تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 از عشق تو یک قفس برایم مانده است سنگین شدن نفس برایم مانده است 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 منو حالا نوازش کن که این فرصت نره از دست شاید این اخرین باره که این احساس زیبا هست منو حالا نوازش کن همین حالا که تب کردم اگه لمسم کنی شاید به دنیای تو برگردم هنوزم میشه عاشق بود تو باشی کار سختی نیست بدون مرز با من باش اگر چه دیگه وقتی نیست نبینم این دم رفتن تو چشمات غصه میشینه همه اشکاتو میبوسم میدونم قسمتم اینه تو از چشمای من خوندی که از این زندگی خستم کنارت اونقدر ارومم که از مرگ هم نمیترسم تنم سرده ولی انگار تو دستای تو اتیشه خودت پلکامو میبندی واین قصه تموم میشه 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جدا شیم تو بگی که نمیتونم من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری دوسه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم انقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم من فقط عاشق اینم روزایی که با تو تنهام کارو بارزندگیمو بزارم برای فردا من فقط عاشق اینم وقتی از همه کلافم بشینم یه گوشه دنج موهای تو رو ببافم عاشق اون لحظه ام که پشت پنجره بشینم حواست بمن نباشه دوزدکی تو رو ببینم 5
تینا 15116 مالک ارسال شده در 12 تیر، 2011 دیروز که از صبح تا شب کلاس داشتم خسته شدم اما خوبم بود نمیدونم چرا سر کلاس همش به حرف زدن استاد خندم میگرفت یه جوری با لهجه حرف میزد من میمردم ازخنده.امروزمکه الن دیگه تموم شده اما بد نبود تا ساعت12خواب بودم بعدشم اهنگ گوش کردم خیلی کم نهار خوردم نماز خوندم بعدشم خیلی هله هوله خوردم ارایش کردم سری به نت زدم رفتم یونی تو کلاس 5نفر بودیم استدمون سبیلاشو زده بود خیلی قیافش طنز شده بود با نگاش راضیو ول نمیکرد من اون وسط مرده بودم از خنده.استاد بی ادب اخه این چه حرفی بود زدی .کلاس که تموم شد با راضی یه مسیرو پیاده اومدیم بعدشم یکم ول هخوردم اومدیم خونه شام گرم کردم خوردیم اومدم پای نت.ولی این اخر شبی حالم خوش نیست دلم میخواد گریه کنم البته یکمی با اهنگ غمگین گریه کردم اماااااااااااااااچون میگذرد غمی نیست................ 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 13 تیر، 2011 به سراغ من اگر میایی تند و آهسته چه فرقی دارد، تو به هر جورکه دلت خواست بیا ، مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بردارد مثل آهن شده است چینی نازک تنهایی من.... 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 13 تیر، 2011 تو مرا می فهمی... من تو را می خواهم و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است. تو مرا می خوانی من تو را ناب ترین شعر زمان می دانم و تو هم می دانی تا ابد در دل من خواهی ماند 2
تینا 15116 مالک ارسال شده در 15 تیر، 2011 بازم یه شنبه دیگه و یه هفته دیگه و یه اغاز دیگه این هفته دوس دارم دیگه دپرس نباشم الان دارم اهنگ تو نفس منی منی رو گوش میدم ساعت2.45دقیقه بامداد استخدایا شکرت به خاطر داده و ندادت که داده هات نعمت و نداده هات حکمتن. 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 16 تیر، 2011 امروز که محتاج توام جای تو خالیست فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست در من نفسی نیست ؛ نفسی نیست در خانه کسی نیست ،مکن امروز را فردا بیا با ما که فردایی نمی ماند که از تقدیر و فال ما در این دنیا کسی چیزی نمیداند تا ایینه رفتم که بگیرم خبر از خود دیدم که در آیینه هم جز تو کسی نیست من در پی خویشم به تو بر میخورم اما در تو شده ام گم به من دسترسی نیست نکن امروز را فردا دلم افتاده زیر پا بیا ای نازنین ای یار ، دلم را اززمین بردار در این دنیای ناهموار که میبارد به سر آوار بحال خود مرا نگذار رهایم کن از این تکرار 2
تینا 15116 مالک ارسال شده در 16 تیر، 2011 عجبا واقعا عجب با خودم گفته بودم این هفته دپرس نشم اما همین روز اول هفته ای دپرس شدم شدید.حالا که اومدم انجمن گفتم با دوستان بگپم دلم واشه اما دریغ و صد دریغ.بازم مث همیشه چون میگذرد غمی نیست.اگه نمیگذشت چی نمیشد بدبخت میشدم.امروز رفتم یونی استاد که سر کلاس منو دید کپ کرد فک نمیکرد برگردم سر کلاسش.مجبوری برگشتم.برگشتن با راضی پیاده اومدیم هواش جون میداد برا قدم زدن اما برگشتم خونه.چقد راضی گفت بیا بریم بستنی بزنیم اما نرفتم کاش میرفتم.نمیدونم چرا یدفه انقد دپرس شدم .نه نباید به خودم تلقین کنم من خوبم ارومم شادم همه چی ارومه اه نه خوشم از این اهنگم نمیاد بی خیال بابا. 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 17 تیر، 2011 خیلی خوشحالم بر عکس دیشب خدا جونم شکرت امروز رفتم یونی دیدم انتشاراتی بستس رفتم پیش انتشاراتی پیش یونی تحقیق کپی کردم سریع رفتم یونی خدارو شکر استاد هنوز نرفته بود سر کلاس خلاصه اومدو درس دادو اومدم خونه الان خیلی خوشحالم ز زدم راضی با راضی کمی گپیدم بازم میگم خداجون شکرت 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 18 تیر، 2011 دیشب تا ساعت2و خورده ای بیدار بودم امروز که رفتم یونی خیلی خسته شدم اما بد نبود دو ساعت اول که مدار منطقی داشتم پاک ابروم رفت یه سوالایی از استاد پرسیدم که وقتی جواب دادم خودم پوکیدم از خنده بچه ها که دیگه داشتن از خنده میمردن.خلاصه نهارو با دوستام بیرون زدیم کلا خیلی خسته ام ولی روز خوبی بود بازم مث همیشه خداجون شکرت. 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 18 تیر، 2011 معذرت خواهی همیشه به این معنی نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است بلکه یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت ارزش داره 6
تینا 15116 مالک ارسال شده در 19 تیر، 2011 صدای گنجشکا میاد خوش بحالشون .کاشکی منم پرنده بودم.چی میشد اگه پرنده ب.ئدم پر میزدم.دلم بی دلیل گرفته.امروز صبح داشتم فک میکردم که چقدر از بچگی دوس داشتم 18سالم بشه .حالا چند ماه دیگه 18سالم تمو میشه اما............. من سن فردو دوس ندارم دوس ندارم19سالم بشه. عجب روزگاری شده. تکراری تکراری خوردن خوابیدن بونی.ادمای تکراری بابا خسته شدم خدایا یه تحولی بشه.من از تکرار بیزارم.کاشکی دوباره به دوران کودکی بر میگشتم بازم اون پیش دبستانی .یادش بخیر منو سمان دوستش باهم میرفتیم .ای کاش بزرگ نمیشدیم.کاش هنوزم مث قدیما منو هانی میرفتیم به هوای نون لواشک میخریدیم کاش تو عالم بچگی میموندیم چه شورو شویی برا بزرگی داشتم نمیدونستم زود از راه میرسه کاش خوب از بچگی استفاده میکردم کاش هنوز همون حوض قدیمی خونه مادر جون بود کاش هنوز میرفتیم تو حوض.عجب دورانی بود یاد تک تک شون بخیر.تا بچه ای نمیدونی دور و برت چه خبره اما همینکه یکم از بچگی فاصله میگیری میبینی این دنیا عجب دنیایی.یاد اون دمپایی تق تقیا بخیر یاد اون شبی که کیفمو گم کردم یاد روزایی که ساندویچ میخوردمو بهمامانم میگفتم کیک با نوشابه خوردم یاد روزایی که نوشمک میخوردم و وقتی ازم میپرسیدن دور دهنت چرا چسبوا میگفتم بستنی خوردم دیگه اون روزا برنمیگرده فقط یادشون برا ادم میمونه و حسرتشون.حسرت اینکه چرا ازشون استفاده نکردم.حالا باید قدر این روزامو بدونم نباید بزارم روزگار برام تکراری بشه نباید بزارم این روزامم به غفلت بگذره و نباید بذارم................... 4
تینا 15116 مالک ارسال شده در 19 تیر، 2011 الان میخوام برم یونی.با ....کلاس دارم خدایا به امید تو میرم.خداکنه خندم نگیره سر کلاسش.خداکنه امروزم خراب نشه. خداجون شکرت. 2
تینا 15116 مالک ارسال شده در 19 تیر، 2011 من خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودنو نبودن عشق اخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهایی من ای دریغ از من که بیخود مثل تو گم شدم گم شدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو که مث عکس عشق هنوزم داد میزنی تو اینه من آه گریمون هیچ خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ ای ای مث من تک و تنها دستامو بگیر که عمر رفت همه چی تو این زمینو اسمون هیچ 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 22 تیر، 2011 داره بارون میاد من عاشق بارونم من عاشق اینم که زیر بارون قدم بزنم امشب وقتی اومدم انجمن خیلی حرفا داشتم که بزنم اما نمیدونم چرا نمیتونم بزنم انگار تا این پستو باز کردم همه از ذهنم پاک شدن.امروز اذین برام یه پیام داد خیلی خوشم اومد ازش گفتم بیام اینجا بنویسمش الان دقیق یادم نیست گوشیمم پیشم نیست یادم باشه فردا بنویسمش.خدا کنه این هفته برام بهترین روزها رو داشته باشه.اوندفه گوشی راضی دستم بود روشنش که کردم پیام خوشامد گویی گوشیش این بود که بخند منم تصمیم گرفتم همیشه شاد باشم زندگی رو سخت نگیرم و مث همیشه چون میگذرد غمی نیست............. 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 25 تیر، 2011 داره بارون میاد تند تند .میخوره به شیشه.این چند روز سرم خیلی شلوغ بود.چیز خاصی نیست بنویسم همش یونی. 2
تینا 15116 مالک ارسال شده در 25 تیر، 2011 کاش می دانستیم زندگی کوتاه است کاش از ثانیه های زندگی لذت می بردیم کاش قلبی را برای شکستن انتحاب نمی کردیم کاش همه را دوست داشتیم کاش معنی صداقت را ما هم می فهمیدیم کاش هیچ کودک فقیری دیگر خواب نان تازه و داغ را نمی دید کاش دلهایمان دریایی می شد کاش می فهمیدیم زندگی زیباست ، و لدت می بردیم تا نهایت کاش می دانستیم که ما نمی دانیم فردا برایمان چه اتفاقی می افتد کاش بهانه ای برای ناراحت کردن دل های زخم خورده نبود کاش، کاش نبود 3
تینا 15116 مالک ارسال شده در 25 تیر، 2011 هواابری اسمون گریون دلم گرفته بغض تو گلوم چشام بارونیو گریون 3
ارسال های توصیه شده