sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ The Rasmus The Rasmus are a Finnish rock band that formed in 1994 in Helsinki, Finland while the band members were still in high school چهار عضو گروه كه از اهالي هلسينكي بودند و عاشق راك، گروه را در 1995 تشكيل دادند، آن زمان هر جهار نفر اعضاي گروه در دبيرستان تحصيل مي كردند و موسيقي انگليسي زبان كشور فنلاند چيز تازه اي براي عرضه نداشت. آلبوم اول گروه با عنوان Peep به سرعت شنوندگان خود را پيدا كرد و چنان تحسيني روبرو مي شد كه اعضاي 16 ساله گروه راسموس به ستاره هاي راك فنلاند بدل مي شدند. اعضـــــــا : Lauri Ylönen Pauli Rantasalmi Aki Hakala Eero Heinonen عضو پیشین : Janne Heiskanen آن ها بلافاصله آلبوم بعدي را ظبط و پخش مي كنند كه عنوان p.b را بر خود داشت اين آلبوم هم جايزه ي گلد را مي ربايد و جايزه اي به نام Emma براي راسموس درپي مي آورد كه نسخه فنلاندي جايزه ي معتبر گرمي به شمار ميرود. آلبوم سوم راسموس با نام Hell of a Tester چنان سرو صدايي به پا مي كند كه دور از انتظار گروه مي شود تا جايي كه تراك Liquid از آن آلبوم به عنوان بهترين تراك موسيقي سال در فنلاند از سوي منتقدين معرفي مي شد. سال 2001 آلبوم بعدي گروه با نام Into منتشر شده و جايزه پلاتينيوم را مي گيرد و راسموس با آهنگ F.F.F.Falling به صدر جدول فروش مي رسد. از اينجا هواداران گروه بين المللي مي شوند و راسموس در سراسر اروپا توري برگزار مي كند. با نامبروان شدن Dead Letters در سال 2003 در آلمان، استراليا و سوئيس، راسموس جهاني مي شود. لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Cobain کرت کوبین Kurt Cobain رهبر گروه نیروانا Nirvana Kurt Donald Cobain (February 20, 1967 – c. April 5, 1994) was the lead singer, guitarist, and songwriter of the Seattle-based rock band Nirvana. کرت دونالد کوبین Kurt Donald Cobain رهبر گروه نیروانا Nirvana در بیستم فوریه 1967 در دهکده ای کوچک به نام هوکوایم Hoquaim واقع در 140 کیلومتری جنوب غربی در خانواده ای از طبقه متوسط به دنیا آمد . مادرش وندی اوکانر Wendy O'connor خدمتکار رستوران و پدرش Donald Cobain مکانیک بود . وی اولین فرزند خانواده و دارای یک خواهر کوچکتر به نام کیم بود . کرت در دوران کودکی شخصیتی منزوی و ناهنجار داشت . هنگامی که در سن 7 سالگی پدر و مادرش از هم جدا شدند وضعیت روحی بدتری پیدا کرد همانطور که در ترانه سیلور Silver خود می گوید از آن به بعد بود که احساس کرد دیگر مورد حمایت و عشق والدین قرار نمی گیرید . در این دوره بود که شخصیت ضد اجتماعی کرت شکل گرفت و بازتاب این رویداد رادر شعر و موسیقی نیروانا مشاهده می کنیم . کرت بعد از جدایی پدر و مادرش شبهای زیادی را در زیر یکی از پلهای شهر ابردین Aberdeen سپری می کرد و پس از تحمل 2 سال سختی ناگزیر به خانه پدرش بازگشت . کرت محیط مدرسه را دوست نداشت و برای فرار از آن به تنهایی و خفا پناه می برد . کرت بدلیل زیبایی ظاهری همواره مورد توجه دختران همکلاسی قرار داشت و همین امر سبب حسادت پسران مدرسه شده بود و این مساله او را آزار می داد . از همین دوره بود که کرت استفاده از مرفین را برای تمدد اعصاب شروع کرد وی از 9 سالگی با گروههایی مثل بیتلز Beatles و مانکیز Monkees آشنا شد در سال 1979 پدرش در یک کلاب موسیقی شروع به کار کرد و از آن به بعد بود که کرت به گروههایی همچون لدزپلین Led Zepplin بلک سابت Black Sabbath گروه کیس Kiss و گروههای راک بریتانیایی از جمله *** پیستولز *** Pistols و کلش The Clash علاقمند شد . در دوم فوریه 1981 در چهارده سالگی اولین گیتارش را خرید و از همان زمان لاش خود را برای تشکیل یک گروه زیر زمینی در سیاتل آغاز کرد . وی اولین اجرای گیتار خود در جشن Holloween که در خوابگاه دانشگاه ایالتی اورگین Evergreen برگزار به نمایش گذاشت و مدتی بعد بع عنوان نوازنده مهمان در گروه ملوینس Melvins پذیرفته شد . سرانجام در سال 1986 تلاش های کرت به نتیجه رسید و گروه نیروانا متشکل از کریس نواسلیک Krist Novaslic نوازنده باس دیو گرول Dave Grohl نوازنده درام و خود کرت به عنوان لیدر شکل گرفت . آنها در ابتدا از اسامی پنکاپرو Pen Capcrew اسکیدرو Skid Row تد اد فرد Ted Ed Fred ویندوویپن Windowapne اسکیدرو Skid Row استفاده می کردند ولی در آخر نام نیروانا که در فلسفه بوذا به معنی روشنایی در اوج می باشد را برگزیدند. نیروانا تا دو سال به اجراهای زنده و تنظیم آهنگهای مختلف پرداخت و در سال 1989 اولین آلبوم خود با نام بلیچ Bleach (به نام سفید کننده) را در استدیو ساب پاپ ضبط کردند که هزینه ضبط این آلبوم فقط 500 دلار بود . در همان سال گروه به برگزاری تورهای بسیاری در سراسر آمریکا پرداخت و اولین کنسرت اروپایی خود را در نیوکاسل انگلیس برگزار کرد. در سال 1991 نیروانا قرارداد جدیدی با کمپانی جفن رکوردز منعقد کرد و تلاشها برای بیرون دادن آلبوم بعدی خود را آغاز نمود تا سرانجام در 24 سپتامبر همان سال مشهورترین و پرسروصدا ترین آلبوم خود را نور مایند Never Mind (بی خیالش) را منتشر کرد . این آلبوم در آن زمان در رتبه 144 فهرست Hit جای گرفت ولی بعد از مصاحبه ای که برنامه MTV Headbanger Ball با آنها انجام داد و نمایش اجرای زنده ای که از شبکه NBC پخش شد این آلبوم و همچنین آهنگ Smell Like Teen Spirit در صدر جدول پرفروشترین ها قرار گرفت و به تعداد 10 میلیون نسخه عرضه شد که 550 میلیون دلار درامد داشت که مبلغ بسیار اندکی به گروه رسید . اکثر مردم از معنی دقیق اشعار سر در نمی آوردند ولی خلاقیت خارق العاده کرت در اجرای وسوسه انگیز و جذاب شنونده را به وجد می آورد . کرت از شهرت بیزار بود و از اینکه نیروانا به یک گروه راک پرطرفدار و درامدزا تبدیل شود نگران بود به همین دلیل در اکثر کنسرتها طرفداران خود را از خریدن آلبوم ها و شرکت در کنسرت ها منع می کرد . از این رو گروه به اجرای زنده در باشگاهها ی کوچک اکتفا کرد اما از آنجا که اعضای گروه به شکستن سازهای خود و به هم ریختن سن عادی داشت سرانجام مجبور به اجرا در سالنهای بزرگ شد . در همین دوران کرت برای رفع مشکل درد معده خود و خستگی مفرط ناشی از ورهای زیاد و اراهای پشت سر هم به مصرف مواد مخدر رو آورد . وی در 24 فوریه 1992 در واکی کی Wakiki واقع در هاوایی با کرتنی لاو Courtney Love (رهبر گروه هول در ان زمان و بازیگر فیلم جدید مردم علیه لری فلینت The People vs Larry Flint ) ازدواج کرد و در 18 آگوست همان سال آنها صاحب دختری به نام فرانسیس بین Frances Bean شدند . در اواسط سال 1992 سومین آلبوم نیروانا با نام اینسکتی ساید Incesticcide منتشر شد و چهارمین آلبوم این گروه به نلم این آترو In Utero در یال 1993 تنها در مدت دو هفته در استدیو ضبط شد که به خاطر آهنگ من از خودم متنفرم و می خواهم بمیرم به مدت 6 ماه به بازار عرضه نشد و پس از حذف این ترانه با رضایت کرت آلبوم منتشر شد و در مدت کوتاهی در صدر پرفروشترین ها قرار گرفت . این آلبوم از سوی رسانه ها به عنوان روشنفکرانه ترین و پرشورترین آلبوم نیروانا شناخته شد خصوصا ترانه های Like All Apologies و Heart Shaped Box که نگاه عمیقی به ازدواج متزلزل کرت می انداخت از بهترین های این آلبوم بودند . وی در سال 1993 به علت مصرف بیش از حد مواد مخدر داوطلبانه برای درمان به بیمارستان مراجعه کرد اما پس از مدتی به خاطر عدم توجه کافی مسئولین بیمارستان به وی قبل از پایان دوره درمان بیمارستان را ترک کرد. در نوامبر 1993 یک اجرای Unplugged در استدیو MTV از نیروانا پخش شد که آخرین کار گروه بود. کرت چندی بعد در مارس 1994 دست به خودکشی ناموفقی زد که به همین خاطر به مدت 20 ساعت در حالت اغما فرو رفت . او پس از به هوش آمدن از بیمارستان فرار کرد و12 روز بعد با زندانی کردن خود در یک اتاق همسرش را تهدید به خاتمه دادن به زندگی خود نمود ولی پلیس با کمک کرتنی لاو وی را دستگیر کرد . پس از این ماجرا پلیس وی را به یک کلینیک روان درمانی در کالیفرنیا فرستاد ولی وی در اوایل آوریل 1994 تنها پس از گذشت دو روز مراقبت از کلینیک فرار کرد و از کالیفرنیا خارج شد . سرانجام جسد کرت در 8 آوریل 1994 با صورتی متلاشی شده و اسلحه Shot gun که در دستش قرار داشت و به سمت چانه وی نشانه رفته بود توسط یک کارگر برقکار در اتاقک بالای گاراژ خانه اش کشف شد . در کنار جسد او وصیت نامه اش که با جوهر قرمز نوشته شده بود قرار داشت . مخاطبان آخرین نوشنه کرت لاو همسرش و فرانسیس دختر 19 ماهه اش بود . تحقیقات بعدی نشان داد که کرت 3 روز قبل در حالیکه مقدار زیادی مواد مخدر مصرف کرده بود به زندگی خود خاتمه داده است . دو روز بعد بیش از 5000 نفر جمعیت شمع به دست برای یاد بود کرت در سیاتل جمع شدند و به متن وصیت نامه او با صدای همسرش گوش دادند . کرت در همان سال گوشزد کرده بود که علاقه ای برای رسیدن به 30 سالگی ندارد . متاسفانه او راست گفته بود کرت اسطوره ای شد که همانند بزرگانی چون جیمی هندریکس Jimi Hendrix جنیس ژوپلین Jenis Joplin و جیم موریسون Jim Morrison در 27 سالگی از دنیا رفت و علت مرگ وی برای همیشه در هاله ای از ابهام فرو رفت . 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Pantera بییوگرافی پنترا........ Pantera was an American heavy metal band from Arlington, Texas, that formed in 1981.