keyvan64 3123 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیفهمم چرا تازگیا دارم میفهمم که چیزی نفهمیدم...! 6 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ کیوان جان الان باید در این مورد بحث کنیم؟ 6 لینک به دیدگاه
مجيد 56 856 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیفهمم چرا تازگیا دارم میفهمم که چیزی نفهمیدم...! :w00: ي توضيحي بده تا ما هم بفهميم در مورد چي 3 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیفهمم چرا تازگیا دارم میفهمم که چیزی نفهمیدم...! من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو که من آن سوی بیسو را نمیدانم نمیدانم همیگیرد گریبانم همیدارد پریشانم من این خوش خوی بدخو را نمیدانم نمیدانم مرا جان طرب پیشهست که بیمطرب نیارامد من این جان طرب جو را نمیدانم نمیدانم یکی شیری همیبینم جهان پیشش گله آهو که من این شیر و آهو را نمیدانم نمیدانم مرا سیلاب بربوده مرا جویای جو کرده که این سیلاب و این جو را نمیدانم نمیدانم چو طفلی گم شدستم من میان کوی و بازاری که این بازار و این کو را نمیدانم نمیدانم مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان نکوگو را و بدگو را نمیدانم نمیدانم زمین چون زن فلک چو شو خورد فرزند چون گربه من این زن را و این شو را نمیدانم نمیدانم مرا آن صورت غیبی به ابرو نکته می گوید که غمزه چشم و ابرو را نمیدانم نمیدانم منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش اگر چه اصل این بو را نمیدانم نمیدانم جهان گر رو ترش دارد چو مه در روی من خندد که من جز میر مه رو را نمیدانم نمیدانم ز دست و بازوی قدرت به هر دم تیر می پرد که من آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم در آن مطبخ درافتادم که جان و دل کباب آمد من این گندیده طزغو را نمیدانم نمیدانم دکان نانبا دیدم که قرصش قرص ماه آمد من این نان و ترازو را نمیدانم نمیدانم چو مردان صف شکستم من به طفلی بازرستم من که این لالای لولو را نمیدانم نمیدانم تو گویی شش جهت منگر به سوی بیسوی برپر بیا این سو من آن سو را نمیدانم نمیدانم خمش کن چند می گویی چه قیل و قال می جویی که قیل و قال و قالو را نمیدانم نمیدانم به دستم یرلغی آمد از آن قان همه قانان که من با چو و با تو را نمیدانم نمیدانم دوایی دارم آخر من ز جالینوس پنهانی که من این درد پهلو را نمیدانم نمیدانم مرا دردی است و دارویی که جالینوس می گوید که من این درد و دارو را نمیدانم نمیدانم برو ای شب ز پیش من مپیچان زلف و گیسو را که جز آن جعد و گیسو را نمیدانم نمیدانم برو ای روز گلچهره که خورشیدت چه گلگون است که من جز نور یاهو را نمیدانم نمیدانم برو ای باغ با نقلت برو ای شیره با شیرت که جز آن نقل و طزغو را نمیدانم نمیدانم اگر صد منجنیق آید ز برج آسمان بر من بجز آن برج و بارو را نمیدانم نمیدانم چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم چه عیب است ار هلاوو را نمیدانم نمیدانم هلاوو را بپرس آخر از آن ترکان حیران کن کز آن حیرت هلا او را نمیدانم نمیدانم دلم چون تیر می پرد کمان تن همیغرد اگر آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را من آن ترکم که هندو را نمیدانم نمیدانم بیا ای شمس تبریزی مکن سنگین دلی با من که با تو سنگ و لولو را نمیدانم نمیدانم 8 لینک به دیدگاه
terajedi21 2134 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ لازم بود حتما اطلاع رسانی کنی:w00: 2 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ کیوان جان الان باید در این مورد بحث کنیم؟ نمیدونم شقایق جان...حس میکنم خیلی چیزایی که از قبل فرا گرفته بودم ، خیلی چیزایی که تصور میکردم در من نهادینه شده ، الان نیاز به یه بازبینی مجدد داره... یه رنسانس اساسی در تفکرات و اندیشه های کسب شده سابق...اگرچه یه مقدار فکر کردن به این مسایل، هولناکه و آدمی فکر میکنه که داره از درون تهی میشه اما من از این احساس جدیدم رضایت خاطر دارم و به فال نیک میگیرم!!! شاید داره فرصتی پیش میاد که بذرهای تازه اندیشه رو در وجودم بکارم! 7 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیدونم شقایق جان...حس میکنم خیلی چیزایی که از قبل فرا گرفته بودم ، خیلی چیزایی که تصور میکردم در من نهادینه شده ، الان نیاز به یه بازبینی مجدد داره... یه رنسانس اساسی در تفکرات و اندیشه های کسب شده سابق...اگرچه یه مقدار فکر کردن به این مسایل، هولناکه و آدمی فکر میکنه که داره از درون تهی میشه اما من از این احساس جدیدم رضایت خاطر دارم و به فال نیک میگیرم!!! شاید داره فرصتی پیش میاد که بذرهای تازه اندیشه رو در وجودم بکارم! خب اگر اینجور که باشه میگی پس احتمالا بیشتر میفهمی نه اینکه احساس کنی نمیفهمی اینجوری که میگی پیشرفت داشته تفکراتت نه پسرفت 3 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ :w00: ي توضيحي بده تا ما هم بفهميم در مورد چي مجید جان ممنونم ازت... یه توضیح مختصری به شقایق دادم...البته شعری هم که نیترون از مولانا گذاشته کاملاً به جا بوده. 2 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم من این نقاش جادو را نمیدانم نمیدانم مرا گوید مرو هر سو تو استادی بیا این سو که من آن سوی بیسو را نمیدانم نمیدانم همیگیرد گریبانم همیدارد پریشانم من این خوش خوی بدخو را نمیدانم نمیدانم مرا جان طرب پیشهست که بیمطرب نیارامد من این جان طرب جو را نمیدانم نمیدانم یکی شیری همیبینم جهان پیشش گله آهو که من این شیر و آهو را نمیدانم نمیدانم مرا سیلاب بربوده مرا جویای جو کرده که این سیلاب و این جو را نمیدانم نمیدانم چو طفلی گم شدستم من میان کوی و بازاری که این بازار و این کو را نمیدانم نمیدانم مرا گوید یکی مشفق بدت گویند بدگویان نکوگو را و بدگو را نمیدانم نمیدانم زمین چون زن فلک چو شو خورد فرزند چون گربه من این زن را و این شو را نمیدانم نمیدانم مرا آن صورت غیبی به ابرو نکته می گوید که غمزه چشم و ابرو را نمیدانم نمیدانم منم یعقوب و او یوسف که چشمم روشن از بویش اگر چه اصل این بو را نمیدانم نمیدانم جهان گر رو ترش دارد چو مه در روی من خندد که من جز میر مه رو را نمیدانم نمیدانم ز دست و بازوی قدرت به هر دم تیر می پرد که من آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم در آن مطبخ درافتادم که جان و دل کباب آمد من این گندیده طزغو را نمیدانم نمیدانم دکان نانبا دیدم که قرصش قرص ماه آمد من این نان و ترازو را نمیدانم نمیدانم چو مردان صف شکستم من به طفلی بازرستم من که این لالای لولو را نمیدانم نمیدانم تو گویی شش جهت منگر به سوی بیسوی برپر بیا این سو من آن سو را نمیدانم نمیدانم خمش کن چند می گویی چه قیل و قال می جویی که قیل و قال و قالو را نمیدانم نمیدانم به دستم یرلغی آمد از آن قان همه قانان که من با چو و با تو را نمیدانم نمیدانم دوایی دارم آخر من ز جالینوس پنهانی که من این درد پهلو را نمیدانم نمیدانم مرا دردی است و دارویی که جالینوس می گوید که من این درد و دارو را نمیدانم نمیدانم برو ای شب ز پیش من مپیچان زلف و گیسو را که جز آن جعد و گیسو را نمیدانم نمیدانم برو ای روز گلچهره که خورشیدت چه گلگون است که من جز نور یاهو را نمیدانم نمیدانم برو ای باغ با نقلت برو ای شیره با شیرت که جز آن نقل و طزغو را نمیدانم نمیدانم اگر صد منجنیق آید ز برج آسمان بر من بجز آن برج و بارو را نمیدانم نمیدانم چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم چه عیب است ار هلاوو را نمیدانم نمیدانم هلاوو را بپرس آخر از آن ترکان حیران کن کز آن حیرت هلا او را نمیدانم نمیدانم دلم چون تیر می پرد کمان تن همیغرد اگر آن دست و بازو را نمیدانم نمیدانم رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را من آن ترکم که هندو را نمیدانم نمیدانم بیا ای شمس تبریزی مکن سنگین دلی با من که با تو سنگ و لولو را نمیدانم نمیدانم ممنونم محمد مهدی جان بابت این حسن انتخابت... خیلی خیلی به جا بود.. پیموندن وادی سرگردانی و حیرت، و درنهایت رسیدن به مقام امن و یقین به مدد عشق... مرا جان طرب پیشهست که بیمطرب نیارامد من این جان طرب جو را نمیدانم نمیدانم * چو طفلی گم شدستم من میان کوی و بازاری که این بازار و این کو را نمیدانم نمیدانم * مرا دردی است و دارویی که جالینوس می گوید که من این درد و دارو را نمیدانم نمیدانم * برو ای شب ز پیش من مپیچان زلف و گیسو را که جز آن جعد و گیسو را نمیدانم نمیدانم * بیا ای شمس تبریزی مکن سنگین دلی با من که با تو سنگ و لولو را نمیدانم نمیدانم 3 لینک به دیدگاه
shahdokht.parsa 50877 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این خیلی هم خوبه که انسان به اون درجه از فهم برسه که دیگه هر حرفی رو قبول نکنه حتی بدونه که همه راهی رو که یه روزی میرفته اشتباه بوده .........درسته برگشتن به اول راه و شروع دوباره خیلی مشکله ولی ناشدنی نیست ، بهترین کارم این است که با کمی برگشت به دنبال یه راه دیگه بگرده که به مقصودش برسونتش 4 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ این خیلی هم خوبه که انسان به اون درجه از فهم برسه که دیگه هر حرفی رو قبول نکنه حتی بدونه که همه راهی رو که یه روزی میرفته اشتباه بوده .........درسته برگشتن به اول راه و شروع دوباره خیلی مشکله ولی ناشدنی نیست ، بهترین کارم این است که با کمی برگشت به دنبال یه راه دیگه بگرده که به مقصودش برسونتش خیام نیشابوری: ای دل تو به اسرار معما نرسی در نکته زیرکان دانا نرسی این جا به می لعل بهشتی میساز کانجا که بهشت است رسی یا نرسی 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ یه رنسانس اساسی در تفکرات و اندیشه های کسب شده سابق...اگرچه یه مقدار فکر کردن به این مسایل، هولناکه و آدمی فکر میکنه که داره از درون تهی میشه اما من از این احساس جدیدم رضایت خاطر دارم و به فال نیک میگیرم!!! یکی از مهمترین دلایلی که اکثر ما مردم خاورمیانه ، از دنیا عقب میمونیم و اجازه استحمار شدن و استعمار شدن توسط دیکتـــاتور داخلی یا خارجی را میدیم همینه...... تازه سنمان از 20 سال که گذشت،میفهمیم ایدئولوژی و خیلی از باورهامون اشتباه بوده. یعنی از تو مدرسه تو کله ما یک چیزهایی کرده اند،که انگار دقیقا افسار انداخته اند گردنمان و ما را به سمت جهان بینی خودشان پیش میبرند. من متوجه نشدم شما تو چه حوزه ای دچار تغییر اندیشه شدین؟ اگر مذهــب و دید به زندگی باشه،یک کم زمان بر خواهد بود. 7 لینک به دیدگاه
El Roman 31720 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ آن کس که بداند و بداند که بداند اسب شرف از گنبد گردون بجهاند آن کس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بس خفته نماند آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خرک خویش به منزل برساند وان کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابدالدهر بماند 4 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ یکی از مهمترین دلایلی که اکثر ما مردم خاورمیانه ، از دنیا عقب میمونیم و اجازه استحمار شدن و استعمار شدن توسط دیکتـــاتور داخلی یا خارجی را میدیم همینه...... تازه سنمان از 20 سال که گذشت،میفهمیم ایدئولوژی و خیلی از باورهامون اشتباه بوده. یعنی از تو مدرسه تو کله ما یک چیزهایی کرده اند،که انگار دقیقا افسار انداخته اند گردنمان و ما را به سمت جهان بینی خودشان پیش میبرند. من متوجه نشدم شما تو چه حوزه ای دچار تغییر اندیشه شدین؟ اگر مذهــب و دید به زندگی باشه،یک کم زمان بر خواهد بود. اسی جون یکی از دلایل پیشرفت ما ایرانی ها در گوشه و کنار جهان همینه. کسی راه درست رو به ما نشون نمیده. چه بسا تلاشهای زیادی هم در جهت گمراه کردنمون انجام میشه و البته از جیب خودمون هم براش هزینه میپردازن. ما خودمون باید به درک درست از اطرافمون برسیم و این کاری بس دشواره. برای همین یه جورایی پوست کلفت شدیم. یا شاید بشه گفت آبدیده. بعد وقتی وارد یه دنیای دیگه میشیم (یعنی از این مملکت خارج میشیم) حقیقت و امکانات مقتضی با پیشرفت و کمال انسانیت در اختیارمون قرار میگیره. دیگه توی مسیر قرار میگیری و باید صرفا پیش بری و تمام انرژی انسان هم صرف حرکت به جلو میشه. ولی از اونجایی که ما برای حرکت به جلو در ایران باید یه مازاد انرژی داشته باشیم تا اول مسیر رو پیدا کنیم این مازاد به ما کمک میکنه که از سایرین جلو بزنیم. 6 لینک به دیدگاه
hodaa 5488 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ به نظر من هم این خیلی خوبه که برگردی و به همه چیز یه نگاه تازه بندازی این ناراحتی نداره که 4 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ نمیفهمم چرا تازگیا دارم میفهمم که چیزی نفهمیدم...! من از وقتی که دیدم تو این دنیای به این کوچیکی هر کس حرف خودشو میزینه.... فهمیدم که هیچ کس نباید چیز زیادی فهمیده باشه البته منظورم پیامبران الهی نبود چون اونها همه حرفاشون تو یه مسیره و بهم ربط پیدا میکنه 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ البته منظورم پیامبران الهی نبود چون اونها همه حرفاشون تو یه مسیره و بهم ربط پیدا میکنه الان همه حرف های پیامبر اســلام و زرتـشت یا مســــیح تو یک مسیره؟ 4 لینک به دیدگاه
p mehdi q 6226 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ الان همه حرف های پیامبر اســلام و زرتـشت یا مســــیح تو یک مسیره؟ خب اینجا که جای بحثش نیست . من و تو هم که به نتیجه ای تو این مسئله نخواهیم رسید .. پس فقط یه تشکر بزنیم فک کنم بهتره 2 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ خب اینجا که جای بحثش نیست . من و تو هم که به نتیجه ای تو این مسئله نخواهیم رسید .. پس فقط یه تشکر بزنیم فک کنم بهتره نه بابا بحث کجا بوده،از وقتی گفتی متعصب مذهبی هستی،بحثی ندارم باهات. فقط یک تیکه نیم خطی انداختی در دفاع از باورهات،من هم یک تیکه نیم خطی انداختم در رد اونها. تشکر همیشه چاره درد است. 4 لینک به دیدگاه
keyvan64 3123 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ به نظر من هم این خیلی خوبه که برگردی و به همه چیز یه نگاه تازه بندازیاین ناراحتی نداره که آره هدی جان... باهات موافقم، باید به فال نیک گرفت... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده