XMEHRDADX 7514 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ درک ارتباط بین TQM و JIT و SCM و اثرات آنها در عملکرد تجاری در سالهای اخیر اقدامات بسیاری برای پیشبرد اجرای فعالیتها صورت گرفته است. سه راهكار جدید تحویل به موقع، مدیریت زنجیره عرضه و مدیریت كیفیت بیش از بقیه مورد توجه قرار گرفتهاند. گرچه این سه راهكار به صورت جداگانه مطرح میشوند اما مانند سه اهرم مرتبط در استراتژی فعالیتها مورد استفاده قرار میگیرند. این مطالعه به صورت تجربی نشان میدهد كه این سه روش تا چه حد به یكدیگر مرتبط هستند و از سوی دیگر به بررسی نقش آنها در اجرای فعالیتهای تجاری میپردازد. نتایج نشان میدهد كه در سطوح استراتژی و اجرایی، میان نحوه نگرش سازمان به این سه راهكار، ارتباط وجود دارد و همچنین درك پویایی زنجیره عرضه و تعهد به كیفیت، بیشترین تاثیر را در فعالیتهای اجرایی برجای میگذارد. طی سالهای گذشته برای پاسخگویی به افزایش كیفیت محصولات و كاهش زمان پاسخگویی به بازار و همچنین پایین آوردن هزینهها، مدلهای جدید ابتكاری و اجرایی معرفی شدهاند. در میان این الگوها سه مدل هم در مباحث دانشگاهی و هم در زمینههای تجربی بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند كه عبارتند از: ۱- تحویل به موقع ۲- مدیریت كیفیت جامع (TQM) ۳- مدیریت زنجیره عرضه (SCM) فلسفه JIT بر حذف تلفات و مواد با سادهسازی فرایندهای تولید استوار است. كاهش زمان تنظیمات، كنترل گردش مواد و تاكید بر تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، روشهایی هستند كه توسط آنها انبارداری اضافی حذف میشود یا كاهش مییابد و منابع به صورت كاراتری مورد استفاده قرار میگیرد. روش TQM گسترش و كاربردی كردن فرهنگی رایج است كه در آن بر مشتریگرایی، بهبود مستمر، قوی سازی نیروی كار و تصمیمسازی براساس اطلاعات تاكید میشود. جهتگیری طراحی محصولات براساس نیازمندیهای مشتریان و تمركز بر كیفیت محصولات در تمامی مراحل به عنوان محركهای اصلی در افزایش كیفیت محصول و در پی آن عملكرد تجاری بهتر است. در روش SCM فرایند تصمیمگیری به نحوی طراحی میشود كه منافع خریدار و تامینكننده به طور مشترك در آن دیده شده و هدف، روانسازی گردش مواد در زنجیره عرضه است. در مدیریت كارای زنجیره عرضه، محركهای اصلی عبارتند از: كاهش زمان انتقال و هزینه مواد و نیز افزایش كیفیت محصول و قابلیت پاسخگویی. JIT ، TQM و SCM روشهایی هستند كه در آنها سعی در افزایش كارایی و تاثیر عملكرد یك سیستم است. به رغم آن كه تفاوتهای موجود در اهداف و انگیزههای این روشها، گاه به جداسازی آنها منجر میشود اما كوتاه زمانی است كه این سه رویكرد به هم مرتبط درنظر گرفته میشوند. دو روش JIT و SCM به دنبال افزایش كیفیت هستند؛ اولی با استفاده از پیشرفت در فرایندهای تولید و دومی یكپارچهسازی فرایندهای تولید و توسعه در زنجیره عرضه. كاربرد موفق روش JIT به هماهنگ سازی تقویم تولید با زمان تحویل تامینكننده و نیز خدمات ارائه شده توسط تامینكنندگان (از نظر كیفیت محصول و اطمینان از تحویل به موقع) بستگی دارد. تمامی اینها مستلزم افزایش ارتباط تنگاتنگ با تامینكنندگان و یكپارچهسازی برنامههای تولید با برنامههای تولید تامینكنندگان است. این فرض وجود دارد كه وقتی سه روش یاد شده به خوبی تعریف شوند، میتوانند نشان دهنده عناصر یك استراتژی كاربردی یكپارچه باشند. اسنل و دین دریافتند كه تمایز بین TQM و JIT بسیار مشكل است زیرا این دو از المانهایی مشترك برخوردارند. مفهوم یك استراتژی یكپارچه كاربردی، عناصر متفاوتی را پدید میآورد اما تجربیات و راهكارهای تكمیلی تولید مفاهیم جدیدی نیستند. پتانسیلهای استراتژیك مهمی در مدیریت یكپارچه و همچنین در زمینه به كارگیری تكنولوژیهای تولید پیشرفته همراه با JIT و روشهای مدیریت وجود دارد. ادعا میشود كه جریانهای ساده فعالیتهایی كه به طور خودكار ارزش افزوده به همراه دارند و نیز توسط جابه جایی، ذخیرهسازی و دوباره كاری قطع نمیشوند، همزمان میتوانند باعث رسیدن به اهداف توسعهای و كاهش هزینهها شوند. در حالی كه نظریه به كارگیری روشهای مختلف كاربردی در یك استراتژی كاربردی واحد خالی از ارزش نیست اما شواهد تجربی محدودی درباره اثرگذاری این استراتژی بر كارایی وجود دارد. فلین و همكارانش نشان دادند كه روشهای JIT و TQM یكدیگر را به صورت دوطرفه تقویت میكنند و این هماهنگی به صورت مثبت باعث افزایش كارایی تولید میشود. آنها همچنین دریافتند كه عوامل متداول فراساختاری بر این كارایی موثرند. ناكامورا و همكاران نشان دادند كه دو روش TQM و JIT در افزایش كارایی تولید موثر هستند؛ در حالی كه TQM اثر بیشتری بر این كارایی میگذارد. در مقابل دین و اسنل ثابت كردند كه روشهای مدیریت كیفیت بر كارایی اثر میگذارند؛ در حالی كه JIT این اثر را ندارد. ساكا كیبارا و همكاران اعتقاد داشتند كه روش JIT فقط زمانی میتواند بر كارایی اثر بگذارد كه یك فراساختار كیفیت مدار و استراتژیك با آن همراه شود. تن و همكاران نشان دادند كه TQM باید با فعالیتهایی كه درصدد تفهیم سازی تامینكننده برای رسیدن به منافع در عملكرد تجاری هستند، همراه باشد. ارتباط واضح بین JIT ، TQM و SCM در پرسش را پدید میآورد: ۱- كدام یك از عناصر JIT ، TQM و SCM با یكدیگر درارتباطند؟ ۲ – این سه شیوه چگونه كارایی تجاری یك كارخانه را تحت الشعاع قرار میدهند؟ هدف از این مطالعه نیز پاسخگویی به این سوالات است. ابتدا در مورد JIT ، TQM و SCM توضیحاتی داده میشود و اثرات آنها بر اجرا مورد بررسی قرار گیرد. سپس جزئیات روش تحقیق و تحلیل آماری نشان داده شده است و به دنبال آن، بحث در مورد نتایج و كاربرد این نتایج در مثالهای عملی آمده است. ●مروری بر ادبیات موضوع ▪تحویل به موقع (JIT) از زمان معرفی این مبحث (JIT) و انتشار مقالات درباره مفاهیم اصلی آن مانند كاهش زمان تنظیمات، كاهش تولید اضافه، استفاده از Kanbansها، زمانبندی سطوح تولید و اجرای عملیات تعمیرات و نگهداری پیشگیرانه، مطالعات بسیاری درباره كاربرد JIT صورت گرفته است. این مطالعات ارتباطات بین JIT و سایر فعالیتهای تولیدی، ارتباطات فروشنده و مشتری و كاربرد JIT را مورد بررسی قرار میدهند. اثرگذاری استراتژی JIT بر كارایی و به ویژه كارایی تولید، موضوع بسیاری از این مطالعات بوده است. نتایج همواره نشان دادهاند كه اجرای روش JIT ارتباط تنگاتنگی با كیفیت، بهره انبارداری (گردش انبار) و توان عملیاتی دارد. مطالعات بسیاری هم نشان دادهاند كه افزایش كارایی تجاری ارتباط بسیار نزدیكی با روش JIT دارد. همچنین با استفاده از این روش در زمینه، پیشرفتهای قابل مشاهدهای حاصل شده است. ▪مدیریت جامع كیفیت (TQM) به رغم گستردگی ادبیات و مباحث TQM این موارد تا همین اواخر بیشتر به صورت توصیفی بودهاند و به همین دلیل در هدایت یك سازمان به سمت برقراری برنامههای مدیریت كیفیت، ناكارا نشان دادهاند. اواخر دهه ۱۹۸۰ تلاشهایی برای تعریف ساختار اساسی مدیریت كیفیت صورت گرفت. در سالهای اخیر مطالعات بسیاری برای یافتن ارتباطات بین كیفیت و اجرا انجام شده است. اندرسن و همكاران نشان دادند كه راهبری آیندهنگر، همكاریهای داخل و خارج سازمانی، مدیریت فرایند و نیروی كار، ساختار كلیدی مدیریت كیفیت هستند. از دیدگاه آنها، این ساختار عامل رضایت مشتری است. ساختارهای مشابهی هم در سایر مطالعات مشخص و نشان داده شد كه در كیفیت محصول، كارایی تولید و مقیاسهای دقیقتر و گستردهتر برای سنجش كارایی تولید، اثر مثبتی دارند. شواهد محدودی دال بر تاثیرگذاری مدیریت كیفیت بر عملكرد تجاری وجود دارد. ویلسون و كولیر نشان دادند كه منطق اصلی جایزه ملی كیفیت مالكم بالدریج این است كه رهبری سیستم، مدیریت كیفیت و نیز عملكرد تجاری را هدایت میكند. بنا به مطالعات صورت گرفته، چارچوب این جایزه نه تنها نمایندهای معتبر برای عنوان TQM است بلكه این ساختار با سایر پارامترها نیز مرتبط است. ▪مدیریت زنجیره عرضه (SCM) تاكنون برای مدیریت زنجیره عرضه تعاریف مختلفی ارائه شده است. اما نكته مهم این است كه زنجیره عرضه دارای یك سری فعالیتهای همگراست كه هدف آنها ایجاد ارزش افزوده برای مشتری است. به رغم این حقیقت كه تصور میشود در زنجیره عرضه باید فرایندهای حمل و نقل، پشتیبانی و خرید با فرایند تولید همسو باشند، در عمل و بنا بر سابقه قبلی مدیریت زنجیره عرضه، مدیریت پشتیبانی و تامین مواد اولیه را تحتالشعاع قرار میدهد. براساس دیدگاه SCM در پشتیبانی، تمركز بر هماهنگی فعالیتهای پشتیبانی كارخانه در زنجیره ارزش است. بیرون كشیدن مواد از زنجیره عرضه در پاسخ به الگوهای تقاضا، به جای وارد كردن آنها در زنجیره عرضه در پاسخ به پیشبینیها، به سازمان این امكان را میدهد كه به تقاضاهای نامعلوم پاسخ موثر داده و جریانها را در زنجیره عرضه سرعت دهد و مدیریت انبارداری را بهتر پیاده كند و سطوح خدمات رسانی خود را بهبود بخشد. این درست مترادف با مفهوم سیستمهای پشتیبانی یكپارچه است. تمركز عرضه مترادف با روانسازی و منطقی سازی اصول عرضه است و به یكپارچه سازی عرضهكنندگان به منظور توسعه محصول و فعالیتهای تولیدی منجر میشود. مدیریت زنجیره عرضه نشان دهنده كاهش و روانسازی عرضهكنندگان به منظور تسهیل در ارتباط بین آنها، افزایش اتحاد عرضهكنندگان كار با عرضهكنندگان به نحوی كه انتظارات را برآورد و دخیل كردن تامینكنندگان در فرایندهای بهبود محصول به منظور استفاده از تواناییها و تجربیات آنان است. این موضوع سبب خواهد شد كارخانهها نه تنها از منابع خارجی آسانتر استفاده كنند و این منابع قابلیت انعطاف با نیازهای تولیدكننده را داشته باشند بلكه تجربیات، تواناییها، تكنولوژی و كارایی عرضهكنندگان نیز به درون سیستم راه یابد. مدیریت عرضه و مدیریت پشتیبانی ـ هر دو ـ بر كارایی تاثیر میگذارند. سابقه پشتیبانی نشان میدهد كه هماهنگسازیهای درون كارخانهای، یكپارچهسازی عملكردها مثلاً یكپارچهسازی پشتیبانی یا خرید، استراتژی پشتیبانی مشتریمدار و مدیریت پشتیبانی به عنوان فعالیتی یكپارچه كاملاً با عملكرد اجرایی مرتبط هستند. از دیدگاه عرضه، بهبود عرضه، شراكت عرضهكننده، درگیری عرضهكننده و انتخاب منابع به صورت استراتژیك بر كارایی عملیات خرید اثر میگذارند. به علاوه تمامی این عوامل بر كارایی تجارت خرید تاثیر دارند. 2 لینک به دیدگاه
XMEHRDADX 7514 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 9 اردیبهشت، ۱۳۹۰ روش تحقیق كارخانهها از استراتژیهای عملیاتی نه تنها برای بهبود كارایی عملیاتی بلكه به منظور وسیع كردن مقیاسهای سنجش كارایی تجاری استفاده میكنند. بیتردید JIT ، TQM و SCM بر كارایی عملیاتی موثرند اما نحوه و میزان تاثیرگذاری آنها بر كارایی تجاری به خوبی مفهوم نیست. به منظور درك این موضوع، یك مطالعه عملی صورت گرفت. همراه با بررسی پیشینه موضوع و بحث با متخصصان از اساسنامه شركتها برای استخراج آزمونههای JIT ، TQM و SCM استفاده شد. در نهایت برای JIT ۱۱، TQM ۱۸ و SCM ۱۸ آزمونه استخراج شد. ۵ آزمونه نیز برای كارایی محصول، بازار و مالی مشخص شد ]پیوست [A برای هر آزمونه مقیاس ۵ نقطهای لیكرت به منظور یافتن اطلاعات در مورد اهمیت پاسخگویی كارخانه پیاده سازی شد. سوالاتی با هدف رسیدن به درجه بالای اعتبار متد طراحی شد. این روش توسط ۳۰ مدیر ارشد خرید و تامین مواد اولیه آزمایش شد و هر جا كه لازم بود تغییرات صورت گرفت. جامعه آماری برای این مطالعه، گروهی از مدیران ارشد اجرایی در امریكای شمالی و اروپا بودند. فهرست افراد موسسه مدیریت عرضه (ISM) و انجمن تولید و كنترل موجودی امریكا (APICS) برای مشخص كردن پاسخگویی هدف به كار برده شد. ۵۶۰ مطالعه مستند صورت گرفت. كارخانهها دارای اندازههای متفاوتی از ۱۰ هزار تا ۲۰۰ هزار پرسنل (با میانه ۲۵۰) بودند و حجم فروش سالیانه آنها بین ۱۰۱۰۰۰ تا ۳۰ میلیارد دلار (با میانه ۳۰ میلیون دلار) بود. آزمونهای T كه در مورد یك دسته از سوالات انتخاب شده تصادفی و اندازه كارخانهها صورت گرفت، نشان داد پاسخهای امریكای شمالی و اروپا كاملاً همگن هستند و بنابراین میتوانند در هم ادغام شوند. تستهای مشابه برای مقایسه پاسخها در مطالعات اولیه و مطالعات نهایی نشان داد كه این مطالعات Nonresponsebias نیستند. برای اطمینان از خطاناپذیری آزمونههای JIT ، TQM و SCM و اثبات این كه آزمونههای یادشده با ساختار سیستم در ارتباطند، تحلیل قابلیت اطمینان صورت گرفت. ●تحلیل آماری ▪تحلیل آزمونهها تحلیلی به منظور به حداقل رساندن فاكتورهای JIT ، TQM و SCM صورت گرفت. اساس تحلیل این بود كه فاكتورهای دارای حداقل یك Eigen Value مشخص شوند. گردش Vary Max به منظور تسهیل تغییر وزن آن فاكتور انجام شد. برای مشخص كردن همگرایی و اعتبار واقعی، فقط فاكتورهایی انتخاب شدند كه دارای حداقل وزن ۵/۰ بودند و اثر وزنی آنها روی فاكتور دوم از ۴/۰ تجاوز نمیكرد. بر این اساس برای JIT سه فاكتور جریان مواد، تعهد به JIT و مدیریت عرضه انتخاب شدند كه این سه فاكتور دارای ۶۷ درصد كل واریانس هستند . برای TQM سه فاكتور طراحی محصول، تعهد مدیریت ارشد به كیفیت و توانایی عرضه كننده انتخاب شدند كه این سه فاكتور ۵۶ درصد از كل واریانس را به خود اختصاص میدهند. چهار آیتم ۲ و ۴ و ۸ و ۱۴ به دلیل وزن كمتر از ۵/۰ حذف شدند. برای SCM چهار فاكتور یكپارچگی زنجیره عرضه، هماهنگسازی زنجیره عرضه، بهبود زنجیره عرضه و تشریك اطلاعات انتخاب شدند كه این چهار فاكتور ۵۸ درصد كل واریانس را به خود اختصاص میدهند. آیتمهای ۱۸ و ۱۵ و ۱۳ به دلیل وزن كمتر از ۵/۰ حذف شدند . ●تحلیل همبستگی به منظور یافتن همبستگی بین فاكتورهای JIT ، TQM و SCM و همبستگی آنها با كارایی تجاری، آزمون همبستگی صورت گرفت (جدول ۵ و ۶). ضرایب همبستگی برای بیان این كه كدام یك از سه گانههای فاكتورهای JIT ، TQM و SCM دارای بیشترین همبستگی با همه جفتهای سهگانهاند، استخراج شد . ●بحث و بررسی در ۷ مورد از ۳۶ مورد، تمامی ضرایب همبستگی سهگانه JIT ، TQM و SCM مقدار قابل توجهی داشتند. یك همبستگی بین جریان مواد (JIT۱) و طراحی محصول (TQM۱) و یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱) و تشریك اطلاعات (SCM۴) قابل مشاهده است. این همبستگی نشان میدهد كه فعالیتهای صورت گرفته در مورد شركای زنجیره عرضه و طراحی محصولات با درنظر گرفتن نیازمندیهای تولید باعث روانسازی جریان مواد میشود. وقتی در یك سیستم JIT ، استفاده از تكنیكهایی چون كاهش زمان تنظیم و كاهش تولیدات بزرگ و اضافی از شاخصهای مهم به شمار آیند، برای اجرای آسانتر این فعالیت میتوانیم اطلاعات را با اعضای زنجیره عرضه در میان بگذاریم و سیستمها را به منظور ایجاد سیستمی منسجم، به هم متصل كنیم. در این فرایند، طراحی محصول هم بسیار مهم است زیرا طراحی كاراتر باعث كاهش نیاز به تولید قطعات و سادهسازی جریان مواد میشود. توجه به تامینكنندگان در مراحل اولیه فرایندهای بهبود محصولات باعث تقویت فرایندهای بهبود محصولات میشود و این موضوع در تعریف همبستگی سهگانه مدیریت عرضه (JIT۳)، طراحی محصول (TQM۱) و یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱) با بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) و