danielo 15239 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ یه خانم خوشگلو با کلی ذوق و شوق کنار اتوبان سوار می کنی – بعد چند دقیقه خانم غش و ضعف میره و میرسونیش به اولین بیمارستان – کمی استرس داری! بعد چند دقیقه میان بهت تبریک میگن و بهت میگن داری پدر میشی!!! استرست میره بالا!!! تو میگی من پدرش نیستم و اما خانم میگن تو پدر بچه هستی!!! ازت تست dna میگیرن و تو منتظر پاسخ تست میمونی! استرس بیشتر شده!!! شکر خدا جواب تست میاد و دکتر بهت میگه ، شما پدر این بچه نیستی (تا میاد استرس کم بشه) یعنی شما اصلا به کل نمیتونی بچه دار بشی تو زندگیت ، چون اسپرمتون نازاست!!! استرس بازم میزنه بالا!!! توی راه برگشت به خونه ، به سه تا بچه هات فکر می کنی و اینجاست که استرس آمپر می سوزونه !!! 15 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ آقا داماد چهکارن؟ ـ توی دکهی تاکسی فرودگاه با دست اشاره میکنن که قبضها رو بیارین اینجا. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ چتر وزیرو نگه میدارن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ دکه دارن. آقام علی دایی ازشون سیگار میخرن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ واسه دخترای مردم خاطره میسازن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ پیرزن میشورن و خشک میکنن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ ضامن معتبرن برای وام خلقالله. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ شاهد طلاقان تو چند تا محضر معتیر. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ دم پاساژ علاءالدین داد میزنن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ باباشون کارخونه دارن. ـ آقا داماد چه کارهن؟ ـ توی پایینترین دهک درآمدی، سگ میچرونن. دولت گفته پولدار میشه شب عید. 6 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ یکی بود یکی نبود،يه دروغ کهنه بود یکی بود یکی نبود،يه دروغ کهنه بود يکي موند يکي نموند،حرف راست قصه بود يکي اومد با غصه ها،به غم عشق مبتلا يکي رفت چه بي وفا،با دورنگي آشنا اون که موند ريشه پوسوند،دلشو غصه سوزوند نالش از قصه نبود،پشتشو دوري شکوند زير آوار جفا،دل دادش به هر بلا با همه عشق و وفا،راهي شد تو قصه ها اون که موند يه قصه ساخت،اما حيف هستي شو باخت قصه ها به سر رسيد،اون به عشقش نرسيد هيچکي خوابشو نديد،گل عشقشو نچيد گم شدش تو قصه ها،توي شهر عاشقا يکي بود يکي نبود يه دروغ کهنه بود یکي موند يکي نموند حرف راست قصه بود...... 4 لینک به دیدگاه
::: شیـــما ::: 6955 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ :ws28: ولی این خانومایی ک گوشه اتوبان وایمستن منتظر ماشین خیلی کم شعورن بدتراز اونام آقاهای محترمی ک تو اتوبان میخوان اینارو سوار کنن :icon_pf (34): داداشم ی بار سره این قضیه با تقریبا 90 تا سرعت زد به پرشیای آقایی ک میخواست تو اتوبان خانوم سوار کنه جفت ماشینا 2 تومن خرج برداشتن خانومم رفت سوار ی ماشین دیگه شد 5 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ اسرار امضا کساني که به طرف عقربهاي ساعت امضاء میكنند انسانهای منطقی هستند كسانی كه بر عكس عقربههای ساعت امضاء میكنند دير منطق را قبول میكنند و بيشتر غير منطقی هستند كسانی كه از خطوط عمودی استفاده میكنند لجاجت و پافشاری در امور دارند كسانی كه از خطوط افقی استفاده میكنند انسانهای منظّم هستند كسانی كه با فشار امضاء میكنند در كودكی سختی كشيدهاند كسانی كه پيچيده امضاء میكنند شكّاك هستند كسانی كه در امضای خود اسم و فاميل مینويسند خودشان را در فاميل برتر می دانند كسانی كه در امضای خود فاميل مینويسند دارای منزلت هستند كسانی كه اسمشان را مینويسند و روی اسمشان خط میزنند شخصيت خود را نشناختهاند كسانی كه به حالت دايره و بيضی امضاء میكنند ، كسانی هستند كه میخواهند به قله برسند کسانی که الان دارن روی برگه امضا میکنند خیلی خنگ هستند که یادشون نیست امضا شون چه شکلیه!!!! 4 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ تعبیر خواب پریشان یارانه ها روزی یکی از مریدان پریشان حال ،به نزد شیخ آمد و عرض کرد : یا شیخ خوابی دیدم بس ناگوار! فرمود: بنال ببینم تعبیرش چه بُود ؟ گفت : خواب مردمانی دیدم که از تنشان گوشت همی کندند و گوشت را به دهانشان همی گذاردند. رنگ از رخسار شیخ پرید ، فرمود : به گمانم زمان پرداخت یارانه ها رسیده 3 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ کمر درد ناموسی یه روز صبح یه مریض به دکتر مراجعه میکنه و از کمر درد شدید شکایت میکنه . دکتره بعد از معاینه ازش میپرسه: خب، بگو ببینم واسه چی کمر درد گرفتی؟ مریض پاسخ میده: من برای یک کلوپ شبانه کار میکنم. امروز صبح زودتر به خونه ام رفتم و وقتی وارد آپارتمانم شدم، یه صداهایی از اتاق خواب شنیدم! وقتی وارد اتاق شدم، فهمیدم که یکی با همسرم بوده!! در بالکن هم باز بود. من سریع دویدم طرف بالکن، ولی کسی را اونجا ندیدم. وقتی پایین را نگاه کردم، یه مرد را دیدم که میدوید و در همان حال داشت لباس میپوشید. من یخچال را که روی بالکن بود گرفتم و پرتاب کردم به طرف اون!! دلیل کمر دردم هم همین بلند کردن یخچاله مریض بعدی میاد و دکتر بهش میگه: به نظر میرسه که تصادف بدی با یک ماشین داشتی. مریض قبلی من بد حال به نظر میرسید، ولی مثل اینکه حال شما خیلی بدتره! بگو ببینم چه اتفاقی برات افتاده؟ مریض پاسخ میده: باید بدونید که من تا حالا بیکار بودم و امروز اولین روز کار جدیدم بود. ولی من فراموش کرده بودم که ساعت را کوک کنم و برای همین هم نزدیک بود دیر کنم. من سریع از خونه زدم بیرون و در همون حال هم داشتم لباسهام را میپوشیدم،شما باور نمیکنید؛ ولی یهو یه یخچال از بالا افتاد روی سر من! وقتی مریض سوم میاد به نظر میرسه که حالش از دو مریض قبلی وخیمتره. دکتره در حالی که شوکه شده بوده دوباره میپرسه «از کدوم جهنمی فرار کردی؟!» مریض پاسخ میده : خب، راستش توی یه یخچال بودم که یهو یه نفر اون را از طبقه سوم پرتاب کرد پایین... . __________________ 5 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ مصیبت نامه پسر بودن 1-پسر بودن یعنی برو چند تا نون بخر 2-پسر بودن یعنی هی شماره دادن و هی منتظر زنگ بودن 3-پسر بودن یعنی بد و بیراه گفتن به دخترایی كه تحویلشون نمی گیرن 4-پسر بودن یعنی كادو خریدن برا … 5-پسر بودن یعنی جدیدا زیر ابرو برداشتن و پنكك زدن 6-پسر بودن یعنی تا كی مفت خوری می كنی 7-پسر بودن یعنی پس كی دفتر چه آماده به خدمت میگیری 8-پسر بودن یعنی به زور سیكل داشتن 9-پسر بودن یعنی بابا پس كی میری برام خواستگاری 10-پسر بودن یعنی مثل خر حمالی كردن 11-پسر بودن یعنی جوراباتو در بیار حالم به هم خورد 12-پسربودن یعنی چرا كار نمیكنی جون بكن دیگه 13-پسر بودن یعنی ببخشین ماشین و خونه هم دارین كه… 1 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ شعبده باز در کافه دو شعبده باز بر نامه اجرا می کردند.که یکی موفق بود و دیگری طرفدار چندانی نداشت... روزی شعبده باز نا موفق از آن دیگری پرسید چه رازی است که تماشاچیان تو را دوست دارند در حالی که تو اذعان داری کار من حرفه ای تر است... شعبده باز موفق گفت از تو سوالی دارم احساست نسبت به کسانی که شبها دورت جمع میشوند وبه کارهایت چشم می دوزند چیست؟ گفت..به انها احساسی ندارم فکر می کنم عده ای بیکار و پولدار دورمن جمع می شوند و من مجبورم برای چندر غاز انها را بخندانم.. شعبده باز موفق گفت اما می دانی احساس من نسبت به تماشاچیان چیست؟ دائما به خود می گویم اگر این ادمها ی نازنین پولشان را صرف شنیدن مزخرفات من نمی کردند چه اتفاقی می افتاد.. با این طرز فکر خود را مدیون انها احساس می کنم و در نتیجه همه شان را دوست دارم و چون این علاقه صمیمانه است بر دل انها نیزمینشیند ..واین راز موفقیت من است. 2 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ اخبار ناگوار داستان زير را آرت بو خوالد طنز نويس پر آوازه آمريكايي در تاييد اينكه نبايد اخبار ناگوار را به يكباره به شنونده گفت تعريف مي كند: مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سركشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: -جرج از خانه چه خبر؟ -خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد. -سگ بيچاره پس او مرد. چه چيز باعث مرگ او شد؟ -پرخوري قربان! -پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد كه تا اين اندازه دوست داشت؟ -گوشت اسب قربان و همين باعث مرگش شد. -اين همه گوشت اسب از كجا آورديد؟ -همه اسب هاي پدرتان مردند قربان! -چه گفتي؟ همه آنها مردند؟ - بله قربان. همه آنها از كار زيادي مردند. -براي چه اين قدر كار كردند؟ -براي اينكه آب بياورند قربان! -گفتي آب آب براي چه؟ -براي اينكه آتش را خاموش كنند قربان! -كدام آتش را؟ -آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاكستر شد. -پس خانه پدرم سوخت! علت آتش سوزي چه بود؟ -فكر مي كنم كه شعله شمع باعث اين كار شد. قربان! -گفتي شمع؟ كدام شمع؟ -شمع هايي كه براي تشيع جنازه مادرتان استفاده شد قربان! -مادرم هم مرد؟ -بله قربان. زن بيچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمين گذاشت و ديگر بلند نشد قربان.! -كدام حادثه؟ -حادثه مرگ پدرتان قربان! -پدرم هم مرد؟ -بله قربان. مرد بيچاره همين كه آن خبر را شنيد زندگي را بدرود گفت. -كدام خبر را؟ -خبر هاي بدي قربان. بانك شما ورشكست شد. اعتبار شما از بين رفت و حالا بيش از يك سنت تو اين دنيا ارزش نداريد. من جسارت كردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!! 3 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین، ۱۳۹۰ دوست داشتن بزرگترین لذت دنیا است " برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام " وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی... وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از این که منو از دست بدی وحشت داشتی وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم .. صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه . وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه راستی راستی دوستم داری . .بعد از کارت زود بیا خونه وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان وقت اینه که بری تو درسها به بچه مون کمک کنی .. وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که بافتنی می بافتی بهم نکاه کردی و خندیدی وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند زدی ... وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50 سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم بود .. وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری .. نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی چون زمانی که از دستش بدی مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی اون دیگر صدایت را نخواهد شنید 2 لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ اتل متل توتوله این پسره سوسوله موهاش همیشه سیخه نگاش همیشه میخه چت میکنه همیشه بی مخ زدن؟نمیشه پول از خودش نداره باباش رو قال میذاره دی اند جیشو میپوشه میشینه بعد یه گوشه زنگ میزنه به دافش میبنده هی به نافش که من دوست میدارم تاج سرم میذارم صورت رو کردی میک آپ بیا بریم کافی شاپ تو کافی شاپ،می خنده همش خالی میبنده بهم میگن خدایی! چقدر بابا بلائی! همه رو من حریفم میذارم توی کیفم هزارتا داف فدامن منتظر یه نامن ولی تویی نگارم برات برنامه دارم اگه مشکل نداری میام به خواستگاری! لینک به دیدگاه
danielo 15239 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 16 فروردین، ۱۳۹۰ یک زن ۵۰ ساله انگلیسی هزاران پوند برای جراحی پلاستیک هزینه کرد تا خود را به شکل دختر ۲۸ ساله اش درآورد ! تصاویر «جانت» و دخترش «جین» نشان میدهد آنها اکنون شباهت ظاهری بسیاری از نظر وزن، رنگ مو و چهره پیدا کرده اند و شاید تفاوت آنها در رنگ چشم و اندکی اختلاف قد باشد. برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام براساس این گزارش جانت ۱۰ هزار پوند برای جراحیهای متعدد زیبایی خود هزینه کرده که این جراحیها در کرواسی انجام شده است. جانت با بیان اینکه وی سالها احساس میکرد شبیه یک «کیسه کهنه» است!! میگوید: “ما اکنون شبیه دو خواهر دوقلو شدهایم و در مرکز توجه مردم قرار داریم.” وی میافزاید: “شاید اندکی احمقانه به نظر برسد که من برای شبیه شدن به دخترم جراحی زیبایی کردهام اما او زیبا و جذاب است و چه کسی دوست ندارد شبیه جین شود؟!” برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام مادر ۵۰ ساله اضافه میکند: “ما در حال حاضر به جای یک دختر و مادر شبیه دو خواهر دوقلو شده ایم. مردم در خیابان ما را اشتباهی میگیرند و میپرسند آیا شما خواهر هستید؟” جین دختر این زن انگلیسی با ابراز خوشحالی از سیمای جدید مادرش میگوید: “ما اکنون از هر زمان دیگری به هم نزدیک تر شده ایم. مادرم از مدونا (خواننده آمریکایی)ی ۵۲ ساله نیز بهتر است.” وی میافزاید: “تنها اختلاف در رنگ چشم و سایز کفش است. رنگ چشم من قهوه ای است و مال مادرم آبی. اندازه کفشهای او نیز بزرگ تر است. لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده