رفتن به مطلب

باشو غریبه کوچک"؛ سیگار می‌فروشد


mohsen 88

ارسال های توصیه شده

به گزارش مهر، عدنان عفراویان همان باشو، غریبه کوچک است با همان رنگ رخساری که اگر در کنار دختر و پسر نایی، زن گیلگی قرارش دهی می فهمی که نشانی است از آفتاب تیز خوزستان.

"باشو، غریبه کوچک" امروز 36 ساله است و از سر بیکاری سیگار می فروشد. پسرک اهوازی دیروز، با آنهمه شهرتی که برای بازی در یک فیلم آن هم در غربت کسب کرد این روزها در زادگاهش غریبه است.

 

 

wol_error.gifClick this bar to view the full image.91442_433.jpg

 

به گزارش مهر، عدنان عفراویان همان باشو، غریبه کوچک است با همان رنگ رخساری که اگر در کنار دختر و پسر نایی، زن گیلگی قرارش دهی می فهمی که نشانی است از آفتاب تیز خوزستان.

 

سال 69 بود که باشو به دنبال بمباران هوایی و کشته شدن پدر و مادرش به درون کامیونی ‌پرید و از زادگاهش در جنوب کشور ‌گریخت و وقتی از کامیون پیاده شد، خود را در شمال کشور یافت و تازه این شد به زندگی جدیدش و پناه بردن به خانه و مزرعه زن گیلکی.

 

 

wol_error.gifClick this bar to view the full image.91443_452.jpg

 

کودک سیه چرده دیروز، امروز 36 سال سن دارد. دیگر لازم نیست مانند بهرام بیضایی کل خوزستان را بگردی و عاقبت در محله لشکرآباد اهواز پسرکی را در سایه‌روشن کوچه ببینی که تا تو را می بیند بخندد و فرار کند چون شبیه او و خانواده اش نیستی و حرف نمی زنی.

 

امروز 20 سال از زمانی که فیلم باشو، غریبه کوچک روی پرده سینماهای ایران و جهان رفت و همه آن را تحسین کردند می گذرد. حالا می توانی در همان فلکه لشکر آباد، روبروی تابلو دانشگاه در میان دستفروشان باشو را ببینی که هنوز هم در وجودش ترس و دلهره دارد.

 

 

wol_error.gifاین عکس ری سایز شده است.با کلیک روی این نوار،سایز واقعی نمایش داده میشود91444_668.jpg

 

اما دلهره اش نه از جنگ و نه از دست دادن خانواده اش بلکه از ماموران شهرداری و اینکه باید برای چندمین بار پله های اداره اجرائیات را بالا و پایین بدود تا بساط سیگار فروشی اش را پس بگیرد. چون از آن سال که باشو در اوج محبوبیت بود و حتی مهرش در دل خانواده هایی از گوشه و کنار ایران نشست، سالها می گذرد.

 

بیکاری یقه باشو را هم گرفته و دیگر مزرعه ای نیست که با نابی و بچه هایش روی آن کار کند... حتی با برگشتن شوهر نایی هم اوضاع فرقی نمی کند. به همین دلیل مدتهاست به شورای شهر اهواز می رود تا برایش کار پیدا کنند.

 

باشو( عدنان عفراویان)، غریبه کوچک اهوازی سینمای ایران با کمک کارگردان فیلمش یک بار خوش درخشید اما چون حرفه و خاستگاه اجتماعی اش چیز دیگری بود، دیگر نتوانست فرصت حضور روی پرده سینما را به دست بیاورد و به تدریج تنها به یک خاطره تبدیل شد.

 

اکنون باشو که نامش نوستالوژی دوران بچگی و دلهره جنگ را برایمان تداعی می کند، با مادرش در یک خانه اجاره ای در اهواز زندگی می کنند.

 

عدنان می گوید: "من هم مثل خیلی از نوجوانانی که برای اولین بار در سینما حضور پیدا کردند و شاهکاری را خلق کردند و بعد رها و تنها شدند برای مدتی افسرده و گیج شده بودم."

 

 

wol_error.gifClick this bar to view the full image.91445_786.jpg

 

اگر دیروز پای باشو از جنوب به شمال کشور باز شد و محبوبیتش نه تنها در دل خانواده گیلکی که در جهان پیچید، اما امروز پایان راه پسرک اهوازی با وجود آن همه سر شناسی درغربت به سیگار فروشی در زادگاهش منتهی شده است و دیگر در شهر خودش هم غریبه ای کوچک است. باشویی که به گفته بهرام بضایی، کارگردان فیلم باشو؛ "قرار بود مردم را به پذیرش بچه‌های جنگ‌زده و یتیم‌شده تشویق کند و کاربرد اجتماعی معینی داشته باشد."

 

شاید هنوز هم نایی نمی داند چطور باید با آن لهجه عمیق گیلکی اش کلمه "مرغانه" را برای باشو بازگو کند . . . !

 

اگر در میان کسانی که در اهواز بساط کرده اند، باشو را دیدی نپرس حال بیضایی و نایی چطور است. چون نه تنها خبری از آنها ندارد بلکه داغ دلش را برای دوباره دیدن نایی و بچه هایش، بیضایی و شوهر نایی تازه می کنی.

  • Like 24
لینک به دیدگاه

واقعا ناراحت کننده بود...چون فیلمشو دیده ام....ولی خوب زندگی و دنیا بی رحمه و زندگی در ایران بخصوص بعضی مناطقش سخت تر

  • Like 8
لینک به دیدگاه

منم اون فيلم يادمه...كلا" از همون فيلم بود كه با سن كمم اسم بهرام بيضايي تو ذهنم موندگار شد.

به چرخ زمونه و اين روزگار فكر ميكنم.هيشكي از آيندش خبر نداره.كسي كه همه فكر ميكردن با بازي تو يه فيلم و رسيدن به شهرت و محبوبيت آيندش رو تضمين كرد الان براي داشتن دكه سيگار فروشي دست به دامن شهرداري شده.....از آينده ميترسم.......

مادرم هميشه ميگه بهترين دعاي من براي شما اينه كه از خدا بخوام عاقبت بخيرتون كنه.

تو اخبار شنيديم هنرپيشه ها و حتي دانشمندايي كه روزي و روزگاري اسمشون ورد زبونها بود تو خونه يا خونه سالمندان در اوج تنهايي فوت كردند...خدايا همه ما رو عاقبت بخير كن.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

:icon_pf (34):

تنها چیزی که تو این مملکت جایی نداره هنره.

این یه نمونه ست فقط که قبلا توی این فیلم مشهور شدن. ولی نمونه هایی از این دست، هنرمندایی که بازیگر نبودن تا چهره شناخته شده ایی داشته باشن و الان هزار درجه وضع افتضاح تری دارن خیلی زیادن.

تازه این شانس آورده سیگار فروش شده نه مثل اون بازیگر در پناه تو رامین پرچمی که الان به جرم شیطنت رفته صفا سیتی.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

ایشون یک نمونه از بچه هایی هستن که تو این مملکت تباه شدن. مثل ایشون زیاد هستن. ولی فرقش اینه که ما اونارو نمیشناسیم.

با تشکر از مسئولین زحمتکش. دستتون درد نکنه برای درست کردن این مملکت.

  • Like 10
لینک به دیدگاه

هر از گاهی احساس میکنم آدم مفلوکی هستم ولی با دیدن سرنوشت چنین افرادی متوجه میشم که خیلی خوشبختم و البته کاری از دستم نمیاد جز ابراز تاسف.

  • Like 6
لینک به دیدگاه

من این فیلم را ندیدم. اما فیلم بچه های آسمار را خوب یادمه. یادمه وقتی دو سال پیش میخواستن پسر توی فیلم را پیدا کنن نتونستن.

وقتی دلیلش را پرسیدم همه اعضای کار مجید مجیدی و بقیه گفتن چون مستاجر بودن و خونشون هی عوض شد شماره تلفنش گم شد و دیگه پیداش نکردیم:ws44:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

یکی از دلیلاش اینه که حافظه مردم و بیننده خیلی کوتاه مدته هر چیزی یه دوره ای داره شاید مشکل از خود طرف باشه

  • Like 6
لینک به دیدگاه

متاسف شدم:pichak29:

ولی ازین موردا تو سینمای ایران زیاده ...اینکه فقط یه نقش بازی کرده خیلیا هستن که بازیگرای حرفه ای هستن و سر یه سری مسائل خونه نشینن!

یا با بالا رفتنه سنشون کلا فراموش میشن ....

 

حق بدید نتونه بازیگر بشه قیافش خیلی ترسناک چه نقشیو بازی کنه:banel_smiley_52:

اما حقش نیست که سیگار فروش بشه :ws44:

بازیگرای ترسناک تر ازین داریم که!:ws52:

تازه اگر این کارو ادامه میداد شاید قیافش متفاوت تر بود !

شرایط کار و زندگی و اقلیم رو چهره

آدم خیلی تاثیر میذاره!

  • Like 3
لینک به دیدگاه
متاسف شدم:pichak29:

ولی ازین موردا تو سینمای ایران زیاده ...اینکه فقط یه نقش بازی کرده خیلیا هستن که بازیگرای حرفه ای هستن و سر یه سری مسائل خونه نشینن!

یا با بالا رفتنه سنشون کلا فراموش میشن ....

 

 

بازیگرای ترسناک تر ازین داریم که!:ws52:

تازه اگر این کارو ادامه میداد شاید قیافش متفاوت تر بود !

شرایط کار و زندگی و اقلیم رو چهره

آدم خیلی تاثیر میذاره!

شاید نمی دونم:ws52:

  • Like 1
لینک به دیدگاه

رفتن مراسم ترحیم به من گفتن بیا ، زشته. منم گفتم: زشته؟ خب باشه، برام اهمیتی نداره. گفتن: فلانی ناراحت میشه. گفتم : به جهنم که ناراحت میشه. گفتن: ادب حکم می‌کنه. گفتم: من بی ادب‌م اصلن. نمی‌خوام وقتی که مُردم کسی که چند سال خبری از من نداره ویا اونایی که هرگز منو ندیدن خودشونو ..... کنن بیان. جنازه‌م رو هم بندازید تو جوغ آب اصلن ، اون موقع برای احترام گذاشتن وتوجه نشون دادن و اینا دیره دیگه… برید حالا!

  • Like 3
لینک به دیدگاه

در عجبم از مرام این مردم پست

این طایفه ی زنده کش مرده پرست

تا که هست به ذلت ببرندش به جفا

تا که مرد به عزت ببرندش سر و دست

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...