مردن ندارم. جنابعالی داوطلب شدید. 1 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ من که قصد مردن ندارم. جنابعالی داوطلب شدید. ولی باور کن بهت میادا من همین الان امادگیش و دارم 1 لینک به دیدگاه
zahra22 19501 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 اردیبهشت، ۱۳۹۱ شما هم؟ نه ممنون ... زندگی هرچقدرم بد باشه بازم بهتر از مردن هستش... حالا خدارو شکر برا ما بد نیست.. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده