YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 مهر، ۱۳۹۱ خداوندا! اگر روزي ز عرش خود به زير آيي لباس فقر پوشي غرورت را براي تکه ناني به زير پاي نامردان بياندازي و شب آهسته و خسته تهي دست و زبان بسته به سوي خانه باز آيي زمين و آسمان را کفر ميگويي نميگويي؟! 6 لینک به دیدگاه
azarafrooz 14221 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۱ ﺭﻓﺘﻨِﺖ... ﻧﺒﻮﺩنت... ﻧﺎﻣﺮﺩﯾﺖ... ﻫﯿﭽﮑﺪﻭﻡ ﻧﻪ ﺍﺫﯾﺘﻢ ﮐﺮﺩ ، ﻧﻪ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﻮﺍﻝﺷﺪ... ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺑﻐﺾ ﺩﺍﺭﻩ ﺧﻔﻢ ﻣﯿﮑﻨﻪ... ﭼﻪﺟﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ؟؟؟ 4 لینک به دیدگاه
parsamir 596 اشتراک گذاری ارسال شده در 11 مهر، ۱۳۹۱ دلتنگی های من به تو رفته اند,آرام می آیند در سینه می نشینند ودیگر نمی روند. 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ چه کرده ام که دلم از فراق خون کردی چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی چرا ز غم دل پر حسرتم بیازردی چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی لوای عشق بر افروختی چنانکه غم در دل که در زمان ، علم صبر سرنگون کردی ز اشتیاق تو جانم به لب رسید بیا نظر به حال دلم کن ، ببین که چون کردی همه حدیث وفا و وصال می گفتی چو عاشق تو شدم قصه واژگون کردی هزار بار بگفتی نکو کنم کارت نکو نکردی و از بد ، بتر کنون کردی کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 12 مهر، ۱۳۹۱ یهـ جِسمــ ِ نــوزدهــ بیـستــ سآلِهـ ... یِهـ تَفَکُر ِهَفتـــ ـ هَشتــ سآلِهـ .. یِهـ زَخمـِِ دَهـ یـآزدَهـ سآلِهـ .. یِهـ روح ِچِهِل سآلِهـ ... این مَنَمـــ ..! هَنوز نَسل ِآدِمـــ هآے دآغون مُنقَرِض نَشُدِهـ ... 4 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ یادمان باشد : وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم ! در برابرش مسئولیم … در برابر اشکهایش ؛ شکستن غرورش ، لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش …. واگر یادمان برود ! ... در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد ، واین بار ما خود فراموش خواهیم شد... 6 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 13 مهر، ۱۳۹۱ خــرخــره امـ را میجــویــ و هــرچــه دری وری ست بـــارمـ مـی کنــی و مــن احمقـــانــه بــه خــودمـ میبــالـمـ چقــدر دوستـــم دارد کـــه ایـن همــه بــلا سـرمـ میــاورد! شــایـد دوستــ داشتــن همیــن استــ... 3 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 14 مهر، ۱۳۹۱ یادت هست مادر؟ اسم قاشق را گذاشتی قطار، هواپیما، کشتی؛ تا یک لقمه بیشتر بخورم یادت هست؟ شدی خلبان، ملوان، لوکوموتیوران میگفتی بخور تا بزرگ بشی آقا شیره بشی... خانوم طلا بشی و من عادت کردم که هر چیزی را بدون اینکه دوست داشته باشم قورت بدهم حتی بغض های نترکیده ام را... 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ من سکوتم حرف است حرفهايم حرف است خنده هايم حرف است کاش مي دانستي مي توانم همه را پيش تو تفسير کنم کاش ميدانستي کاش مي فهميدي کاش و صد کاش نميترسيدي که مبادا که دلت پيش... برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام دلم گير کند کاش مي دانستي چه غريبانه به دنبال دلم خواهي گشت در زماني که براي دردت سينه دلسوزي نيست تازه خواهي فهميد مثل من هرگز قطار می رود تو می روی تمام ایستگاه می رود و من چقدر ساده ام که سالهای سال در انتظار تو کنار این قطار رفته ایستاده ام و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام ...! 5 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 مهر، ۱۳۹۱ من کجای زندگیتم یه رهگذر تو ی خوابت یه موجود اضافی تو ی اکثر خاطراتت میبینی دارم میمیرم وهیچ کاری باهام نداری تو با غرور بی جات داری حرصمو در میاری من تو ی زندگیتم ولی دوست دارم منه بیچاره مگه دلم تو ی دنیا جز تو کسی رو داره 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۱ نگاهت سنگین است آنقدر که کمر طاقتم را میشکند! این کلمات از چشم تو میافتند وقتی سر به زیر میاندازی! سرت را که بلند کنی کلی شاعر شده ام... ! 5 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ من یاد گرفته ام وقتی بغض می کنم وقتی اشک می ریزم منتظر هیچ دستــــــــــــــی نباشم وقتی از درد زخم هایم به خودم می پیچم مرهمی باشم بر جراحتــــــــــم من یاد گرفته ام که اگر زمین می خورم خودم برخیــــــــــزم من یاد گرفته ام راهی را بسازم به صداقت من یاد گرفته ام که همه رهگذرنــــــــد همـــــــــــه.....!!! 4 لینک به دیدگاه
Mr.101 27036 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 مهر، ۱۳۹۱ کاش در دهکده عشق فراوانی بود توی بازار صداقت کمی ارزانی یود کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود کاش به حرمت دلهای مسافر هر شب روی شفاف تزین خاطره مهمانی بود کاش دریا کمی از درد خودش کم می کرد قرض می داد به ما هرچه پریشانی بود کاش به تشنگی پونه که پاسخ دادیم رنگ رفتار من و لحن تو انسانی بود مثل حافظ که پر از معجزه و الهامست کاش رنگ شب ما هم کمی عرفانی بود چه قدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود کاش سهراب نمی رفت به این زودی ها دل پر از صحبت این شاعر کاشانی بود کاش دل ها پر افسانه ی نیما می شد و به یادش همه شب ماه چراغانی بود کاش اسم همه دخترکان اینجا نام گلهای پر از شبنم ایرانی بود کاش چشمان پر از پرسش مردم کمتر غرق این زندگی سنگی و سیمانی بود کاش دنیای دل ما شبی از این شبها غرق هر چیز که می خواهی و می دانی بود دل اگر رفت شبی کاش دعایی بکنیم راز این شعر همین مصرع پایانی بود 4 لینک به دیدگاه
Mahnaz.D 61915 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس.... گاهی احساس تلف میشود به پای عمر... و چه بدبخت است کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش. 5 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ در یاد نگارم باز این شعر اثر کردم در بی کسی و غربت حقا که هنر کردم از مستی چشمانش بشکسته پر و بالم دیدی که به کوی دوست، بی بال سفر کردم در محفل عیاران چون شمع شبستانم ای یار مجالم ده من سینه سپر کردم جانا تو جوابم ده ،دل مست دو چشمانت قربانی عشقت گشت، این گونه خطر کردم باز آید اگر یارم آن دمدمه ء آخر هیهات جوانی رفت، من عمر به سر کردم لعنت به من مسکین، آن دم که خطا کارم در وادی مه رو یان بیهوده نظر کردم تاوان گناهم را تا کی بدهم یا رب آن توبه به درگاهت، آن گونه که تر کردم 3 لینک به دیدگاه
پاییزان 3604 اشتراک گذاری ارسال شده در 18 مهر، ۱۳۹۱ تو را گم کرده ام امروز و حالا لحظه های من، گرفتار سکوت سرد وسنگینند و چشمانم....! نمی دانی چه غمگینند چراغ روشن شب بود برایم چشم های تو پر از دلشوره ام، بی تاب و دلگیرم، کجا ماندی که من ، بی تو هزاران بار در هر لحظه می میرم 4 لینک به دیدگاه
ghazal1991 1818 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ خدایا حکمتش چیست؟ زمانیکه شیشه میشکند همه میفهمند اما دلی میشکند کسی خبردار نمیشود؟ ارزش دل بالاتر است یا شیشه؟؟؟ 4 لینک به دیدگاه
- Nahal - 47858 اشتراک گذاری ارسال شده در 20 مهر، ۱۳۹۱ این روزها آنقدر با خودم به مشکل خوردهام که یکریز از خودم پشت خودم حرف میزنم! ... آنقدر به مشکل خوردهام که میخواهم به تمام موریانههای شهر رشوه دهم تا این حافظهی لعنتیام را بجوند! که شاید خالی شوم از این همه درد ... محمدابراهیم آعلی 3 لینک به دیدگاه
YAGHOT SEFID 29302 اشتراک گذاری ارسال شده در 21 مهر، ۱۳۹۱ خیلـــ ـــی حــرفــ ــــــ اسـتـــــ ـــــ ... کـــ ـــه تـــ ــو هــ ــر روز در گلـ ــویتــــ ـــــ خــــ ـــاری کشنــ ـده احســـ ـــاس کنــ ــی بـــ ــــرای کســ ـــی کــ ــه " بـــدانـــ ــی " حتــ ــی یکـــ ــــ بــار در عمــ ـــرش بــ ـه خــ ــاطـــ ــــر تـــ ـو " بغــ ـض " هـ ــم نکـــ ــرده اسـتــــ ــــ ... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده