pianist 31129 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ اعتراف میکنم که زود قضاوت میکنم... :icon_pf (34): گاهی بیخودی عصبانی میشم و چرند میگم... 13 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ اعتراف میکنم تو یه سنینی بر سر حق و حقوقم با مردم خیلی جنگیدم و خیلی ها رو آزرده خاطر کردم. در حالی که ارزش اینهمه چالش و کشمکش رو نداشت. 11 لینک به دیدگاه
Abolfazl_r 20780 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ اعتراف میکنم یکم فضول هستم و بیخودی خودمو میندازم وسط هر آشی. 12 لینک به دیدگاه
Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ از دوستا که اعتراف کردن و باعث شدن این ذهن منم باز بشه. ممنون. ماشالا تقریباً باید یه کپی از همه بگیرم و واسه خودمم بذارم تو بی فرهنگی از رد شدن تو خیابون که تبحری دارم اعتماد به نفسم جاهای مهم پایین بوده و الان یه کمی بهتر شده ولی هنوز پایینه :icon_pf (34): شوخیای نابجا زیاد کردم و میکنم. غیبت میکنم :icon_pf (34): دروغم که گفتم و الان البته دیگه کمتر اینکارو میکنم. زیادی گیرم. و بعضی وقتا لجبازیم میکنم. ----------- یکی از داغون ترین کارایی که کردم و الان یادم اومد. یه سری نمایشگاه کتاب، نمیدونم رو چه حسابی با یکی از دوستام دوتا کتاب برداشتیم و پولشو ندادیم. اما اونقدر عذاب وجدان گرفتیم که چند روز بعدش کتابا رو به همون انتشاراتی پست کردیم یه نامه معذرت خواهی اینام توش نوشتیم. هنوزم که یادم میفته، هنگ میکنم که چی شد که اونکارو کردیم و کلی عذاب وجدان میگیرم 19 لینک به دیدگاه
Anarchist 1419 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ چشم چرونی (البته به صورت کاملا حرفه ای و تخصصی!) 13 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ چشم چرونی (البته به صورت کاملا حرفه ای و تخصصی!) :w58: 3 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ مردم همیشه برای اعتراف پیش کشیش ها میروند،برام خیلی جالب بود که بدانم کشیش ها پیش کسی میروند...... اما معمولا دوستان مذهبی و مخصوصا از نوع متعصبش از من ناراحت میشن،حق هم بهشون میدم. برای همین تصمیم گرفتم دیگه پامو تو تالار ادیان و اسلام و..... نذارم. اما خدا رو شکر کار بی فرهنگی مثل آشغال ریختن و رد شدن از چراغ و..... تا حالا در سطح جامعه نداشتم. ولی خوب تو دوران دبیرستان وقتی مثل گوسفند مجبور میشدم سوار اتوبوس بشم پول نمیدادم و از در عقب پیاده میشدم. 16 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ از دوستا که اعتراف کردن و باعث شدن این ذهن منم باز بشه. ممنون.ماشالا تقریباً باید یه کپی از همه بگیرم و واسه خودمم بذارم تو بی فرهنگی از رد شدن تو خیابون که تبحری دارم اعتماد به نفسم جاهای مهم پایین بوده و الان یه کمی بهتر شده ولی هنوز پایینه :icon_pf (34): شوخیای نابجا زیاد کردم و میکنم. غیبت میکنم :icon_pf (34): دروغم که گفتم و الان البته دیگه کمتر اینکارو میکنم. زیادی گیرم. و بعضی وقتا لجبازیم میکنم. ----------- یکی از داغون ترین کارایی که کردم و الان یادم اومد. یه سری نمایشگاه کتاب، نمیدونم رو چه حسابی با یکی از دوستام دوتا کتاب برداشتیم و پولشو ندادیم. اما اونقدر عذاب وجدان گرفتیم که چند روز بعدش کتابا رو به همون انتشاراتی پست کردیم یه نامه معذرت خواهی اینام توش نوشتیم. هنوزم که یادم میفته، هنگ میکنم که چی شد که اونکارو کردیم و کلی عذاب وجدان میگیرم محمد :w58: :w74: 6 لینک به دیدگاه
Anarchist 1419 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 فروردین، ۱۳۹۰ برنداشتن دست از روی بوق هنگام ترافیک و یا دیدن دختر خوشگل!! (مطمئنا همتون یک بار این کارو کردین ولی اعتراف نمیکنین، از گذشته ی خودتون خجالت زده نباشید) 9 لینک به دیدگاه
Neutron 60966 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ برنداشتن دست از روی بوق هنگام ترافیک و یا دیدن دختر خوشگل!!(مطمئنا همتون یک بار این کارو کردین ولی اعتراف نمیکنین، از گذشته ی خودتون خجالت زده نباشید) 8 لینک به دیدگاه
M!Zare 48037 اشتراک گذاری ارسال شده در 31 فروردین، ۱۳۹۰ من هم اعتراف میکنم که سوم دبستان که بودم یه کتاب از کتابخونه مدرسه گرفتم،خوب امانتداری نکردم و پاره و خیس شد.خجالت کشیدم پسش بدم و تا سال تموم شد.ولی اسم کتاب همیشه یادمه (قصه های خوب برای بچه های خوب،مهدی آذر یزدی)و تصمیم دارم یک روز چند تا کتاب بخرم و برم مدرسه مون اعتراف کنم،ولی متاسفانه من در حال حاضر در آن شهر نیستم. 18 لینک به دیدگاه
mohsen 88 10106 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ تو امانت متاسفانه زياد خوب نيستم....نه در گذشته و نه در حالا....خيلي سعي ميكنم كه اين عادت زشتمو تغيير بدم...ولي باز هم دچارشم.....كتاب و سي دي زياد گرفتم و پس ندادم... يه چيز ديگه هم اين كه با اوني كه بايد باشم و دوست دارم باشم تفاوت دارم.حالا بعد بيشتر توضيح ميدم. 10 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ برای سوار شدن به اتوبوس و نشستن خیلی هول میزنم..البته مثل همه.....:persiana__hahaha:خوب خسته ام میخوام بشینم:icon_pf (34): 12 لینک به دیدگاه
hilda 13376 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ وقتی میخام صبا مترو سوار شم .... تا اون متروی معروف از اون سمت میاد... داد میزنم ک ... جی ها اومدن .... :w74: خب خیلی بد میان دیگه ... ادم هی کوبیده میشه به درو دیوار تا بره تو.... اخرم ادم و میزنن زمین که بشینن خودشون ...:imoksmiley: اصلاح شن منم اصلاح میشم بوخودا ... 14 لینک به دیدگاه
zahra-d 4993 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من بي فرهنگيم اينه كه خيلي زود عصباني ميشم و با همين اخلاقم چند نفري رو از خودم رنجوندم.خيلي سعي كردم خودمو درست كنم اما خداييش سخته به قول معروف ترك عادت موجب مرض است! 10 لینک به دیدگاه
آریوبرزن 13988 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بی فرهنگی؟ بعضی وقتا با ماشین که هستم چراغ زرد رو قبل چهار راه میبینم ولی سعی میکنم زود رد بشم و یا اینکه پشت چراغ که می ایستم حواسم نیست روی خط کشی عابر می ایستم .البته جدیدا خیلی کمتر پیش میاد ........... بعضی وقتا تو پارک که میرم از رو چمن ها رد میشم.........:icon_pf (34): همیشه به موقع سر قرارام میرسم ولی یه بار با بچه ها قرار داشتیم دیر رسیدم خیلی اون روز ناراحت شدم......... 8 لینک به دیدگاه
سـارا 20071 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ بچه ها من اعترافات همه رو خوندم...ولی راستش من نه آشغال میریزم تو خیابون نه موقع سوار شدن اتوبوس کسی رو هل می دم نه چیزی از جایی برمیدارم بدون اجازه نه اینکه در مورد کسی قضاوت می کنم :icon_pf (34): (البته شاید در گذشته های خیلی دور گاهی این رفتارهارو داشتم اما کلا اهلش نیستم) شاید بی فرهنگی من این باشه که گاهی خیلی بی حوصله می شم و بداخلاق .که ممکنه (حتما) باعث رنجش اطرافیانم بشم... آهان راستی گاهی زبونم خیلی تند می شه :icon_pf (34): 7 لینک به دیدگاه
peyman sadeghian 30244 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 اردیبهشت، ۱۳۹۰ توشغل مایه اصطلاح هست که میگن عیب یابی یه دستگاه مهمترازتوانایی درتعمیراون دستگاه.ماخودمون ادعامیکنیم بافرهنگیم.تکیه کلام مامحبت شده ودوستی.امابه وقت عمل فقط کافیه خطایی ازکسی سربزنه!بعضی وقتهاجابجایی یه ویرگول خیلی اثرداره.من خودم بزرگترین بی فرهنگی رودربی احترامی به والدین میدونم چقدربقیه روتوصیه میکنیم اما خودمون سروالدین فریادمیکشیم!همه روآشتی میدیم خودمون بابرادرمون قهریم؟درجامعه منادی احقاق حقوق بشریم اماهرجابشه حق دیگران راپایمال میکنیم.توصف اتوبوس.مترو،نانوایی.پشت چراغ قرمزفراموش میکنیم حق باماشین هایی هست که چراغ برای اوناسبزه.وبرعکس.چراهمیشه بدی روواسه همسایه میخوایم؟خلاصه این قصه سردرازداره.فقط کافیه کمی منصف باشیم وخودمون روجای کسی که حقش داره زیرپای ماله میشه بذاریم .ازامام صادق نقل آنچه برای خودمیپسندی برای دیگران هم بپسند-وآنچه برای خودنمیپسندی برای دیگران هم مپسند. 9 لینک به دیدگاه
داريوش 2148 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۰ اعتراف ها رو ديدم خيلي هم چندش اور نبود .من قتل زياد انجام دادم چند سال پيش فكر كنم يه چندصدتا گردان از زنبور و مورچه مگس و پشه از بين بردم مثال اگه يه زنبور بهم نيش ميزد معتقد بودم كل زنبورها بايد كشته شوند ديكتاتوري محض . زود قضاوت كردن يكي از كارهام بود افراط وتفريط فوقلاده بودم به طرف اينقدر محبت ميكردم كه گندش و درمي اوردم و دوباره اينقدر ميچزوندمش تا صداش به فلك مي رسيد اين كارم نميدونم عيبه يا نه به صدا و سيما خيلي فحاشي ميكنم 10 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 اردیبهشت، ۱۳۹۰ من اشتباه زیاد داشتم قبلا همیشه آشغالها رو شوت میکردم تو خیابون ولی 7 سال مثل انسان میریزم تو کیسه قبلا سیزده بدر خدا بده برکت:ws18: ولی باور کنید الان دیگه انسان شدم پوست درختا رو هم زیاد کندم:icon_pf (34): گل از باغچه هم چیدم:icon_pf (34): رو سیمان خیس هم یادگاری نوشتم:icon_pf (34): ولی هر چیزی دوره ای داره دیگه از این کارا نمیکنم 14 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده