رفتن به مطلب

گلایه های بغض آلـود ...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

به دنده ی بیخیالی زده ام.....

 

سَرِ پیچ های بغض دنده را خلاص می کنم!!!...

 

اشک که جاری شد.....دنده را سبک می کنم...

 

چه خوب بالانس می شود این موتور احساسم:ws3:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • پاسخ 1.6k
  • ایجاد شد
  • آخرین پاسخ

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

بهترین ارسال کنندگان این موضوع

یادته هر جا بودی چشمهام به دنبال تو بود

 

یادته همیشه تو این چشمهام نقش تو بود

 

یادته هر کی می خواست تو رو پیدا کنه

 

تو چشمهام نگاه می کرد، جای تو رو از تو چشمهام پیدا می کرد

 

هنوزم تو این چشمهام عکس تو نقاشی شده

 

نه نقاشی نه، بلکه حکاکی شده

 

هنوزم خود منم آدرستو از توی چشمهام می گیرم

 

اونه که تو و منو به پیش هم می رسونه

 

ولی عشقم اگه گاهی خودتو تو چشم من نمی بینی

 

گناه من نیست به خدا

 

تقصیر از اشک های یه عاشق که رو عکستو می پو شونه

 

آخه مگه می شه تو باشی و دلم نخواد بگه ،دوستت داره

 

تو همیشه او نجا هستی تا ابد اینو بدون

 

همیشه مال من هستی تا ابد اینم بدون

  • Like 6
لینک به دیدگاه

از روی کینــه نیــست اگــر خنجــر بــه سینــه ات می زننــد ،

ایـن مردمــــان تنـــها بــه شــرط چاقـــو ،

دل مـــی برند

  • Like 3
لینک به دیدگاه

خرخره ام را میجوی

و هرچه دری وری ست بارم می کنی

و من احمقانه به خودم میبالم

چقدر دوستم دارد

که این همه بلا سرم میاورد!

شاید دوست داشتن همین است...

  • Like 5
لینک به دیدگاه

انگشت ها را می بینی در میان تاریکی؟

حس می کنی چگونه به پوستت می چسبند؟

چگونه با اشتیاقی وحشیانه می لرزند؟

قدرتی را که عمیق ترشان می کند؟

 

وقتی لبانم را بر لبانت می فشارم،

خودم را با تمام قدرتم به تو می فشارم،

در میان تاریکی، می بینی این تسلیم،

این آرامش، این توجه، دشتی پس از باران را؟

 

و چرا دریغ می کنی اگر جایی دیگر بروم،

اگر، نزار از شب، به نزدت باز آیم؟

مرگ است که در تاریکی می بینی؟

 

نه، من مرگ را باز نخواهم آورد

من و تو دیریست درون خویشتن خویش آبش داده ایم

هر دو گذاشته ایم که چون شکوفه ای در این دشت بروید.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

شيشه مي شكند و زندگي مي گذرد

 

نوروز مي آيد تا به ما بگويد

 

تنها محبت ماندني است

 

پس دوستت دارم

 

چه شيشه باشم چه اثير سرنوشت

  • Like 4
لینک به دیدگاه

حالا او مرده.

چطور بايد بازوهای عشق حقيقی‌ام را از باد و برف بازشناسم؟

با هيچ مردی روبرو نمی‌شوم،

در ميدان يا خانه

حتی در خيابانی که ‌صدها تن می‌گذرند.

گرد و خاک عجول هرگز چهره‌ای ندارد.

ديگر، نه حتی انسان هم

در مرد يا در زن...

حالا او رفته‌است

چرا بايد عزا بگيرم برای عشق حقيقی‌ام

بيشتر از گل و لای، بيشتر از گل يا سنگ؟

 

کاتلین راین

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خوشا به حال آنانکه همیشه د رخوابندبی خبر از خویشتن خویش و آنچه گذشته است و میگذرد

خسته ام از بیداری....

دستانم را به زنجیر بکش

پرده ی سیاهی بر دریچه ی قلبم بیاویز

 

چشمانم را بر روی هر چه دیدنست ببند

و گوشهایم را بر روی هر چه شنیدنیست

بر لبانم مهر سکوت بنشان

بگذار کمی بخوابم

و دمی آرام گیرم

خسته ام از بیداری...

خسته....!!!

  • Like 1
لینک به دیدگاه

دلم برای پاییز خودم تنگ شده

دل پاییزی خودم

کاش اشکی بود دلم را میشست

این روزها آسمان دلم آنقدر ابری است

که حتّی پائیز هم استخاره میکند

...آنقدر رسیده ام

که هوس زرد شدن دارم

هوس ریختن

زبانم لال گاهی هوس نیست شدن

با باران یکی شدن

نهایت عشق ،اوج باور سر حد احساسی آسمانی است....

  • Like 5
لینک به دیدگاه

چون شمعم و سرنوشت ِ روشن، خطرم

پروانهٔ مرگ پر زنان دور سرم

چون شرط ِ اجل بر سر از آتش تبرم

خصم افکند آوازه که با تاج زرم!

اکنون که زبان شعله ورم نیست، چو شمع

وز عمر همین شبم باقی ست، چو شمع

فیلم نه به یاد ِ هیچ هندوستانی

پس بر سرم آتشین کجک چیست، چو شمع؟

از آتش دل شب همه شب بیدارم

چون شمع ز شعله تاج بر سر دارم

از روز دلم به وحشت، از شب به هراس

وز بود و نبود خویشتن بیزارم

  • Like 5
لینک به دیدگاه

درچشمانم تنــهـــــــا یی ام را پنهان می کنم

در دلم ، دلتنــــــگی ام را در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را در لبخندم ، غــــــصه هایم را دل من چه خردسال است ساده می نگرد

ساده می خندد ساده می پوشد دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست ساده می افتد...

ساده مــــی شکند...

ساده مـــــــی میرد... دل من تنها ، تنها، سخت می گیرد

  • Like 5
لینک به دیدگاه

شنیده ام چنین روزی ، روز میلاد من است اما

گویا سپری شد، بی آنکه بدانم

آتش شمع چندمین سال زندگی ام را

به خاموشی سپردم

  • Like 3
لینک به دیدگاه

من دیوانه نیستم

فقط کمی تنهایم

همین!

چرا نگاه می کنی؟

تنها ندیده ای؟

به من نخند

من هم روزگاری عزیز دل کسی بودم…

  • Like 3
لینک به دیدگاه

×
×
  • اضافه کردن...