[1] Although initially influenced by 1970s and 1980s glam metal/hard rock bands, thrash metal acts such as Slayer, Metallica, Megadeth, and Anthrax would prove to be influential in the band's significant change in musical direction at the end of the 1980s. اعضا : Dimebag Darrell Abbott Vinnie Paul Abbott Terry Glaze Tommy Bradford Donnie Hart Rex Brown Matt L'Amour David Peacock Phil Anselmo سال ۱۹۸۳ پنترا (PanterA) به وسيله دارل لنس ابت (Darrell Lance Abbott) مشهور به دايموند دارل (Diamond Darrell) به عنوان گيتاريست ٬ برادرش وينسنت پال ابت (Vincent Paul Abbott) معروف به وينی پال (Vinnie Paul) به عنوان درامر ٬ رکس رابرت براون (Rex Robert Brown) به عنوان بيسيست و تری گليز (Terry Glaze) به عنوان وکاليست تشکيل شد و اولين آلبومشو به نام Metal Magic بيرون داد که فروش چندانی نکرد ... سال ۱۹۸۴ پنترا دومين آلبومشو به نام Project In The Jungle بيرون داد که اونم زياد فروش نکرد ... و به همين صورت آلبوم I Am The Night که در سال ۱۹۸۵ بيرون داده شد... سال ۱۹۸۶ تری گليز جای خودشو ميده به جناب فيليپ هانسن انسلمو (Philip Hansen Anselmo) که من شخصا" به عنوان يکی از بهترين وکاليستای سبک متال قبولش دارم ... خلاصه ۲ سال بعدش يعنی سال ۱۹۸۸ گروه به همراه فيلیپ آلبوم چارمشو با نام Power Metal ارائه داد که با فروش بيش از ۳۰۰۰۰ کپی پر فروشترين آلبومش تا اون زمان شد!!! سال ۱۹۹۰ پنترا آلبوم Cowboys From Hell (که به نظر من و خيلی ديگه از طرفداراش بهترين آلبومشونه) رو بيرون داد... سال ۱۹۹۱ هم کلیپ های اين آلبوم ساخته شد ... آلبوم CFH هم فروش خيلی خوبی کرد ولی متأسفانه تو جدول رطبه ی خاصی بهش ندادن!!! سال ۱۹۹۲ يکی از خداترين آلبومای پنترا به نام Vulgar Display Of Power بيرون امد و آهنگ Mouth For War رطبه ی اول رو تو جدول به خودش اختصاص داد (تازه با شعور شدن ) همون سال هم گروه به فستيوال Monsters Of Rock در مسکو دعوت شد ٬ که گروهای مشهوری از قبيل Metallica و AC/DC هم همزمان اونجا اجرا داشتن!!! همين باعث شد که پنترا طرفدارای زيادی پيدا کنه !!! سال ۱۹۹۳ هم ويدئو های آلبوم Vulgar ساخته شدن !!! سال ۱۹۹۴ پرفروشترين آلبوم پنترا به نام Far Beyond Driven بيرون مياد و رطبه اول رو در آمريکا و استراليا کسب ميکنه ( بابا ايول )!!! همون سال دايموند دارل اسم خودشو به دايمبگ دارل (Dimebag Darrell) تغيير ميده سال ۱۹۹۶ هشتمين آلبوم پنترا با نام The Great Southern Trend Kill بيرون مياد و سال ۱۹۹۷ آهنگ Suicide Note Part 1 به عنوان بهترين کار هوی متال ٬ نامزد دريافت جايزه ی گرمی (Grammy) ميشه!!! همون سال آلبوم Official Live : 101 Proof بيرون مياد که شامل ۱۴ آهنگ Live و ۲ تا آهنگ جديده!!! و آهنگ Cemetery Gates در اين آلبوم به عنوان بهترين اجرای هوی متال نامزد دريافت گرمی ميشه!!! (اصل آهنگ Cemetery Gates تو آلبوم Cowboys بود) خلاصه بعده اين ماجرا يه ۳ سالی از پنترا خبری نميشه تا اينکه... سال ۲۰۰۰ گروه ٬ آلبوم Reinventing The Steel رو بيرون ميده و به فستيوال OzzFest 2000 دعوت ميشه... صحبتهای اعضای پنترا در مقابل مرگ ذارل سمت راست دارل که در سال ۲۰۰۴ در میان کنسرت با اسلحه به دست یک تماشاگر روانی کشته شد و در سمت چپ وينسنت پال ابت برادر دارل را مشاهده میکنید Vinnie Paul (Pantera , Damageplan , Dime's Brother با وجود همه ی بزرگی و هنرش تو نواختن گيتار ٬ Dime رو بيشتر به خاطر شخصيت ٬ گيرايی ٬ عشق و مهمتر از همه٬ قلب بزرگش به ياد ميسپريم و تو زندگيمون هميشه جای خاليش رو حس خواهيم کرد. روحت شاد ... برادر Dime !!! Philip Anselmo (Pantera , Superjoint Ritual , Down اينا همه در مورد دايمبگه ... خود دايمبگ. درباره ی من يا اون ديوانه ای که زيباترين شخص و يکی از بهترين دوستای من رو از بين برد هم نيست. تمام ناراحتی من فقط به خاطر از دست دادن اونه. حتی نتونستم باهاش خداحافظی کنم ... و اين واقعا" عذابم ميده... واقعا" ناراحتم. ميدونم خانوادش نميخوان که من تو مراسم شرکت کنم. من به اونجا تعلق دارم ولی درک ميکنم. دوسش دارم ... درست مثل يه برادر. به خانوادش و همينطور خانواده ی بقيه ی افرادی که تو اين واقعه کشته شدن تسليت ميگم ... اين موضوع ٬ دنيا رو تغيير داد و اين آخرين حرفيه که تا يه مدت طولانی از من ميشنوين. 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Slayer Slayer is an American thrash metal band founded by guitarists Jeff Hanneman and Kerry King.[2] Slayer rose to fame as a leader of the American thrash metal movement with their 1986 release Reign in Blood, which has been called "the heaviest album of all time" اعضا : Members Tom Araya Jeff Hanneman Kerry King Dave Lombardo اعضا سابق : Paul Bostaph Jon Dette Tony Scaglione وقتي اسم سرعت در سبک متال پيش مياد همه ميگن Kerry King و به دنبال اون هم همه از گروهSlayer نام ميبرن. گروهي که شايد بشه گفت Speed Metal رو معرفي کرد. Speed Metal در دهه 80 بوجود آمده. سريع ، و در عين سرعت خواستار تکنيک بالاست.. گروههايي که اين سبک رو کار ميکنن بايد در عين سرعت، نوازندگاني تکنيکي داشته باشند. Slayer نمود کامل اين سبک ه... در عين سرعت بسيار تميز کار ميکنه.. يه گروه سريع و خشن... گروههي که اشعار آهنگاشون خيلي زيباست.. Slayer گروهي که در سال 1982 توسط Kerry King شکل گرفت. گروهي که ميشه نمونه بارز Thrash Metall و Speed Metal نام برد. گروهي بسار سريع با خواننديي که صدايي قوي و زيبا داره. جاهايي سبک اونا رو Death Metal هم ديديم. از خشونت آهنگاشون ميشه به اين نتيجه رسيد. Slayer ابتداي کارشون رو با بازنوازي آثار پايه گذاران متال مثل IronMaiden و Judas Priest شروع کرد. اما اين چيزي نبود که خيلي باقي بمونه. چون به اين نتيجه رسيده بودن با ترساندن و اداي شيطان در آوردن نه خودشون راضي ميشن و نه هوادارانشون. چون اين دو گروه هنوزم که هنوزه با کلفت کردن صداشون و نشون دادن شيطان تو Video هاشون سعي بر ترسوندن دارن. چيزي که متال هم باهاش شکل گرفت. اما اين ديگه Slayer رو راضي نميکرد. پس Slayer با استفاده از خلاقيت خودش رو به همه معرفي کرد. Slayer بنا بر گفته هاي خودشون و چيزي که از آثارشون بر مياد سعي و پافشاري بر 3 چيز داشتن: مرگ ، آثار بد جنگ و ترس از جهنم. ميشه براحتي اينو توي ريتم آهنگاشون ديد. سريع و خشن. اشعارشون هم نمايانگر همينه.. Slayer و نوازنده هاش خيلي زود تونستن خودشون رو نشون بدن و به هوادارانشون معرفي کنن. اين رو ميشه مديون گيتاريست و پايه گذار گروه دونست... Kerry King که از سريعترين گيتاريستاي الکتريک ه.. تکنيکي ساز ميزنه... گاها حمله هاي واقعا سريعي به گيتار ميکنه و در عرض يک ثانيه آروم ميشه... در آثارشون اين سرعت ، تکنيک و همينطور قدرت فضا سازي با گيتار الکتريک رو ميشه لمس کرد. آلبوم Reign in Blood و South Of Heaven از نظر هواداران گروه از بهترين آثار گروهه. آهنگ هاي انها سريعه، با عظمته و در عين حال زيبا. اما چيزي که اين دو با باقي آثارشون متمايز کرده شايد بشه به خاطر متن اشعار بسيار قوي اين آلبوم نام برد.Regin In Blood از نظر سرعت و زيبايي آنقدر عالي کار شده که عده اي اون رو بهترين آلبوم Speed Metal که تا حالا وجود داشته نام ميبرن. خصوصا آهنگ Raining Blood ... و عده هم Master Of Puppets از متاليکا رو بهترين Speed Metal ميدونن. الان به مخالفين متاليکا بر ميخوده البته! اما من خودم به هيچ وجه اين دو رو قابل مقايسه نميدونم. حد اقل از نظر سرعت Reign Blood خيلي قوي تره. Slayer بارها دراميست عوض کردن. يه طورايي ميشه گفت کار هر کس نبوده درام زدن واسه Slayer ، البته هيچگاه عوض شدن دراميست براي بد کار کردم اون نبوده. يکي ديگه از آهنگهاي معروف Slayer ميشه آهنگ Angel Of Death نام برد. آين آهنگ باعث رسوايي جهاني براي مرجع خودش يعني Joseph Mengele يا همون دکتر نازي شد. کسي که مرتکب بي رحمي هاي بسيار بزرگي بر عليه بشريت شده بود. 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ بلك سبث (Black Sabbath)ميشه گفت مادر متاله اعضا : Ozzy Osbourne Tony Iommi Geezer Butler Bill Ward اعضا سابق : Ronnie James Dio وVinny Appice و Ian Gillan و Geoff Nicholls Tony Martin و Cozy Powell و Neil Murray و Bobby Rondinelli Laurence Cottle وTerry Chimes و Jo Burt وBob Daisley و Bev Bevan و Dave Spitz Eric Singer و Glenn Hughes وDavid Donato و Ray Gillen گروه بلك سبث (يكي از اصلي ترين و اولين پايه گذاران سبك هوي متال) را امروزه به طور گسترده اي به عنوان پدر خوانده گروههاي فعال در اين سبك در دهه هشتاد و نود ميدنند.گروه بلك سبث يعني جان «آزي»آزبُرن،فرانك «توني»آيومي و تري «گيزر»بالتر دردوران كودكي در فاصله نزديك به هم در آستون واقع در حومه بيرمنگام انگلستان زندگي ميكردند.البته در اين دوران روابطشان چندان دوستانه نبود.همچنان كه بزرگ تر مي شدندعلاقه مشتركشان به موسیقی بیشتر میشد و هر كدام شروع به فعاليت در گروههاي مختلفي كردند. بعد از مدتي آنها يكديگر را پيدا كردند و به همراه بيل وارد نوازنده درام با هم مشغول به كار شدند و در سال 1976 گروه پلكا تالك Polka Tulk را تشكيل دادند كه اعضاي آن شامل بود از:آزي آزبورن(خواننده)،توني آيومي(گيتار ليد)،گيزر بالتر (بيس)،بيل وارد(درامز)،جيمي فيليپس(گيتار ريتم) و اِيكر(***يفون). خيلي زود فيليپس و ايكر از گروه اخراج شدند.4نفر باقيمانده نام گروه را ارت بلوز كمپني Earth Blues Company تغير دادند كه بعد از مدت كوتاهي به ارت Earth كوتاه شد.آنها در اين گروه موسيقي بلوز هوي راك مي نواختند و به اين ترتيب توانستند در كلوپ هاي محلي طرفداران محدودي كسب كنند.در سال 1969 آيومي ارت را ترك كرد تا به گروه جترو تال Jethro tull بپيوندد ولي چند ماه بعد به گروه باز گشت. او اين بار ايده اي جديد داشت.آيومي از اينكه مردم به ديدن فيلمهاي ترسناك و دلهره آور كه در آن زمان بازار خوبي داشتند ميروند و در حقيقت براي ترسيدن پول ميدهند به اين فكر افتاد كه نوعي موسيقي ترسناك خلق كند.همراه با باتلر به علوم خفيفه و داستان هاي فانتزي ، گروه چندين آهنگ باحال و هواي مهيب و تيره ساختند كه يكي از آنها آهنگ بلك سبث بود كه نام يكي از فيلمهاي ترسناك بوريس كارلوف بازيگر برجسته دورانصامت سينما را برخورد داشت. خود گروه هم به بلك سبث تغير نام داد.با اين رويه جديد بر تعداد طرفداران گروه افزوده شد.قبل از ضبط آلبوم اول گروه بلك سبثBlack Sabbath آيومي سرانگشتان دست راست خود را در يك حادثه صنعتي از دست داد.او چپ دست بود وبا سرانگشتان مصدومش نمي توانست فشار لازم را براي به صدا در آوردن سيمهاي روي فرت برد گيتار ايجاد كند.از اين رو او از نوعي روكش پلاستيكي براي انگشتانش استفاده كرد و در عين حال كوك گيتار را بم تر كرد تا فشار كمتري احتياج داشته باشد.همه اين عوامل باعث به وجود آمدن صدايي عميق تر و خشن تر شد كه به همراه ريف هاي سرد و تيره اش كاملا با حال و هواي اشعار گروه هماهنگي داشت. اشعار گروه كه اكثر توسط باتلر نوشته مي شد بر روي مضامين سنگيني همچون سرشت پليدي،جدال خير و شر،نادودي محيط زيست و جنگ متمركز بود.آلبوم بلك سبث در سال 1970 منتشر شد و هفته اول در ليست پر فروشهاي بريتانيا شماره 13 شد.با اين آلبوم بلك سبث جوهره ان چيزي را پديد آورد كه اكنون در پايان دهه نود متال اطلاق مي شود.با آهنگ بلك سبث اين گروه پيشتاز استفاده از فواصل نا مطبوع و به كار گيري اثرات رواني و عاطفي اين گونه از فواصل موسيقي راك شد. آلبوم پارانويد Paranoidبه فاصله كمي در همان سال منتشر شد. تركيب هول انگيز صداي جيغ مانند آزبرن،گيتار آيومي،بيس غرنده باتلر و نوازندگي جنون آميز وارد آلبوم را تبديل به يك موفقيت بي نظير كرد. آهنگ هايي همچون پارانويد،خوك هاي جنگ War Pigs و مرد آهنينIron man از اين تبديل به معيارهاي ماندگار موسيقي متال شدند.درسال 1971بلك سبث آلبوم ارباب واقعيت Master Of Reality را منتشر كردند كه آهنگهاي ماندگاري همچون كودكاني از قبر Children of the Grave ((هركي معني درست شو ميدونه لطفا به من بگه تا اصلاحش كنم)) ، وراي ابديت After Forever و بسوي خلا Into The Void همه از اين آلبوم هستند. در سال 1972 آلبوم جلد چهارم Vol Four منتشر شد.سال 1973 بلك سبث با همكاري ريك وِيكمَن نوازنده كيبورد از گروه يس Yes آلبوم سبث خونخوار Sabbath Bloody Sabbath را منتشر كردند كه هم از نظر اشعار و موسيقي آلبومي قوي و ماندگار بود.در اين آلبوم توانايي گيگزر باتلر را در سرودن اشعار عميق و جاندار مشاهده ميكنيم كه يكي از عوامل بالا برنده كيفيت يك كار متــــال است.اين تركيب گروه تا سال 1978 پايدار ماند. در اين فاصله گروه سه آلبوم ديگر منتشر كرد كه از آن جمله ميتوان به آلبوم سابوتاژ Sabotage (1975) اشازه كرد كه آهنگ ناخوشي نماد گيتي (دنيا) Symptom of the Universe از اين آلبوم است. در سال 1978 آزي آزبرن از گروه جدا شد تا به صورت تنها فعاليت كند.گروه او در دهه هشتاد تبديل به موفقترين گروههاي هوي متال شد.جانشين آزبرن در بلك سبث راني جيمز ديو خواننده گروه رويبوRainbow بود.او با آمدنش توانست گروه را به روز كند و ارائه ايده هاي نو سطح كار گروه را كه در انتهاي دهه هفتاد افت پيدا كرده بود ارتقا ببخشد.در سال 1980 با انتشار آلبوم بهشت و دوزخ Heaven & Hell بلك سبث دوباره به صف گروه هاي طراز اول متال دنيا بازگشت.آهنگ هاي سطح بالايي چون شواليه هاي نئوني Neon Knights،بهشت و دوزخ Heaven & Hell و كودكان Children Of The Sea شاهدي بر اعتبار و قابليت اين پيشتازان هوي متال در رقابت با گروه هاي جوان نوظهور اين سبك بود.سال 1982گروه يك آلبم دو تايي از اجراهاي زنده گروه در تورهاي دو آلبوم قبلي منتشر كرد.بعد از انتشار اين آلبوم راني جيمز ديو از گروه اخراج شد.از اين زمان تا اوايل دهه نود گروتركيب هاي متفاوتي را به خود ديد.در ابتداي دهه نود آلبومي با نام ان آي بي N.I.B كه هم نام يكي از آهنگ هاي آلبوم اول گروه بلك سبث را اجرا كردند.اين آلبوم برگذاشت و اداي ديني بود نسبت به اين به وجود آورندگان سبك هوي متال 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ dead_capitane mayhem Dead ، متولد سال ۱۹۷۰ و اهل استکهلم سوئد بود. در سال ۱۹۸۸ يعنی در سن ۱۸ سالگی بعنوان خوانندهوارد Mayhem شد. در همين زمان Hell Hammer نيز که قبلاْ در يک بيمارستان روانی مشغول به کار بود بعنوان درامر کارش را در گروه شروع ميکند.Dead قدی بلند، هيکلی پر با رنگ پوستی روشن و حتی آبی رنگ داشت. انسانی با افسردگی شديد ودچار ماليخوليا، ضد اجتماعی و با نوسانات روحی متناوب که تحمل زندگی در دنيايی که قدرت شناخت آن را نداشت برايش سخت بود. می گويند که حتی از زمان کودکی نيز به فکر خودکشی بود. حياتش آميخته با فلسفه کاملاْ خاصی بود که ظاهراْ هيچ منشائی در اين جهان نداشت. می گويند که در هنگام خواب صورتش به رنگ آبی خاصی در می آمد. تقريباْ به رنگ صورت مردگان. او در روی صحنه روح خشک را عرضه می کرد. ميکآپ صورتش مانند بيماران جذامی بود. گاهی اوقات لباس مردگانی را می پوشيد که توسط دوستش که در اطاق نگهداری اجساد کار می کرد برايش آورده می شد. يکبار سر خوکی را که جلوی يک مغازه قصابی آويزان بود تکه تکه کرد و در يکی از کنسرتها آن را بر روی هواداران ريخت(رسمی که بعد از او در کنسرتهای گرههايی مثل خود Mayhem و همچنين Dark Funeral تکرار شداو در کنسرتها به خودزنی شهرت داشت. در يکی از کنسرتهای معروفش در Sarpsborg در سال ۹۰ شکمش را باشيشه شکسته ای بريد، بطوری که وقتی در پايان کنسرت او را در حالت نيمه اغما به فوريتهای پزشکی رساندند، تقريباْ مرده بود;و بخيه ها هم چندان مؤثر واقع نشدند چون زمان زيادی از خونريزی گذشته بود.هر چند اين حادثه او را نکشت ولی به هر حال او بود کهقبل از بقيه مرد.Dead در تاريخ ۱۸ آوريل ۱۹۹۱ با يک تفنگ شکاری به سرش شليک کرد. گلوله های اين تفنگ را ورگ در کريسمس سال قبل به او هديه داده بود. او قبل از شليک، تمام شاهرگهای بدنش را بريده بود. درروز خودکشی Dead ، «هل همر» برای ديدن والدينش به محل سکونت آنها در نزديکی اوسلو رفته بود و « اورانيموس»هم برای انجام کارهايی از خانه بيرون رفته بود و وقتی به خانهمی گردد، Dead را در حالت برعکس خوابيده روی تخت می بيند در حاليکه تی شرتی پوشيده بود که روی آن نوشته بود : « I Love Transylvania » (من عاشق ترانسيلوانيا هستم). همچنين تکه شيشه های پنجره اتاق همراه با مغز وی و قطرات خون همه جا پخش بود. در کنار جسدش تکه کاغذی بود که روی آن نوشته شده بود : «بخاطر خونهای پخش شده عذر می خواهم ! » (البته به روايتی اين جمله را Dead با خون شاهرگش بر روی ديوار اتاق نوشته بود.) عده ای معتقدند ازآنجايی که اورانيموس هميشه هوس خوردن و چشيدن گوشت انسان را داشت و همچنين اينکه او همواره می خواست ادعا کند که يک آدمخوار است، اقدامبه خوردن تکه ای از مغز&Dead کرد (که البته اين موضوع به احتمال زياد يک شايعه است - مترجم ، به استناد وبلاگ بلک متالن). البته در ابتدای امر چون اورانيموس اولين فردی بود که جسد را پيدا کرده بود بعنوان مظنون اصلی اين حادثه قرار گرفت و از طرف پليس احتمال می رفت که او دوستش را به قتل رسانده باشد. شايد هم يکی از دلايلاين سوءظن اقدامی بود که Dead در گذشته انجام داده بود اينکه او يکبار باچاقو به اورانيموس حمله کرده و او را زخمی کرده بود.Dead از گربه ها متنفر بود و سعی می کرد آنها را باچاق بکشد. او و اورانيموس شبها با چاقو در خيابان به دنبال شکارگربه ها و پرندگان بودند. او که خودش را«موجودی از دنيايی ديگر» می ناميد، علاقه زيادی به فيلمهايی که در آنها صحنه مرگهای واقعی با شکنجه های وحشتناک نشان داده می شد، داشت.Dead بچه ای بود که در زمانه ای بد قرار گرفته بود. او تجسمی شيطانی از بشريت نبود. او دقيقاْ به اين علت خودش را کشت چون ادعا می کرد دردنيا به اندازه کافی شرارت وجود ندارد.Dead انسان عجيبی بود. او از اينکه برخی از طرفدارهای بلک متال لباس درست نمی پوشند و کلاههای کپ بيس بال می گذارند، متنفر بود. او اولين کسی بود که از«رنگ جسد» که اساسش ميک آپ سفيد صورت بود استفاده کرد. قبل از کنسرتها لباسهايش را زير خاک مدفون می کرد تا کمی پاره و پوسيده شود و بعد از پوشيدن آنها او بوی مرده ها را می داد دليل Dead برای خودکشی دليل خيلی بدی بود. او يک وايکينگ بور قد بلند بود وبا کشتن خودش ژنهايش را هدر داد. او می بايست قبل از اينکه خودش را بکشد ژنهايش را بين ۱۰ تا ۱۲ فرزند سفيد پوست باقی می گذاشت. او يک آريان وايکينگ سوئدی بود. بنابرايناز نيمه راه ديد که آنچه را که Mayhem گفته، نمی فهمد و يک جنگ سرد بلک متال بين نروژ، سوئد و فنلاند وجود دارد. هرسه ی اين کشورها از يکديگر متنفر بودند. Meyhem;از Enslaved متنفر بود چون يک گروه سوئدی بود. Emperor ;و Immortal گروههای فنلاندی رادوست نداشتن چون آنها را بعنوان آريايی قبول نداشتند. ولی به نظرمن اينها درست نبود. روی هم رفته به بلک متال متعهد بود، بنابراين به زنها توجهی نداشت و هيچگاه فرزندی نداشت. مثلاْ اورانيموس را در نظر بگيريد. Dead از اين حقيقت که يکی از اعضای با سابقه Mayhem يعنی اورانيموس، بخاطر اينکه می خواست وقت بيشتری را برای همسر و فرزندانش بگذارد، از کار دست کشيده استناراحت بود.خودکشی او زياد تعجب برانگيز نبود. او تی شرتهايی می پوشيد که رويشان نوشته بود : بياييداز تشييع جنازه من ديدن کنيد ;او لباسهايش را در زير زمين دفن می کرد تا بوی جسد بدهد. او حتی خودش را برای ساعات کوتاهی زير خاک دفن می کرد تا صورتش رنگ پريده و بيشتر شبيه مرده ها شود. چند روز لباسهايش را زيرخاک دفن می کرد و وقتی که پر از کثافت و کرم می شد، آنها را برای کنسرت می پوشيد. قبل از اينکه شروع به خواندن کند، بوی لاشه يک کلاغ مرده را استشمام می کرد. نهايتاْ هم بعد از دو سال کار در گروه تصميم گرفت به زندگيش خاتمه دهد> 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Korn Korn (sometimes typeset as "KoЯn" to fit their official logo) is a Grammy Award winning, influential nu metal[3] band from Bakersfield, California, and are often credited with creating and popularizing the nu metal genre. "گروه Korn در سال 1993در کشور آمریکا و شهر کالیفرنیا تشکیل شد. سبک این گروه funk-metalاست و گروه از پنج عضو تشکیل شده است . اولین و اصلی ترین عضو ،خواننده گروه یعنی Jonathan Houseman Davis نام دارد که به او HIV نیز گفته میشود. او در هجدهم ژانویه سال 1971 در ایالت کالیفرنیا متولد شد و از دانشکده سانفرانسیسکو نیز فارق التحصیل شده. جاناتان متاهل است و یک پسر به نام ناتان (Nathan ) دارد. James Shaffer یکی از گیتاریست های گروه است که به او munky نیز گفته میشود. او در ششم ژوئن 1970 در ایالت کالیفرنیا متولد شده است. brian Welch ملقب به head دومین گیتاریست گروه است او در نوزدهم ژوئن 1970 در کالیفرنیا متولد شد. برایان و جیمز در مدرسه با هم آشنا شدند و برایان مشوق اصلی جیمز در کار موسیقی بود. برایان هم اکنون متاهل است و یک دختر به نام Jenneaدارد. David Silveria تک درامر گروه است.او در بیست و یکم سپتامبر 1972 متولد شده. دیوید ازدواج کرده و نام همسرش Shanon Bellino است. Reginald Ariuzu بیسیت گروه است که به او Fieldy نیز گفته میشود. او در دوم نوامبر 1969 متولد شده و در اواخر ماه می سال 1998 با Shela Arvizu ازدواج کرده و هم اکنون صاحب دو دختر به نامهای Serena و Olivia هستند. منبع : هنر پیشه 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Slipknot Slipknot (sometimes typeset as SlipKnoT to fit their logo) are a band consisting of nine members from Des Moines, Iowa. The group formed in 1995 and is currently signed to Roadrunner Records.[3] بيوگرافي گروهSLIPKNOT تشكيل گروه در شهر Des Moines, Iowa, USA سال فعاليت 1995 – Present سبك Nu Metal, Alternative Metal كمپاني موزيك Roadrunner Records اعضاي گروه با شماره انتخابي 0 Sid Wilson - Turntables 1 Joey Jordison – Drums 2 Paul Gray - Bass Guitar / Backing vocals 3 Chris Fehn - Percussion / Backing vocals 4 James "Jim" Root - Rhythm Guitar 5 Craig "133" Jones - Samples, Media, and Keyboards 6 Shawn "Clown" Crahan - Percussion / Backing vocals 7 Mick Thompson - Lead Guitar 8 Corey Taylor - Vocals اسم آلبوم هاي گروه وسال انتشار آن : Mate.Feed.Kill.Repeat (1996) Slipknot (1999) Iowa (2001) Vol. 3 (The Subliminal Verses) (2004) سبك Slipknot مخلوطي از Alternative Metalو Rap Metal مي باشد كه به Nu Metal معروف ميباشد كه اين گروه بهترين گروه اين سبك در ده ي 90 شناخته شده است ماسكهاي صورتشان خيلي به معروف شدن آن ها كمك كرده است افراد اين گروه داراي نام مستعار و شماره هستند موضوع شعر هاشون تاريكي و پوچي مي باشد اين گروه يك اسم براي هواداران خود انتخاب كرده اند به نام Maggots كه معني آن خرمگس ها يا حشره ها مي باشد ( بعضي از طرفداران به خاطر اين لقب ناراحت مي شوند ) در اواخر سال 95 اين گروه در شهرDes Moines, IA تشكيل شد در هالووين سال 96 آلبوم Mate. Feed. Kill. Repeat را منتشر ساختند كه اين آلبوم باعث همهمه اي شد و كمپاني Roadrunner در سال 97 با آنها قرار داد بست Slipknot در سال 1999 با كمك تهيه كننده ي بزرگ به نام Ross Robinson اولين آلبوم رسمي خود رابه نام Slipknot Digipak تهيه ومنتشر كر دند شركت در تورهاي Ozzfest باعث شدكه اين گروه طرفداران بسياري پيدا كند آنها در نمايش هاي زنده آن چنان با انرژي برنامه را اجرا مي كردند كه Shawn "Clown" Crahan دودفعه سرشو با زدن به دستگاه درام خودش شكافت كه هر دو دفعه سرش بخيه خورد.آهنگ هاي Wait and Bleed" and "Spit It Out" خيلي معروف شد در بهار سال 2000طلاي سفيد را برنده شدند كه در تاريخ شركت Roadrunner اين بهترين آلبوم كه توانست همچين مقامي را كسب كند دومين آلبوم آنها به نام Iowa توانست در سال 2001 مقام سوم راكسب كنند بعد از سپري كردن تورهاي بسيار زياد گروه براي استراحت يك مدت كناره گيري كرد و هر كدام از اعضا جداگانه روي پروژه هاي خود كار مي كردند گروه كمپاني به نام Maggot را تاسيس كردند و با گروه Downthesun قرار داد بستند كه در اين گروه Shawn "Clown" Crahan خواننده است Sid Wilson خودش به تنهايي كار Dj را شروع كرده به نام DJ Starscream . Thompson و Root با هم روي يك پروژه در حال كار كردن هستند Joey Jordison به عنوان گيتاريست در گروهي به نام RejectsThe مشغول به كار شد . Corey Taylor در گروه Superego مشغول به كار شد در سال 2002 آهنگ Botherبراي فيلم Spider-Man. را Corey Taylor خواند همچنين او گروه قديم خود Stone Sour را باز سازي كردو آلبوم جديدي را نيز منتشر كرد. اوايل سال 2003 Corey Taylor خواننده ي گروه اعلام كرد كه Slipknot قصد دارد يك البوم ارائه دهد با لا خره در سال 2004 آلبومThe Subliminal Verses را منتشر كردند از بهترين آهنگ هاي اين آلبوم مي توان به Duality و The Nameless و Before I Forget اشاره كرد البته درباره ي شعر هاي اين آلبوم بگم كه واقعا قوي تر از آلبوم هاي گذشته كار شده است كه تاثير گذار ترين آن شعر Duality است كه واقعا بعد فرهنگي شعر متال را نشان مي دهد و معني شعر آن هر متال بازي را تحت تاثير قرار مي دهد البته در باره ي بعضي از شعر ها ي اين گروه بگويم كه پس زمينه ي شيطاني دارد و بيشترش تاريك مي باشد مثل آهنگ The Heretic Anthem ( سرود شيطاني كليسا ) كه مهمترين قسمت اين شعر if you're 555, then I'm 666 ( اگه تو 555 من 666 هستم )است بعد گروه گفت ما تمام اين كارهاي شيطاني كه مي كنيم فقط براي پول بدست آوردن وطـرفداران بيشتر است اعضاي جدا شده از گروه Anders Colsefini - Vocals/Percussion Greg "Cuddles" Welts - Percussion Josh "Gnar" Brainard - Guitar/ Backing Vocals Brandon Darner - Percussion Donnie Steele - Guitar Quan "Meld" Nong - Guitar Patrick M. Neuwirth - Guitar واين هم اسم و سال كليپ هاي اين گروه "Roadrunner Records Demo (1997) "Crowz (1997) "Wait And Bleed" (2000) "Spit It Out" (2000) "Left Behind" (2001) "My Plague" (2002) "Duality" (2004) "Vermilion" (2004) "Before I Forget" (2005) "The Nameless (2006) علاوه برآن شیفتگی موسیقی با تاریکی وانکار همه چیزو با مهربانی توهین کردن اسم برای تماشاچیان(خرمگس ها) و برنامه کار اسلیپ نات برای نامتال عامل موفقیت آنها بوده است. اسلیپ نات در سال 1995 در منطقه غیر جذابی از دس موینس شکل گرفته است. بعد از مدتی کارمندان اولیه به ترتیب نه نفر معین شدند(دردسته ای از صفر تا عدد هشت) دجی سید ویلسون جازیست جوی جوردیسون بیسیست پائول گری نوازنده اسبابهای ضربی کریس فن گیتاریست جیمز روت نمونه بردار/برنامه نویس کریج جونر نوازنده اسبابهای ضربی شان گرهان گیتاریست مایک دومپسن رهبر خوانندهکوری تیلور. نمایش موزیک در دس موینز حرف چندانی نداشت وبزرگترین زمان بلند همتی برای گروهزمانی بود که انها با بی اعتقادی و دست انداختن و تمسخر کردن برخورد کردند در صورتیکهاولین جرقهبی نام دیدن صحنه نمایش برای آنها بود.در هالووین 1996 اسلیپ نات آلبوم خود را با نام mate.feed.kill.repeat عرضه کردند که باعث به وجد آمدن آوازه ای در پیرامون گروه شد که برای اولین بار آنها سبکی باچندین نام یافتند. آن آلبوم برای توضیع به وسیله نبراسکا مبنی بر برچسب ismsit و همچنین رسیدگی شده به وسیله ی رود رانر رکوردز (road runner ) که در سال 1997 به وسیله اسلیپ نات امضا شده بود عرضه شد .به وسیله ی کار کردن با روس رابینسون به عنوان تولید کننده اسلیپ نات شروع کاست خود که به سال 1999 موکول شده بود را به وسیله ی خود و با خود ضبط کرد.مشغول کار شدن آنها در تور مسافرتی به اوزفست شنوندگان آنها را به طور واقعی شرح داد. در طی تابستان گروه با انرژی زیادی کار خود را انجام داد که در آن هنگام دوبار زخم روی سر کراهان بر روی طبلش باز می شود و هر دوبار لازم به بخیه می شود ترانه های wzit and bleed و spit it out برای گروه پخش از طریق تلویزیون را سبب شدند .بیشتر همهمه ها از مسافرت و خبر ماهانه آغاز می شود و بالاخره به وسیله تولید آلبوم پرفروش اسلیپ نات در بهار سال 2000 که اولین آلبوم پر فروش در تاریخ رود رانر بود(road runner). در آن هنگام انتظارات برای آینده ی اسلیپ نات بسیار زیاد بود وبسیاری از سعی و کوشش بینندگان از پیش خبر دادن آن بود که ممکن است اسلیپ نات بصورت دست اول پدیدار شود به هر حال آنها مقدارکوفتگی رقابت در آن هفته روبه رو شدند .به هر حال سعی و کوشش گروه در سال 2001 رساند در تابستان در اوزفست بیشتر مسافرت های سنگین گروه ادامه یافت به ضمیمه ی متفاوت چشمگیرتر .پس از یک جادوی بزرگ بر روی شیوه ,گروه مکثی در مدت زمانی که کارمندان بر روی پیشنهادها در حال کار بودند بدست آوردند .گروه با به قدرت رساندن بر چسب maggot recording نام خود با لقب Downthesun بر روی بر چسب به ثبت رساند که رهبر خواننده شان آن را همانطور به متخصص اسباب های ضربی (کراهان) تحویل داد ضمنا ویلسون به نواختن دی جی به طور انفرادی تحت نام دی جی استار اسکریم شروع کرد و روت ودومپسون هر دو بر روی داده ها کار کردند جازیست جوردیسونبا گروهی که آن را رجکتز می نامیدند کار کرد جایی که او واقعا تا اندازه ای به عنوان گیتاریست کارمی کرد ضمنا تیلور کار را با گروهی که سوپر رگو نامیده می شدند کار کرد به علاوه در تکنوازی آهنگ brother که بخشی از آهنگ پر جازبه spiderman در سال 2002 بود شرکت کرد.