یا با تشریك اطلاعات (SCM۴) به ما كمك میكند. مدیریت زنجیره عرضه و ارتباط نزدیك با تامینكنندگان توسط منطقیسازی سطح سازنده و تمركز بر تعهد تامینكننده بر تولید ناب تسهیل میشود. یك همبستگی مهم نیز بین تعهد به JIT (JIT۲) و تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) و بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) وجود دارد. این همبستگی دال بر این است كه در یك سطح استراتژی بین JIT ، TQM و SCM ارتباط وجود دارد. این ارتباط یا حاصل انعكاس آگاهانه از سوی مدیریت ارشد و یا یك خروجی برنامهریزی نشده است كه در هر دو حال قابل نتیجهگیری نیست. اگر فرض بر این باشد كه خروجی برنامهریزی نشده است، میتواند موضوع خوبی در زمینه بررسی بهبود استراتژی كاربردی و استفاده از منابع باشد. با بررسی دقیقتر به نتایج جالبتری درباره اثرگذاری این سه روش برهم میرسیم. تمام آزمونههای JIT به صورت كاملاً مشخص با آزمونه تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) و یكپارچهسازی زنجیره عرضه (SCM۱) و تشریك اطلاعات (SCM۴) همبسته هستند. از آنجا كه استراتژی كیفی دارای المانهای بسیاری است، برای تطبیق آن با روشهای JIT ، اهداف استراتژیك باید كاملاً كاربردی باشند. این بررسی همچنین نشان میدهد كه برای پیاده سازی و اجرای استراتژی JIT به همسوسازی اهداف درون سازمانی با اهداف شركای زنجیره عرضه نیاز داریم. اما این موضوع به معنای آن نیست كه فعالیتهای JIT فقط در صورت ارتباط تنگاتنگ با سازندهها و تامینكنندگان انجام شود. برای گسترده كردن استراتژی JIT در سازمان باید نیازها و تواناییهای شركای زنجیره عرضه كاملاً شناسایی شوند و شركا باید با JIT درون سازمانی قابلیت انطباق داشته باشند. عكس این رابطه نیز باید برقرار باشد. تمامی آزمونههای TQM با آزمونه هماهنگی زنجیره عرضه (SCM۲) و مدیریت عرضه (JIT۳) در ارتباط هستند و تمامی آزمونههای SCM با مدیریت عرضه (JIT۳) و طراحی كیفی (TQM۱). همه این موارد بیانگر آن است كه استراتژی كیفی نقش بسیار مهمی در كارایی زنجیره عرضه دارد و كارایی بیشتر زنجیره عرضه باعث پاسخگویی بیشتر به نیازهای مشتریان میشود. همچنین این همبستگی مبین نیاز به شراكت اعضای زنجیره عرضه در فرایندهای بهبود محصول است. تعهد استراتژیك به كیفیت (TQM۲) از مهمترین عوامل موثر بر كارایی تجاری است و با تمامی آزمونههای كارایی ـ به غیر از برگشت دارایی ـ ارتباط و همبستگی دارد. تشریك اطلاعات (SCM۴) با سه آزمونه كارایی و چهار آزمونه یكپارچگی زنجیره عرضه (SCM۱)، مدیریت عرضه (JIT۳)، بهبود زنجیره عرضه (SCM۳) و توانایی تامینكننده (TQM۳) مرتبط است و هركدام از این آزمونهها با ۲ آزمونه كارایی در ارتباط هستند. تمامی این نتایج نشان میدهد همان گونه كه تعهد استراتژیك به كیفیت بیشترین اثر را بر كارایی دارد، مدیریت زنجیره عرضه هم نقش بسیار مهمی در كارایی ایفا میكند. از میان ۶ آزمونهای كه حداقل با ۲ آزمونه اجرا همبستهاند، ۳ آزمونه متعلق به SCM است و ۲ آزمونه یا بیشتر با مدیریت زنجیره عرضه در ارتباط هستند؛ در حالی كه هیچ یك از آزمونههای JIT با آزمونههای كارایی همبستگی مهمی ندارد. البته كوتاهبینی است كه تصور كنیم JIT مهم نیست بلكه به قول اسنل و دین یك همپوشانی بین JIT و TQM وجود دارد و همین موضوع جداسازی نقش JIT و TQM را در كارایی مشكل میكند. به هر حال در سازمانهایی كه تمركز بر كارایی تجاری است، احتمال حذف نقش JIT وجود دارد اما در آزمونههای بهبود كارایی نقش JIT در برگشت انبار و سیكل زمانی دیده میشود. از بین ۵ آزمونه كارایی، كیفیت محصولات با ۱۰ آزمونه JIT ، TQM و SCM كاملاً همبسته است. فقط ۳ آزمونه هماهنگی زنجیره عرضه (SCM.۲)، جریان مواد (JIT.۱) و تعهد به JIT (JIT.۲) با كیفیت محصول همبستگی ندارد. سرویس به مشتری و قابلیت رقابت با ۵ یا ۴ آزمونه مرتبط هستند و هركدام از این آزمونهها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با زنجیره عرضه و به دنبال آن با تعهد استراتژیك به كیفیت ارتباط دارند. این نتایج، یكی از موضوعات كلیدی مورتوجه طرفداران SCM را تایید میكند كه همسوسازی اهداف و توانایی شركای زنجیره عرضه حول چشمانداز ایجاد ارزشهای مشتریگرا، موجب رسیدن به كیفیت و برطرف كردن نیازهای مشتریان است. در مقابل، سهم بازار و برگشت داراییها با هیچ یك از آزمونههای این ۳ روش همبستگی ندارد و بیانگر این است كه ۳ روش مذكور تنها در صورتی بر عملكرد تجاری اثر دارند كه این عملكرد توسط فعالیتهای اجرایی كنترل شود. این ۳ روش دارای شاخصهای خوبی برای محاسبه عملكردهای مالی یا بازاری نیستند. البته این موضوع به معنای آن نیست كه استراتژیهای اجرایی براین آزمونهها تاثیر ندارند بلكه این آزمونهها تحت تاثیر تعداد پرشماری عوامل غیراجراییاند. ●●نتیجهگیری از این مطالعه ۳ نتیجه گرفته میشود: نخست، در سطوح استراتژیك بین ۳ روش JIT ، TQM و SCM ارتباط بسیاری وجود دارد و همین عامل باعث میشود بسیاری از این شركتها از این هم نیروبخشی برای دستیابی به قابلیت انعطاف به منظور پاسخگویی به تغییرات و ارزش افزوده استفاده كنند. دوم، ممكن است این ۳ روش در سطوح اجرایی كاملاً جدا و مستقل از هم به نظر بیایند ولی در صورتی كه با هم در سازمان اجرا شوند، ایجاد ارزش افزوده كرده و اثر یكدیگر را تقویت میكنند. سوم، با تمركز بر كیفیت به این نتیجه میرسیم كه ارتباطات زنجیره عرضه نقش بسیار كلیدی در افزایش كیفیت بازی میكنند. این ارتباطات میتواند به صورت هماهنگسازی یا یكپارچهسازی فعالیتهای درون زنجیره باشد و یا از طریق شناسایی تواناییهای تامینكنندگان آنی (كه همان پویایی زنجیره عرضه است) صورت گیرد. همان طور كه استفاده از منابع خارجی و رقابت افزایش مییابد، سازمان هم برای ادامه كار خود باید بتواند از ارتباطات مشتری و تامینكننده استفاده كند. منبع:نازنین حبیباللهی منبع OMEGA the International Journal of Management Science accepted on ۲۳ March ۲۰۰۴ VISTA 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده