رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

 

روی آب های مواج احساسم

 

سوار بر زورق خــــــــــــــیال

 

پارو می زنم

 

در جستجوی ساحل امن یقین ..

 

وقتی به ابرها می نگرم

 

باران زیباتـر از همیشه ترانه می خواند

 

اینجاست که در می یابم

 

عشـــــــــــــــــــــــ ـــــق

سر پناهی گرم در باور های شاعرانه ی من است ..

 

لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

دیوار احساس من را،

 

همه…

 

کوتاه می پندارند ،

 

اما چه می دانند ،

 

در پس این دیوار کوتاه ،

 

زمینش عمق فراوان دارد…

 

 

 

m6zzi3p6e176j83mvi.jpg

لینک به دیدگاه

اینجا من هستم؛ سکوتی محض

 

سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو

 

اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و روزمره‌گی

 

خالی‌تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ

 

معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده‌ام

 

اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی

 

من هستم و سازی مبهم

 

اینجا من مانده ام تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم

 

من هستم و یکرنگی شکسته‌ام

 

اینجا در شهری دور من مانده‌ام به انتظار هر لحظه که میایی

 

در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ

 

من هستم سیمایی شکسته‌تر از همیشه

 

اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان مشکی

لینک به دیدگاه

امشب اي اشك تو هم تنهايي

 

ساز اين خانه خاموش

 

 

ز تاب افتادست

 

 

سيل اشك از دل من مي جوشد

 

 

ابر چشمم نه خيالي دارد

 

 

نه تواني كه ببارد امشب

 

 

از دل خسته شب سايه دوست

 

 

غم خودروي دلم مي پاشد

لینک به دیدگاه

هر روز با تو در سرزمین رویا قدم میزنم.

هر روز با عطر تن تو رویاهایم را معطر میکنم.

 

در حالی که تو عشق منی اما من در حسرت آغوش تو ام.

تو از من رویت را برمیگردانی اما من عاشق نگاه تو ام.

تو در برابرمن سکوت میکنی اما من تشنه شنیدن صدای تو ام.

تو از من بی اعتنا میگذری اما من در حسرت روزی هستم که بی ریا پناهم باشی....

عزیزترینم ایکاش روزی بیاد که تو به این باور برسی :ws37: شاهزاده نازنینی

لینک به دیدگاه

شاهزاده من!اغوشت را باز کن

دیگر ازجدال بین عقل واحساسم خسته شده ام!

میخواهم بیایم در امن ترین جای زندگی ام.

میخواهم از عطر تن تو مست شوم و تا ابد به آرامش برسم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

قسم خورده بودم هرگز خود را فراموش مکنم

 

عهد بسته بودم که تنها خود را به خاطر خود دوست داشته باشم

 

 

چشمان خویش را در برابر هیچ چشم دیگری نگشایم وتنها با خود اندیشه کنم

 

 

اما تو آمدی وسوگند مرا شکستی

 

 

چشمانم را در برابر چشمانت گشودم عهد خویش را فراموش کردم

 

 

وخود را به خاطر تو فراموش کردم باخود اندیشیدم فقط برای تو

 

 

نمیدانی با من چه کردی سراسر وجودم را از من گرفتی

 

دیگر توانی برایم نمانده جز تنها عشق ابدی تو

 

 

آمدی وبا آمدنت برای همیشه شکستم صدایم زدی وهمراه صدایت درخود محوشدم

 

 

باورم باورتو بود وبودنم بودن تو

 

دوستت دارم

لینک به دیدگاه

گاهی وقت ها روزگار اینقدر حسود میشود

سرنوشت اینقدر بی رحم میشود که نمی گذارند من در کنار تو نفس بکشم

اما عزیزترینم تو طاغت بیار

من حاضرم با اشکهایم همه گلها را آپاشی کنم

تا این دنیای بی ارزش بپذیرد که من بی تو میمیرم

لینک به دیدگاه

عزیزترینم

من دیگر حریف این دنیا نمیشوم

تو بیا و دستان من را در دستانت بگیر و به این سرنوشت گستاخ بفهمان که ما برای هم آفریده شده ایم

پس بیهوده با جدایی تبانی نکند ومارا به حال خودبگذارد:5c6ipag2mnshmsf5ju3

لینک به دیدگاه

هر شب در رویاهایم تو را می بینم و احساس ات می کنم

و احساس می کنم تو هم همین احساس را داری

دوری، فاصله و فضا بین ماست

و تو این را نشان دادی و ثابت کردی

نزدیک، دور، هر جایی که هستی

و من باور می کنم قلب می تواند برای این بتپد

یک باره دیگر در را باز کن

و دوباره در قلب من باش

و قلب من به هیجان خواهد آمد و خوشحال خواهد شد

ما می توانیم یک باره دیگر عاشق باشیم

و این عشق می تواند برای همیشه باشد

و تا زمانی که نمردیم نمی گذاریم بمیرد

عشق زمانی بود که من تو را دوست داشم

دوران صداقت، و من تو را داشتم

در زندگی من، ما همیشه خواهیم تپید

نزدیک، دور، هرجایی که هستی

من باور دارم که قلب هایمان خواهد تپید

یک باره دیگر در را باز کن

و تو در قلب من هستی

و من از ته قلب خوشحال خواهم شد

تو اینجا هستی، و من هیچ ترسی ندارم

می دانم قلبم برای این خواهد تپید

ما برای همیشه باهم خواهیم بود

تو در قلب من در پناه خواهی بود

و قلب من برای تو خواهد تپید

لینک به دیدگاه

يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم

اون خوابه

نمیخوام

بدونه

واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه

یه کاغذ

یه خودکار

دوباره شده همدم این دل دیونه

یه نامه

که خیسه

پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه

یه روز همین جا توی اتاقم

یدفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم درو که می بست

میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

می ترسم

یه روزی

برسه که اونو نبینم بمیرم تنها

خدایا

کمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا

سکوت

اتاقو

داره میشکنه تیک تاک ساعت رو دیوار

دوباره نمیخواد بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

 

یه روز همین جا توی اتاقم

یدفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم اخه نخواستم دلشو غصه بگیره

گریه میکردم درو که می بست

میدونستم که میمیرم

اون عزیزم بود نمی تونستم جلوی راشو بگیرم

يكي هست تو قلبم كه هر شب واسه اون مي نويسم

اون خوابه

نمیخوام

بدونه

واسه اونه که قلب من اینهمه بیتابه

یه کاغذ

یه خودکار

دوباره شده همدم این دل دیونه

یه نامه

که خیسه

پر از اشک و باز کسی اون و نمیخونه

لینک به دیدگاه

یاد دارم هر زمان که با دوریت یارای پیکارم نبود

 

چشمها می بستم

 

در خیالم با دو بال خویشتن

 

سوی تو پر میزدم

 

اوج پرواز خیالم بی افق بود

 

مرزهای بسته ی هفت آسمان را می گشود

 

کاش می دانستی

 

چشم من از باز بودن خسته است

 

کاش می دانستی

 

من به چشم بسته از آن آسمانها میگذشتم

 

تا بدان جا رسیدم

 

کز خودم چیزی نبود

 

هرچه هم بود از تو بود

 

در من این حال غریب لحظه لحظه اوج و شدت میگرفت

 

وقت و لحظه معنی خود را نداشت

 

در من امید نگاه عاشقانه اوج میافت

 

اما در خیال خام خود بودم...

 

نمیدانستم

 

دست تقدیر برایم چه نوشت!

 

و از آن روز دگر

 

غصه آن عشق نافرجام در من مانده است

 

و از آن لحظه فقط

 

اشکها یار وفادار منند

 

درک من از عشق این شد

 

که اگرخاطرت با رفتنم آسوده است من میروم

لینک به دیدگاه

امشــــب... زیــرِ نــور مهتــاب

 

چتــرم رو بــاز کــردم . می نـــویســـم...

 

به یـــادِ تــو...نیــمه ی گمــشده ی

 

دنیــای خیــالیِ مَـــن...

 

عشــق جاودان و بــی پایانِ

 

تاریکــی های ذهــنم

 

و ســـمفونــی آرامــش بــخش قــلـــبم....

 

از لابه لــای همـــان نــرده های پنجــره ی قلــبم...

 

بـــه تــو می نــگرم

 

و آتــش و هــیزُم عشــق را روشــن می کُنم...

 

ای رویای واقــــعی

 

ای سکــوتِ محـــض

 

ای فــریاد خامــوش

 

از ســراب بــه دور هــستی...

 

و اَز چمــــدان جدایی رهـــا

 

چتـــر هامان پا بــرجا...

 

شمــع هامان روشــن

 

و پــروانه ها به دورمـــان...

 

در ایــن تاریکـــی شــب

 

نمی هــراسم...

 

خــدا در ایـــن نــزدیکی ســـت....

 

پشــتِ ایــن همــه سکــوت نشستــه ای

 

با همــان لبــخندِ همیـــشگــی

 

قاصــدک ها

 

بایــد بــروند

 

و خـــبــر بـــاران را به سرزمیــنِ

 

بارانـــی ها بــدهـــند...

 

آری اِمشــب باران دارِد چشـــمِ مــن...

 

 

98417428880125148317.jpg

لینک به دیدگاه

من باران را دوست دارم

 

باران تمامی غمهایی که در فراق تو پیکره مرا آلوده کرده اند و به من اجازه نفس کشیدن نمی دهند

 

می شوید,

 

مرا پاک میگرداند!

 

ماه نازنین

 

من زیر باران

 

روحم را

 

جسمم را

 

همه هستی ام را تطهیر می دهم

 

درانتظار تلالو عشق تو, در آسمان تنهاییم می مانم:icon_gol:

لینک به دیدگاه

سپبده دم...!

 

میبینمت پشت پنجره ی خدا

 

تو دست در دست خدا

 

گام به گام

 

قدم بر میداری

 

نم نم باران میبارد

 

گویی،تو با صدای خش خش برگ ها

 

به جاودانــــگی پایــــیز میرسی...

 

سکوت آسمان.. !

 

پرواز کبوتر ها...!

 

آرامش پرواز...!

 

کم کم نزدیک میشوی، خدا دستانت را در دستانم قرار میدهد...

 

هنوز هم باران میبارد ، با بوی برگ های زرد و نارنجی

 

به هم خیره می شویم...!

 

عشق همینجاست...

 

عشق همینجاست...

 

میان دستهایمان

 

در لحظه لحظه های زندگی

 

در بـــارانی ترین شب ها

 

باز هم فریـــادِ سکــــوت !

 

اشک آسمان !

 

بهت پایــــیز !

 

آرامش تو ... !

 

باز هم نگاهت به نوشتـــن وادارم کرد

 

آرام تر از همیشه

 

دور از راه راهِ زندگی

 

به یک رنگی کاغذ دل میدهـــیم

 

باران تنــــهایی کافی نبود

 

از خودِ آسمان هم که بپرسی

 

برای خیس شدن ،یک قلب کافی نیـــست

 

قلب هایــــمان را یکی کردیـــم

 

با حـــــــــرف هایمان

 

با اشــــــــک هایمان

 

با دیوانگــــی هایمان

 

این بار، با یـــــک نوشته...

 

جاری در قطره های باران عشـــق و محو در دو نقطه خـــطِ زندگی

 

قدم به قدم با خدا ... !

لینک به دیدگاه

یادمــــان باشــــد

 

وقتـــــی کـــســـی را به خـــودمـــان

 

وابــســـتـــه کـــردیـــمـــــ ،

 

در بــرابـــرش مســـــئولیــــمـــــ ...

 

در بـــرابــر اشــکـــــ هایـــش ،

 

شـــکــســتــن غــــرورش ،

 

لــــحــظــه هـــای شــکــســتــنــش در تنـــــهـــایی

 

و لـــحـــظـــه هـــای بـــی قـراریـــش ... .

 

و اگــــر

 

یـــادمـــان بـــــرود ،

 

در جـــایی دیـــگـــر ســــرنـــوشـــت

 

یـــادمــان خــواهــد آورد ،

 

و ایــن بار مــــا خــــود

 

فــــــــــــرامـــــــــ ــوش

 

خـــــواهـــیـــمــــــــ ــ شــــد.

لینک به دیدگاه

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...