تینا 15116 مالک ارسال شده در 7 مرداد، 2016 سلام بر روزهای پریشان من این روزها حال خودمو نمیفهممحالم از خودم بهم میخوره........دلم میخواد برگردم به سه سال پیش و تموم خاطراتتو پاک کنم....لعنت بتو که سایت مثل بختک شومی رو زندگیمه....دیشب بر حسب اتفاق عکستو تو اینستگرام دیدم یهو پریشون شدم...خوشتیپ تر شدی لعنتی...نمیدونم چرا بعد گذشت یک سال و نیم نمیتونم به خودم بقبولونم که نیستی ...مردی.....کاش مرده بودی.....کاش میتونستم جایگزینت کنم ..مثل تو که به یک ماه نرسیده منو فراموش کردی جایگزین برام گذاشتی....لعنت بتو لعنتتتت.....همیشه از خدا میخوام که خاریتو ببینم ....انقد دلم گرفته که با وجود این همه مشغله باز اسم نحصت خاطرات نحست همش جلو نظرمه...اخه من چی کم داشتم ؟اه من همیشه بدرقه راهت... شنبه 18/02/95 ....اتاق آکواریوم...منم اون ماهی تنها.....ساعت 15:35 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 مرداد، 2016 سلام بر روزهای بهاری امروز 23/02/95 مصادف با سالگرد تولد و عروسی خواهرجونم امروز از اون روزایی که انرژیم مثبته :hapydancsmil:شارز شارژم یه بارون تندددد داره میاد کار و بار خونم درست شد خداجونم مرسی اتاق آکواریوم ....منم اون ماهی تنها....پنج شنبه 23/02/1395 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 18 مرداد، 2016 سلام بر روزها نمیخواستم اینجا بنویسم ولی گاه نوشته ها رو بستن... دو روز بود....خدابا چه حکمتی تو کارته؟ انقد من بدم؟ بدشانسم؟ من که اعتقاد به بدشانسیم ندارم نمیخوام ناشکری کنم ولی خودت ببین داری با من چکار میکنی؟اخه چررااااااااااا منتظرم هر چه سریعتر خودت درستش کنی اعصاب ندارم دوس ندارم ناشکری کنم ولی گند نزن بم....هوامو داشته باش....دیگه تحمل ندارم حوصله هم ندارم چهارشنبه 29/02/1395.......اتاق آکواریوم ..منم اون ماهی تنها....ساعت 13:55 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 23 مرداد، 2016 سلام بر روزها امروز دوشنبه 3/3/95 دیروز نیمه شعبان بود....بعد سه روز اومدم سرکار.....نزدیک صبح با اضطراب از خواب پریدم....نمیدونم چرا پریشونم....خدایا خودت کمکم کن دلواپسی بی مورد رو ازم دور کن.... گاهی چه بی هوا دلم تنگ میشود برای خودم برای دلم..... اتاق آکواریوم .... منم اون ماهی تنها.....3/3/95 ....ساعت 7:16 صبح 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 9 مهر، 2016 سلام بر روزها چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست اول صبح شنبس....از چهارشنبه مامانم اینا اومدن بروجرد ، خیر سرمون تعطیلات عید فطر بود .... همه چیز خراب شد....به هم گند زد....ازین شهر متنفرم نو بلاتکلیفی دنیا موندم همه میگن شکر گزار خدا باش شرایطت خیلی خوبه ولی خستم بریدم تنوع میخوام مدتها بود به خاطر شرایط کارم لاک نزده بودم دوباره لاک زدم همین لاک ساده سرشار از انرژی مثبته به کجا خواهم رفت از پس اینهمه تشویش و نگاه چل شدم اول صبحی خدایا منتظر خبرای خوبم .....خدایا خودت کمک کن....خودت پالس مثبت بفرست شنبه 19/04/95 ....اتاق آکواریوم ....منم اون ماهی تنها....ساعت 07:10 صبح 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 10 مهر، 2016 سلام بر روزهای نحس سال 95 امسال از اولش برا من جز اعصاب خرابی و مریضی و کوفت و زهرمار و دعوا و.....چیزی نداشت... حالم ازین شهر بهم میخوره ...... دلم میخواد چشمامو ببندم برگردم به سال 92.....خیلی چیزا عوض میشه....خیلی تصمیمیات گرفته نمیشه ... نه ..راستش بیشتر دلم میخواد وقتی چشمامو بستم دیگه باز نکنم ...برم به خواب ابدی...راحت بشم ....خیلی وقته خواسته دلم مردن شده....ناشکری نکنم تو زندگی چیزای با ارزشی چون خانواده و پول و زیبای و.... داشتم ولی ادمای اضافه زندگیممون حالمو بهم میزنن..... زندگی من مادر من چرا قلبت بگیره اخه؟ باعث و بانیش ایشالا قلبش بگیره....تو نفس منی .... حالم از زندگی بهم میخورههههههههههههه دیشب اتفاقایی که نباید بیفته افتاد....حرمت ها بیش از حد شکسته شد....دندون لغ رو باید کشید انداخت دور ای وصله ناجور... دارم خفه میشم...یکشنبه 20/04/95 ساعت 13:45 ....آکواریوم...منم اون ماهی تنها 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 4 آذر، 2016 غریبه آشنا دوست دارم بیا منو همرات ببر به شهر قصه ها بگیر دست منو تو دستات چه خوب سقفمون یکی باشه باهم بمونم منتظر تا برگردی پیشم تو زندونم من با تو آزادم یکشنبه...منم اون ماهی تنها...اکواریوم...ساعت 9:30صبح 1
ارسال های توصیه شده