در آن می گروه تعدادی مطبوعات جالب زمانی که تعدادی از طرفداران آنها وبسایتی انگلیسی با نام مشابه slipknot یافتند بدست آوردند و آنها غرق در ایمیل هایی شدند که عضوها با گستاخی فراوان برای آنها فرستاده بودند گیتاریستجوی جوردیسون و استیتیک ایکس گروه گیتاریست تریپ ایسن آن تابستان در مدتی که تیلور گروه قدیمی خود استون شور را سازماندهی کرد و آلبوم خود را انتشار داد برای طرح ماردردولز گروهی کار کردند . هنگام تابستان اسلیپ نات هنوز دوباره به هم پیوسته نشده بودند وتیلور گزارش خود را در وبسایت گروه اظهار داشت ماهها گروه گفتگویی با یکدیگر نداشتند و آنها نسبتا فروپاشی شده بودند.بیانه ای موجب شد تا آنها بین تیلور وگوار وابسته به اودروس یورونجوس مصمم نشان داده شوند اما آن تعداد زیادی از اندیشه های عجیب آنها را به سقوط فرستاد.اوایل سال 2003 تیلور انتقادهای خود را تکذیب کرد و زمینه ای را برای آلبوم جدیدش تبلیغ کرد در آگست گروه به صورت یکپارچه به ایالت آیوا در لانتانیم رفتند جایی که آنها کار بر روی آلبوم جدیدشان را به وسیله ی تولید کننده ریک رابین به طور عالی شروع کردند(pulse of the maggots)هنگامی که آنها دریافت کردن آلبومشان را به صورت خصوصی در آوردند کار با فهرست تراک ها برای (the subliminal verses) ادامه پیدا کرد و آنها آلبوم خود را برای عرضه در ماه می آماده کردند.اسلیپ نات بعد از آن برای رفتن به توری برای آمادگی برای کنسرت در اوزفست دست به کار شدندو با ظاهری کاملا متغییر در آن کنسرت ظاهر شدند.در 25 می اسلیپ نات با به اتمام رساندن کار آلبوم خود(the subliminal verses) به همهی درد و زحمت ها و اغتراض ها وهای هوی ها پایان داد آمیختن اسلیپ نات از یکنواختی , پست-کرن آلترناتیومتال ماریلین مانسون(سلطان نئوشوک متال) و رپ متال آنها را یکی از پر طرفدارترین گروهها ساخته است از آنرو آنها را نامتال می نامند هیاهویی از دیرباز قرن نوزدهم .اما همواره تئاتری عمل کردن و جلب کردن توجه ها وشکل شمایل ها ازهمه برای آنها مفیدتر بوده است .این گروه همیشه برنامه های خود را با لباسهای یکسان و ماسک های دست ساز هالووین شروع می کندوچیزی که به رازهای آنها اضافه میکند ناشناسی به وسیله ی قبول کردن عدد صفر در میان هشت به عنوان نام مستعار صحنه نمایش است 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ عشق من Richard Wright Richard William "Rick" Wright (born July 28, 1943 in Hatch End, London) is a self-taught pianist and keyboardist best known for his long career with Pink Floyd. Though not as prolific a songwriter as his bandmates Roger Waters and David Gilmour, ریچارد ویلیام رایت در ژولای سال 1945 در شهر لندن بدنیا آمد. خانواده او که شامل پدر، مادر و دو خواهر می شد از وضعیت رفاهی خوبی برخوردار بود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی در سن 17 سالگی برای ادامه تحصیل به کالج معماری رفت و در آنجا بود که با یک نوازنده گیتار بیس بنام راجر واترز (Roger Waters) و یک نوازنده درامز بنام نیک میسون (Nick Mason) آشنا شد. آنها در همان کالج یک گروه موسیقی برپا کردند و پس از گذشت شش ماه نوازنده گیتار سید برت (Syd Barrett) را به جمع خود پذیرفتند. ریچارد راجع به این موضوع می گوید : "این خیلی عالی بود که سید به گروه ما ملحق شد. تا قبل از او ما مجبور بودیم فقط R&B کلاسیک اجرا کنیم، چرا که در آن زمان همه از گروههای موسیقی این انتظار را داشتند. اما من هیچ وقت از R&B خوشم نمی آمد و برعکس از موسیقی Jazz لذت می بردم." "اما از هنگامی که سید وارد گروه شد جهت کار گروه هم تغییر کرد و به سمت بداهه نوازی (Improvise) برای گیتار و کیبرد در آمد. راجر هم از بیس برای نواختن ملودی و لید (Lead) استفاده کرد و من هم به آرزویم رسیدم و توانستم بیشر احساسات کلاسیک خودم را در گروه معرفی کنم." همکاری این گروه قبل از آنکه سید برت نام پینک فلوید را انتخاب کند تحت عناوینی چون Meggadeaths، Sigma 6، Abdabs ... و The T-Set ادامه داشت تا اینکه سید از روی نام دو تن از موسیقیدانان محبوب بلوز بنامهای پینک اندرسن (Pink Anderson) و فلوید کانسیل (Floyd Concil) نام پینک فلوید را برای گروه انتخاب کرد Apples and Oranges از نمونه کارهایی بود که پس از The Piper به همت ریچارد رایت تهیه شد، در طرف دوم این کار قطعه Paintbox با صدای ریچارد رایت قرار داشت. همچنین کار تکی دیگری بنام It would be so nice در این زمان از ریچارد رایت بود. آلبوم بعدی A Saucerful of Secrets بود که دو آهنگ آن توسط ریچارد رایت تهیه شده بود __________________ 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ Nickelback Nickelback is a Canadian rock band formed in Hanna, Alberta by Chad Kroeger, Mike Kroeger and Ryan Peake. Their hit single "How You Remind Me" from their third album, Silver Side Up reached the top on the Canadian Singles Chart and the Billboard Hot 100 at the same time, نیکل بک Nickelback یک گروه موسیقی راک، اهل کشور کاناداست که در سال 1995 در آلبرتا Alberta، با حضور Chad Kroeger ، Mike Kroeger و Ryan Vikedal شکل گرفت. هر چند بنیان گذاران این گروه از آلبرتا، شهر کوچکی در شرق کلگری Calgary کانادا برخاستند، در حال حاضر در ونکوور Vancouver شهری در جنوب غربی بریتیش کلمبیای کانادا British Columbia ساکن هستند. نام این گروه برگرفته از نیکل nickel ، سکه پنج سنتی کانادایی است که برادر Mike Kroeger در کافی شاپی که در آن مشغول کار بود، معمولا به عنوان بقیه پول به مشتریان بر می گرداند و همواره این عبارت را به کار می برد : " Here's your nickel back " به معنای "این هم سکه پنج سنتی، بقیه پول شما". نیکل بک در ابتدا با حمایت قانون Cancon - قانونی که بر طبق آن هر گروهی جهت ورود به عرصه حرفه ای موسیقی کانادا، لازم است درصد مشخصی از آهنگ هایش از رادیوی سراسری این کشور پخش شده باشد- کارخود را آغاز نمود. آهنگ "Leader of Men " اولین موفقیت این گروه بود که متعاقب آن آلبوم Silver Side Up را منتشر نمودند. آهنگ "How You Remind Me" از این آلبوم به عنوان محبوب ترین آهنگ سال 2002 برگزیده شد و نیکل بک را به اوج شهرت رساند. پس از آن، تا به امروز کلیه آلبوم های این گروه با موفقیت چشمگیری مواجه شده است. آهنگ "Photograph" نیکل بک نیز کاندید دریافت جایزه بهترین آهنگ سال در Juno Awards سال 2006 بود. در ماههای مه و ژوئن سال 2006، نیکل بک با بون جووی Bon Jovi ، در برگزاری بخش اروپایی تور Have A Nice Day Tour همکاری نمود که طی آن در کشورهایی چون آلمان، جمهوری ایرلند، هلند، اتریش، سوئیس و نهایتا نیز انگلستان به اجرای کنسرت پرداختند. آخرین آلبوم این گروه، با کاندید شدن در شاخه های : محبوب ترین گروه راک، بهترین آلبوم پاپ – راک و بهترین گروه آلترناتیو، در رده های بالای جدول کاندیدای سی و چهارمین دوره American Music Awards که در 21 نوامبر سال 2006 برگزار شد، قرار گرفت و توانست جایزه بهترین آلبوم پاپ – راک را به خود اختصاص دهد. در 15 نوامبر سال 2006 مقارن با سی و دومین سالروز تولد Chad، نیز نیکل بک در جشنواره World Music Award جایزه بهترین گروه راک را به خود اختصاص داد. در حال حاضر اعضای نیکل بک در حال تهیه و تدارک ششمین آلبوم خود به سر می برند که طبق برنامه قرار است در اواخر سال 2007 یا اوایل 2008 روانه بازار شود و تا کنون هیچگونه اطلاعاتی در مورد جزئیات این آلبوم منتشر نشده است. پنج آلبوم این گروه تا به امروز عبارتند از : Curb که ماحصل کار نیکل بک طی سالهای 1996/2002 است، The State در سال 2000، Silver Side Up در 2001، The Long Road در 2003 و All The Right Reasons در سال 2005. Brandon Kroeger نوازنده درام در سالهای 1996 و 1997 با گروه نیکل بک همکاری داشت، پس از او Ryan Vikedal از سال 2000 تا سال 2005 به عنوان نوازنده در این گروه فعالیت می کرد. در حال حاضر نیز اعضای گروه عبارتند از : Chad Kroeger خواننده اصلی و نوازنده گیتار دوم ، Ryan Peake نوازنده اصلی گیتار و خواننده دوم گروه، Mike Kroeger نوازنده گیتار، Daniel Adair نوازنده درام و پرکاشن. آهنگ "How You Remind Me" از سومین آلبوم این گروه که "Silver Side Up" نام داشت، توانست در رده اول محبوب ترین آهنگ های کانادایی قرار گیرد و همزمان آهنگ برتر Billboard Hot 100 ، چارت هفتگی مجله آمریکایی مشهور"بیلبورد" شد. این موفقیت که اولین بار نصیب گروه موسیقی کانادایی "The Guess Who" در آلبوم "American Woman" شده بود، برای دومین بار توسط گروه نیکل بک تکرار شد. از میان جوایز معتبری که این گروه تا کنون موفق به دریافت آنها شده می توان به : نه جایزه از Juno Awards، بزرگترین جشنواره موسیقی کشور کانادا، یک جایزه American Music Award ، جایزه MTV Video Music Award برای آهنگی در فیلم "قهرمان Hero " و جایزه World Music Award برای پرفروش ترین آلبوم راک، اشاره نمود. نیکل بک علاوه بر موارد فوق که با دریافت جایزه همراه بود، در رشته های متعدد دیگری از جشنواره های مذکور نیز در لیست کاندیدها قرار داشته است. در چهارم دسامبر سال 2006 این گروه با کسب سه جایزه از پنج مورد کاندید شده در Billboard Music Awards ، موفقیت خود را مجددا تکرار نمود. لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ DARON MALAKIAN Daron Vartan Malakian (Armenian: Տարոն Վարդանի Մալաքյան) (born 18 July 1975 in Hollywood, California, USA) is the lead guitarist in the Armenian-American band System of a Down. Malakian has written most of the band's music, and, more recently, has taken on a large share of the vocal work for the band as well. این چهره که سعادت دیدار رخسارش به شما دست داده است جناب دارون ملکیان است. اونیز مانند تمامی اعضای گروه ارمنی است و پدر بزرگش مانند هزاران ارمنی که توسط دولت بی فرهنگ ترکیه مورد هجوم قرار گرفتند به کشور های دیگر هجرت کرد وبه آمریکا رفت.تا اینکه در سال 1975 در 18 جولای پسری در شهر هالیوود به دنیا می آید که بعدها با صدای سازش چشم همگان را خیره می کند .دردبیرستان آلکس پلیبوس در هالیوود سه دوست بسیار شفیق وجود داشتند که دست روزگار بعد ها هم این سه را به هم میرسانند : دارون ، سرژ و شاوو .ولی به خاطر اختلاف سنی شان در یک کلاس نیستند . به گفته خود دارون "آن وقتها من در کلاس چهارم بودم سرژ در کلاس دوازدهم وشاوو در کلاس پنجم بود وقتی دارون به 11 سالگی رسید خانواده اش به سول گلندال عازم شدند و او وارد مدرسه میون روزولت شد و از آنجا به دبیرستان گلندال رفت اولین نمایش دارون برمی گردد به 16 سالگی اشدر آن زمان او در یک گروه هارد راک خواننده لید بود به قول خودش "این گروه مضحک برای اولین بار در یک کلوب در لوس آنجلس به نام کافه راک شبانه به اجرای برنامه پرداخت .من در آن روز والدین بسیاری از اعضای گروه را رنجاندم ، چون با آن حرکات دیوانه وارم روی صحنه چنان طوفانی به پا کردم که مایه شرمساری همه شدم بهتر است بدانید که این گیتاریست ماهر اصلا گیتار را به طور علمی یاد نگرفته وبه قول خودش فرمولی برای کار نداشتم هیچ تمرین آموزش داده شده ای در کار نبود، فقط تمرین میکردم". جالب آنکه این نوازنده در دوران بچگی اش عاشق درام بوده و وقتی والدینش یک دستگاه درام می خرند آنقدر سر و صدا میکند که خانواده اش آنرا از او میگیرند وچون درام ولومی برای کم و زیاد کردن صدا ندارد به فکر خریدن گیتار می کند من مثل بقیه نمی گویم که او بعد از چاک کبیر دومین گیتاریست برتر است ولی کار اورا همه بزرگان موسیقی تحسین می گویند و هر صدایی که بخواهد از سازش بیرون می آورد وهیچ قطعه ای نیست که نتواند بنوازد گروههای محبوبش بیتلز و اسلیر است در اجرا های زنده گروه قطعه "خداحافظ آسمان آبی" رااجرا میکند که کاری از دایناسور های موسیقی راک یعنی گروه پینک فلوید است . خانه ای در لس انجلس دارد که به یک کاخ شبیه است ودو مدل ماشین دارد یکی مدل کلاسیک ویکی مدل مدرن شورولت کوروت که بیشتر بامدل مدرن بیرون می رود. او قبل از تشکیل گروه برای چند گروه ساز میزد که هیچ کدام او را ارضاع نمی کردتااینکه در آن استودیوی ضبط کار سرژ دوست قدیمی اش را می بیند وبقیه داستان که قبلا برایتان گفتم. بسیاری از کارهای گروه ساخته این اعجوبه است . واما پدرش جناب وارتان ملکیان تهیه کننده گروه است که در ساختن آلبوم mezmerize نقش بسزایی داشته آلبومی که به رهبری دارون پسرش تهیه شده.خود دارون از اینکه انگشتنمای مردم شده خوشحال نیست وهدف او فقط تهیه یک کار خوب وقابل قبول بود.به هر حال او نیز مانند تمام اعضای گروه کینه ای از دولت ترکیه به دل دارد.وعمویش نیز در عراق مورد هجوم قرار گرفته به همیم دلیل در بسیاری از شعر هایی که خودش می گوید اعتراض خود را نسبت به استعمار بیان می کند . آنها الان در حال بیرون دادن پارت دوم آلبوم امسالشان هستند که وقتی منتشر شد به آن نیز می پر دازیم نفر بعدی که مختصری در مورد زنگی اش بحث می کنیم جناب شاوو اوداجیان است بیوگرافی را حالشو ببرید 4 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ قضاوت زودهنگام در مورد موسیقی «متال» در ایران معتاد، خلاف کار، دیوانه، فاسد، غیرطبیعی، ضدخدا، شیطان پرست وانواع و اقسام برچسبهایی از این قبیل. اینها معمولا اولین برچسب هایی است که به نوازندگان موسیقی سبک متال زده میشود و شاید شایع ترین برداشتی است که طیف عمومی مردم ایران (و یا شاید در خیلی از نقاط جهان) از اعضای یک گروه موسیقی متال دارند. شاید در خوش بینانه ترین حالت ممکن است لقب غیرطبیعی و آنرمال اولین چیزی باشد که به ذهن یک شنونده ناآشنا با موسیقی متال می رسد. برداشتهایی که شاید در نگاه اول اجتناب ناپذیر و در عمل بی انصافانه باشد. فرم آرایش چهره و مو، لباسهای نامتعارف و جنس صدای موسیقی راک از دیگر عواملی هستند که چنین پیش داوریی را آسانتر میکنند. به خصوص برای مردم ایران، به تجربه ثابت شده که یکی از عادات مذموم مردم ما قضاوت و داوری کردن بر اساس ظاهر افراد است. موسیقی متال در ذاتموسیقی اعتراض است و به طور طبیعی ذات اعتراضی آن شباهتی به جریان عامه پسندی که در جامعه وجود داشته و مقبول اکثریت است باقی نمی گذارد. در بسیاری از کشورها از جمله کشور ما، ایران، این عدم تشابه به موسیقی مردم پسندتر و مقبول تر توسط عامه مردم، باعث شده تا پذیرش آن نیز برای مردم سخت تر شود. سنتی تر بودن جامعه خود مزید بر علت است. ساز بندی موسیقی متال و استفاده از یک مجموعه ساز بندی مینیمال، معمولا دو گیتار الکتریک، یک گیتار بیس، یک سِت درامز و گاهاً کیبرد و ذاتِ صدای دیستورشن ایجاد شده توسط امپلی فایرهای Tube Driven گیتار و صدای گاهاً غیر طبیعی خواندن خواننده و متن اشعار باعث می شوند که شنونده ای که گوشش با صدای موسیقی متال آشنا نیست آنرا غیر طبیعی و گوشخراش بیابد. در حالی که تمامی آنچه با آن روبرو هستیم فقط نوعی از موسیقی است! نه بیشتر و نه کمتر. در ایران صرف نظر از عده ای از طرفداران این نوع موسیقی که بیشتر به خاطر مسائل ظاهری خود را طرفدار موسیقی متال (اصطلاحاً متال باز!!) می دانند و اطلاعاتی که در مورد این نوع موسیقی دارند بعضاً اشتباه، مغرضانه و نادرست است قسمت اعظمی وجود دارند که ذات این موسیقی را به علل دیگری محترم و مورد علاقه میشمرند که به صورت خلاصه می توان آنها را در چند دسته قرار داد: علاقه به متن: متن اشعار این سبکها بسیار بسیار فکورانه تر و عمیق تر از موسیقی پاپ رایج در جهان است، نگاه به مسائلی همچون جنگ، مرگ و حقایق زندگی جزو مواردی است که کمتر در اشعار سایر سبکهای موسیقی دیده میشوند. توجه به موسیقی: برخلاف موسیقی پاپ، هنرمندان موسیقی متال خود نوازنده و خالق آثار خود هستند. این موضوع برای بسیاری از طرفداران که طیفی از آنها خود به عنوان یک نوازنده فعال هستند جذابیت دارد. قوی بودن بُعد موسیقیایی این سبک در قیاس با موزیک پاپ از دیگر عامل هایی است که برای بسیاری از طرفداران این موسیقی جذابیت دارد. شاید بهتر باشد قبل از قضاوت زودهنگام در مورد هنرمندان / نوازندگان و طرفداران این سبک و زیرشاخه های آن توجهی هرچه بیشتر به موارد ذکر شده داشته باشیم و وجود چند گروه با خصوصیات نامناسب را به کلیت یک سبک و طرفداران آن تعمیم ندهیم. 3 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ ادبیات ترانه سرائی راک، عنصری غایب در فرهنگ موسیقی راک فارسی ایران قبل از آغاز بحث مورد نظر در این مقاله بد نیست برای شناخت بهتر موج موسیقی متفاوت و راک ایران، دسته بندی کلی داشته باشیم از شاخه های مختلفی که ساختار و بنیاد این موج را تشکیل می دهند. تا بتوانیم درک بهتری از ویژگیها و کمبود های آن پیدا کنیم. دسته بندی: موسیقی راک معاصر ایران را می توان در مجموع، به سه گروه برجسته تقصیم کرد: 1- گروه ها و موسیقی پردازانی که کاملاً از دست آوردها و شیوه های موسیقایی غربی (آمریکا و اروپا) استفاده می کنند بدون آنکه از هیچگونه خصوصیات فرهنگ ایرانی در موسیقی خود بهره گیرند. این دسته زبان غالب بر ترانه هایشان نیز معمولاً انگلیسی ست. البته بخشی از هنرمندان فعال دراین دسته، موسیقی راک بدون کلام می سازند و فقط با تمرکز در ساختارهای موسیقایی راک به خلاقیت مشغولند. 2- گروه دوم، هنرمندان و موسیقیدانانی هستند که دستاوردهای فرهنگی و موسیقایی ایرانی و شرقی را با بیانی مدرن در هم می آمیزند. اینان با روی آوردن به شیوه موسیقی تلفیقی از عناصر و ساختارهای موسیقائی راک برای بیانی آزاد و آلترناتیو استفاده می کنند اما سبک راک را لزوملاً به عنوان یک محور و یا بنیاد اثر هنری خود انتخاب نکرده بلکه برداشتی به عنوان یک راه حل مدرن از آن دارند و نه بنیاد اصلی موسیقی خود. 3- گروه سوم، از موسیقی پردازان و گروهائی تشکیل شده است که از چهارچوب های موسیقایی راک استفاده می کنند ولی زبان ترانه هایشان فارسی است. جمع بزرگی از این گروه ها و هنرمندان به دلایل مختلف از اشعار شاعران معروف کلاسیک و یا معاصر ایران و یا در بهترین شکل از شعرهای پیچیده ای که نوشته و تنظیم شده خود آنان است به عنوان متن آثار خود استفاده می کنند. دلایل آنکه چرا گروه سوم در این دسته بندی بجای استفاده از ترانه(Lyric) و یا متن آهنگ(Music text) از شعر(Poem)، بویژه اشعار کلاسیک و مدرن شاعران معروف استفاده می کنند به این شرح است: الف- دسترسی نداشتن به ترانه سرا و یا نداشتن تجربه و آگاهی کافی جهت ترانه نویسی راک. ب- کنترل شدید و محدودیت هائی که در ایران سد راه آزادی بیان هنرمندان است. ج- خلق نوعی موسیقی تلفیقی در چهارچوب موسیقی راک. البته در این سال های اخیر تعداد معدودی موسیقیدان و ترانه سرا نیز وارد میدان شده اند که بی تردید موجب تحول بزرگی در ترانه سرائی مدرن فارسی گشته اند. این ترانه سرایان با آزمایشگری و نوپردازی در ساختار نوشتاری ترانه و جایگزینی متن های ساده و عامیانه بجای اشعار پیچیده و شاعرانه، موفق شده اند تا بنیاد ادبیات ترانه سرائی موسیقی متفاوت و راک ایران را پی ریزی و آوائی امروزی با برداشت هائی نو وارد موسیقی مردم پسند ایران کنند. ضمناً در بیشتر مواقع بیانی انتقادی و اجتماعی با موضوعات متفاوت تر از آنچه تا کنون رایج بوده و است نیز در آن شنیده می شود. بطور مشخص در رابطه با ترانه سرائی راک فارسی تعداد اندکی از گروه ها و ترانه سرایان موفق شده اند تا خصوصیات ویژه موسیقی راک را در آثار خود منعکس کنند. به عنوان مثال برای باز کردن این موضوع می توان از نمونۀ منحصر بفرد ترانه سرائی راک فارسی، به ترانۀ «مرداب» از گروه راک «سرخس» اشاره کرد که سرودۀ بهزاد خیاوچی می باشد. در این ترانه شاعر موفق به انتقال احساساتی چون عجز، ناکامی، یاس و طغیان علیه زندگی خفقان آور یک نسل شده است و شنونده را تا سرآغاز حس انفجار و خود کشی می کشاند. این محتوا همراه با بیان اضطراب آمیز و مالیخولیائی خواننده (خود شاعر) همگام با آوای خشن و سنگین راک گروه سرخس، ترکیب موسیقائی ارژینال سبک راک فارسی را خلق کرده است. یعنی ترانۀ راک با بیانی مناسب در هم آمیخته شده و کلیت کامل و درستی را مهیا کرده تا بتواند آن احساس و فکر را به مخاطب خود منتقل کند. بحث مورد نظر در این مقاله نیز بیشتر در رابطه با گروه سوم در این دسته بندی است که از زبان فارسی ادبی و شعر در چهارچوب راک غربی استفاده می کنند است. عنصر غایب در فرهنگ موسیقی راک فارسی ایران موج موسیقی راک فارسی معاصر ایران، بعد از گذشت یک دهه کماکان در مرحلۀ تجربی و آزمایشی بسر می برد. موجی که به دلایل مختلف فرهنگی و اجتماعی قادر به ایجاد حرکت موسیقایی منسجم و پیشرو نبوده و نتوانسته رابطه ای چشمگیر با مخاطبان مورد نظر خود برقرار کند. البته با توجه به تمام محدودیتهای موجود در جامعه ایران نمی توان انتظار بیشتری از آن داشت. اما همزمان این واقعیت را نیز باید پذیرفت تا زمانی که در بیشتر مواقع، موسیقی راک ایران خصوصیتی محافظه کارانه، فرمالیستی و حتی تقلیدی داشته باشد نمی تواند نقشی در ثاثیرگذاری و متحول ساختن فرهنگ موسیقی آیندۀ ایران بازی کند. موسیقی راک ایران تا به امروز قادر به ابراز عنصر مشخصه خود یعنی بیانی اعتراضی نبوده، چرا که اغلب موسیقی پردازان راک ما به خاطر دستیابی به آزادی های مقطعی بخاطر کسب حقوق مدنی خود از قبیل دریافت مجوز برای پخش و اجرا، جهت ایجاد بازاری برای این نوع موسیقی به سازش و نزدیکی به سنت ها و یا فرهنگ عوام تن داده اند. بخشی دیگر هم مایوس و ناامید کاملاً از هویت ملی خود دوری گرفته تا جائی که نتوانسته اند قدمی فراتر از تقلید و دنباله روی از شیوه های موسیقائی حاضر و آماده و آزمایش شده غربی بردارند. در واقع موسیقی به اصطلاح راک فارسی به نوعی وارث همان معیارهای عوام پسندانۀ موسیقی پاپ شده است با آوای گیتار برقی و اشعار پیچیده که ظاهر روشنفکرانه تری به آن داده است. در موازات شاهد آن هستیم که موج رپ فارسی در مدت کوتاهی توانسته با بیانی سنت شکن و گستاخ، گاه حتی با محتوائی انتقادی و اجتماعی ظهور کند و براحتی در دل بخشی از جامعه جوان درون-شهری نفوذ کرده و تصویری از زندگی و فرهنگ اجتماعی آنان بدست دهد. اگر چه این موج هنوز بر اساس بلوغ هنری و آگاهی کامل اجتماعی شکل نگرفته اما می توان به صراحت گفت که از زاویۀ ترانه سرائی انتقادی و آزاد، پیشگام و پرچمدار موسیقی های متفاوت زیرزمینی ایرانی است. رپ خوان های ما با بهره گیری از زبان فارسی محاوره ای و متداول میان جوانان درون-شهری در چهارچوب سبک سخنوری موسیقی رپ، موجی نو و پرهیجان بوجود آورده اند. «هیچکس» یکی از نمونه های پیشگام رپ فارس به حساب می آید. این دقیقاً نکته ایست که در موسیقی راک فارسی کمتر به آن توجه می شود. نکتۀ مورد نظر همان فقدان ادبیات نوشتاری و یا ترانه سرائی متفاوت و پیشروست که از طریق آن موسیقی پردازان راک بتواند با مخاطبان مورد نظر خود ارتباطی طبیعی و منطقی برقرار کند. آنچه این موج موسیقائی به آن نیاز دارد، نه حرف های گفته شده و اشعار سمبلیک و شاعرانه است و نه نوای پنجه های سریع گیتاریست ها با سازهای وارداتی و تکنولوژی پیشرفته بلکه سخنی نو با بیانی امروزیست. در نظر داشته باشیم که خلق موسیقی شهری و امروزی و ابراز آزادانه آن، بطور طبیعی در خود هیجان و عنصر اعتراض را می پروراند که در حقیقت از همآغوشی دو عنصر درونی و بیرونی سرچشمه می گیرد، یعنی محتوا و ساختاری نو. موسیقی راک فرهنگی ویژه دارد و باید آن را آموخت و فهمید تا بتوان آن را خلق کرد. البته بررسی دقیق دلایل فقدان بینش موسیقائی پیشرو و در ادامه کمبود عنصر اعتراض و روحیه سنت شکنی، مقوله ایست بسیار پیچیده که نیاز به مطالعه و کند و کاو در ساختار اجتماعی، سیستم سیاسی و شرایط و باورهای فرهنگی روز ایران و ایرانیان دارد و آن از گنجایش این مقاله خارج است. در یک جمع بندی کلی نتیجه می گیریم که کمبود ادبیات ترانه سرائی برای قالب موسیقی راک که بگونه ای تلفیقی از خصوصیات فرهنگی و اجتماعی معاصر شهری ایرانی نیز باشد و مهمتر از همه آگاهی فرهنگی و اجتماعی هنرمند پیشرو، از جمله عناصری هستند که جایشان در میان خرده موج های موسیقی راک معاصر ایران خالیست. نصیر مشکوری 3 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ من خودم با بلک متال زیاد حال نمیکنم ولی مقاله ای در موردش دیدم که برای علاقه مندان به این سبک گذاشتم: بلک متال در نروژ از زمانی پدید آمد که نئو وایکینگ های نروژ در جستجوی راه و وسیله ای برای نابود کردن مسیحیت در نروژ و بعد در تمام دنیا بودند و در این راه انسانهای بسیاری را کشتند و کلیساهای زیادی را آتش زدند و بلک متال را تا نهایت نواختند تا شاید خدای تاریک pagan ها باز گردد . بازدید کنندگان و توریست ها از نروژ به عنوان کشور حماسه ها و افسانه ها یاد می کنند . پایتخت این کشور هم اسلو است که در مرکز این شهر همه چیز از خانه های سنگی زیبا تا معتادان و گدایان با قیافه های مختلف دیده می شود .در یکی از همین خانه های مرکز این شهر و در يک اتاق شش ضلعی گروه mayhem به عنوان اولین گروه بلک متال نروژ شکل گرفت . در این اتاق فرشهای بسیار کثیف در زیر پا ، صلیب های شکسته نازی بالای سر به همراه صلیب های برعکس و شمشیر وایکینگ ها که به در و دیوار آویزان شده دیده می شود . Hell hammer در حال حاضر تنها عضو باقی مانده از ترکیب تشکیل دهنده گروه است هر چند که همچنان شایعاتی مبنی بر جدایی او و پیوستنش به گروه marduk به گوش می رسد و حضور او در تور این گروه به این شایعات قوت می بخشد . پایه و اساس این موسیقی در نروژ در اوایل دهه هشتاد شکل گرفت . اعضای این گروه در همان خانه زندگی می کردند که اطرافیان از این خانه به عنوان خانه ای شیطانی یاد می کنند . Hell hammer می گوید : " وقتی برای خرید به مغازه ای می رفتیم پیر زن ها به محض دیدن ما فرار می کردند و به نوه ها و بچه هایشان می گفتند اینجا محل زندگی شیطان است " البته گروه mayhem تلاش خاصی برای رفع این خرافه پرستی ها نکرد . گروه مشغول تمرین و کار بود که dead خواننده گروه مغز خود را با شات گان متلاشی کرد و اعضای گروه جنازه او را همان طور در حیاط خانه رها کردند تا جسد dead خوراک پرندگان شود . Hell hammer می گوید: " این کار dead مرا متعجب نکرد چون او واقعا دیوانه بود و همیشه هم از قلعه های عجیب نروژ صحبت می کرد . " Hell hammer و euronymous گیتاریست گروه اولین کسانی بودند که جنازه dead را دیدند و اورانیموس می گوید ما وقتی جنازه او را دیدیم که مغز او روی زمین ریخته بود و خون به دیوار ها ریخته بود . Hell hammer می گوید: " اورانیموس قسمتی از مغز او را برداشت و با فلفل و سبزی پخت و خورد " Hell hammer اولین کسی بود که لباس این چنینی بلک متال را مد کرد . چکمه های بلند ، لباس جین ، ژاکت های چرمی سیاه به همراه پنتاگرامی که به گردنبندی که از استخوان جمجمه dead ساخته شده بود اولین تیپ بلک متال بود . بلک متال همیشه موسیقی ترسناکی بوده و حتی گروههای انگلیسی مثل venom خود را به عنوان یک گروه شیطانی مطرح کرد و خود را طبق قوانین شیطان پرستی وفق دادند . اما وقتی که بلک متال به نروژ رفت تغییراتی اساسی در آن شکل گرفت و جنگی عظیمی که بر علیه مسیحیت با این موسیقی شکل گرفته و پیوند خورده نماد پیدا کرد. از گروههای دیگری که بعد از mayhem به این نهضت پیوستند می توان به dark throne ، immortal ، burzum ، marduk و emperor اشاره کرد که در ابتدا به صورت زیرزمینی تشکیل شده و رشد کردند . در همین زمان euronymous شرکت DSP را شکل داد . او به نوعی رهبر این نهضت محسوب می شد . Hell hammer در مورد او می گوید: " او احساسات نداشت . ترحم نداشت و همیشه هم می گفت که این نوع زندگی برایش لذت بخش است . " اورانیموس با تشکیل این شرکت به واقع بزرگترین خدمت را در حق این موسیقی کرد. این شرکت در زیر زمین همان خانه محل تمرین گروه تشکیل شد . این زیر زمین مثل سیاه چال های قدیم تاریک و نمناک بود و با شمع روشن می شد . افراد بسیاری پس از آمدن به این مکان و خروج از آن کفن به تن می کردند و در اوج نشئگی حاصل از هروئین و LSD به خودزنی با چاقو و شیشه شکسته می پرداختند و با اسپری بر روی دیوار عبارت 666 را می نوشتند . Hell hammer مردمی که با تفنگ به خود یا دیوار شلیک می کردند و حتی کسی که با پتک به مغز خود کوبید را به یاد می آورد یا حتی اورانیموس که یک روز آنقدر خود را با زنجیر زد تا بی هوش شد . در حدود سال 1990 بود که بلک متال در حال پیشرفت بود و در این زمان گروه سازش ناپذیر marduk پایه ریزی شد و با اولین آلبوم خود یعنی **** me jesus دری جدید را بر روی بلک متال و مبارزه با مسیحیت باز کرد . Samoth گیتاریست بزرگي که از اعضای تشکیل دهنده emperor است و سابقه همکاری با burzum ، satyricon و ... را دارد می گوید : " ما همیشه خشم و نفرت خود را نسبت به مسیح اعلام خواهیم کرد .و خواهید دید که چگونه ادیان وایکینگ ها باز خواهد گشت " نقطه اشتراکی که در بین گروههای آن موقع بلک متال دیده می شد این بود که همه آنها نفرتی خاص نسبت به مسیحیت داشتند . در این زمان آتش زدن کلیسا ها به وسیله کسانی که خود را سربازان اودین می نامیدند مد شد . از پیشگامان این کار می توان به varg vikerness یا همان count grishnackh اشاره کرد. از کلیسا های معروفی که ورگ آتش زد fantoft را نام می برم که از آثار باستانی نروژ است . از دیگر کلیساهای معروف kolmen kolen است که samoth آتش زد که این کلیسا کلیسای خانوادگی پادشاه هارالد پنجم بوده .Samoth در ابتدا با کمک ورگ کلیسای fantoft را آتش زد و بعد از آتش زدن کلیسای kolmen کلیسای skjold را هم به آتش کشید .او می گوید : " در کوچکی در زیر محراب کلیسا وجود داشت و من هم چند گالن گازوئیل روی آن ریختم و کبریت زدم و فرار کردم " ورگ هم از اعضای اصلی این جنبش بود که اغلب لباسهای وایکینگ ها را می پوشید و در ایدئولوژی اش بسیار حساس و سخت گیر در عین حال احساساتی بود ( این نکته در آهنگهای بارزام چه با کلام و چه بدون کلام کاملا مشهود است و همیشه حتی در تند ترین آهنگهای او نغمه ای غمناک شنیده می شود ). ورگ از معتقدان شدید به مبارزه با مسیحیان از طریق آتش زدن کلیسا بود . او با بنزین کلیسای fantoft را آتش زد و بلافاصله به میان آتش رفت و روی دیوار کلیسا ادرار کرد . بعد از این جریان اورانیموس ادعا کرد که ورگ این کار را برای مشهور شدن کرده و تقریبا دو ماه بعد از این جریان بود که ورگ اورانیموس را کشت و به قصد توهین به دادگاه موهایش را بافت و دائما در دادگاه می خندید . نظر مشترک اعضای بلک متال این است که مسیحیت در سال 995 بعد از میلاد توسط olaf tryggvason به نروژ آمد که آنها با آمدنشان طلا و نقره مردم را به غارت بردند و برای اجرای قدرتشان دین جدید را به مردم نروژ خوراندند و قلعه های pagan ها را آتش زدند و مردم را سر دو راهی مسیح یا مرگ قرار دادند . اصلاحات مارتین لوترکینگ در سال 1537 مانند قبل آنچنان خونین نبود ولی به همان اندازه بی قانون و چرت بود . لوترکینگ زبان آلمانی را با نروژی مخلوط کرد . با اصلاحات لوترکینگ تجاوز و دزدی در نروژ افزایش پیدا کرد و مبلغان تبلیغ می کردند که با مسیحی شدن به خدا نزدیک می شوند . Trond viggo torgersson عضو هیئت کودکان نروژ می گوید : " شیطان پرستها خواهان پایان دادن به این دوروئی معنوی مردم هستند . در این زمان نروژ بسیار ضعیف است و هر روز زندگی سخت تر می شود و حتی مردم به جای کلیسا خواهان شعبه مک دونالد در محله شان هستند . " Torgersson امیدوار است که این آتش باعث بیدار شدن افکار خفته مردم شود . وقتی از اسقف andriass artfloat در این زمینه سوال می شود با عصبانیت می گوید : " این مسایل واقعا نمی تواند دین ما را خدشه دار کند و این قدر ضعیف هستند که ما حتی به مبارزه با آنان فکر نمی کنیم " پروفسور tormod engelsviken می گوید : " الان در زمانی شبیه قرون وسطی هستیم و این بار پاگان ها در مقابل مسیحیان قرار گرفته اند که هر دو طرف در عقایدشان بسیار دقیق هستند. " او اعتقاد دارد نروژیان دینی روحانی و واقعی می خواهند و می گوید : " این حرکت و جنبش پاگان ها نوعی خون خواهی و انتقام از خشونت مسیحیان است . شما باید به یاد بیاورید وایکینگ ها در زمان آمدن مسیحیت ساکت بودند و به مرور زمان از بین رفتند ولی الان نوبت نئو وایکینگ هاست " Nebelhexa خانمی که از اساتید دانشگاه در نروژ بود عضوی دیگر از این جنبش است که بسیار زود جادوی سیاه را یاد گرفت و به یکی از اعضای معتبر کلیسای شیطان تبدیل شد . او موهایی قرمز داشت و سرانجام کلیسای شیطان را ترک کرد و با samoth به همراه گروه emperor در تور اروپا به همراه cradle of filth شرکت داشت آشنا شد و با او ازدواج کرد . در نیمه شب سال نو همان سال samoth و nebelhexa از کوهی برفی در نزدیکی خانه شان بالا رفتند و در جایی در میان درختان samoth به رسم شیطان پرستها سینه های nebelhexa را برید و خون آن را روی برف ریخت و با هم همقسم شدند که تا عوض شدن دین نروژ از مبارزه دست نکشند . Nebelhexa و samoth به همراه varg برای آتش زدن کلیسایی رفتند و پس از آتش زدن آن samoth در میان آتش گیر کرد و varg او را نجات داد . nebelhexa در مورد ورگ می گوید : " او انسانی استثنائیست و در همه چیز استعداد دارد و برای رسیدن به هدف همه کاری می کند او همیشه به samoth می گفت که باید تمام کلیسا ها را آتش زد . " Faust درامر سابق و از اعضای تشکیل دهنده emperor از دیگر اشخاص معروف این جنبش است که به جرم کشتن یک کشیش و آتش زدن کلیسا به 14 سال حبس محکوم شد . در آگوست 1992 وقتی faust از پارک المپیک بازدید می کرد کشیشی را دید و با او دوستانه مشغول به صحبت شد و با هم قدم زنان به میان جنگل رفتند و در این جنگل faust گردن کشیش را با چاقو برید و جنازه او را رها کرد و فرار کرد . دو روز بعد از این جریان faust به همراه varg و euronymous برای آتش زدن کلیسایی به نزدیکی همان پارک رفتند و faust داخل رفت و بمب دستی که ساخته بود در محراب کار گذاشت و انجیل و کتاب دعای مذهبی را هم روی آن گذاشت و کمی گازوئیل در نزدیکی آن ریخت و و همه با هم به سوی کوه فرار کردند تا شاهد انفجار کلیسا باشند . بعد از این واقعه بود که faust دستگیر و به 14 سال حبس محکوم شد . Ihsahn تنها عضو از پایه گذاران emperor است که هنوز به زندان نرفته . او هم بدعتی جدید در بلک متال گذاشت . او که لباسش شلوار پارچه ای مشکی و تی شرت بود خود را یک vampire معرفی می کرد . Ihsahn هم در آتش زدن کلیسا به همراه samoth شرکت داشته . او خود را بی خانمانی بیابانگرد معرفی می کند که از عشق و محبت متنفر است . Runhold دوست دختر ihsahn است که استاد زیست شناسی یکی از دانشگاههای نروژ است و فان کلاب ihsahn را تاسیس کرد . Ihsahn هم vampire را سمبل قدرت شیطان پرستها می داند . و همیشه می گوید بین vampire ها و Viking ها شباهتهای زیادی است . مثل اینکه هر دو آنها نیاز خود را باخشونت زیاد رفع می کردند ! Runhold در مورد ihsahn می گوید : " او بسیار خشن است و در خواندن هم صدایش مثل غرش حیوانات وحشی است " Ihsahn در مورد خود می گوید : " شما نمی توانید احساسات من را درک کنید . شما مثل بینندگانی هستید که فیلمی ترسناک می بینید ولی من در داخل فیلم هستم " از دیگر گروههای تاثیر گذار بر این جنبش : satyricon ، immortal ، gogoroth ، lord belial ، bathory ، dark throne . در حدود سالهای 94 و 95 گروههایی مثل cradle of filth ، dimmu borgir ، dark funeral و... به دنیای بلک متال وارد شدند و با آمدن خود بلک متال را از مسیر اصلی خود خارج کردند و به سوی تجاری شدن ، شهرت و پول بردند . Immortal پس از حدود 10 سال فعالیت قدرتمند سرانجام در همین اواخر منحل شد . burzum هم به موسیقی بدون کلام روی آورد . dark throne و satyricon هم به موسیقی industrial گرایش پیدا کردند و بسیاری دیگر از گروهها مثل gorgoroth ، lord belial و ... هم متاسفانه در حدی مشهور نشدند که بتوان از آنها به عنوان گروهی تاثیر گذاز نام برد . از معدود گروههای ماندگار در این جنبش mayhem است . که من شخصا آلبوم های اخیر این گروه را دوست ندارم و به نظر من آلبوم های قدیمی گروه مثل de mistiis dom sathans و pure ****ing armaggedon چیز دیگریست که حتی خود میهم هم نتوانسته دیگر تکرارش کند . به نظر من تنها گروه باقی مانده از این جنبش marduk است که همچنان پر قدرت به کار خود ادامه می دهد ولی متاسفانه این گروه هم با مشکلات خود از قبیل ممنوع التصویر بودن در برحه ای زمان ، ممنوع الفروش بودن آلبوم ها و ... دست و پنجه نرم می کند . امثال گروههای dimmu borgir و cradle of filth با اینکه خدمت بزرگی به بلک متال کردند و سبکی جدید در بلک متال بنیان گذاشتند ولی باعث نابود شدن اصل و مایه این موسیقی یعنی مبارزه با مسیحیت شدند . امثال این گروهها بلک متال را به سوی شهرت و تجاری شدن بردند همچنان که dani promo خواننده گروه cradle of filth که همگان اورا به صدای استثنایی و منحصر به فردش می شناسند در مصاحبه ای اعتراف کرد که همه اینها به خاطر پول است و همین حرف او باعث جدا شدن کی بردر گروه و از دست دادن بسیاری از هوادارانش شد . تاثیر جنبش بلک متال و ضد مسیحیت و شیطان پرستی نه تنها در نروژ بود بلکه به دیگر قسمتهای دنیا هم کشیده شد و برای مثال از گروههایی که در دیگر نقاط دنیا در این زمینه تشکیل شدند به گروههای deicide ، six feet under و cannibal corpse در آمریکا، opera IX در ایتالیا ، kataklysm در کانادا و در سبک دث متال، agathodaimon در رومانی ، moonspell در پرتقال و در زمینه گوتیک و.... اشاره می کنم . منبع:blasphemy2.persianblog. 2 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 6 بهمن، ۱۳۸۸ مجله رولینگ استون در نظرخواهی از كارشناسان واهالی موسیقی چهرههای برتر تاریخ راك را انتخاب كرد. شاید موسیقی راك در كشور ما آنچنان كه در آمریكا مورد توجه قرار گرفته محبوبیت نداشته باشد. شاید كه نه. قطعا و آنهم بهدلیل ساخت آن و برداشتهای متفاوت در جامعهی ما از این سبك موسیقی است. ما بدون پیشداوری و فقط برای اینكه به همهی سبكهای موسیقی توجه كردهباشیم، شما را در این شماره با مهمترین اتفاق موسیقی راك آشنا میكنیم. راك اند رول، پنجاه و سه ساله شده. در واقع، این تاریخنگاری مطابق میل سفیدهاست؛ آنها كه دوست دارند الویس پریسلی را مبدع راك اند رول معرفی كنند. آنها كه موشكافانهتر به مسأله میپردازند، خوب میدانند كه چاك بری پیش از الویس پریسلی آهنگهایی به سبك بعدا نامگذاری شده راك اند رول ساخته بود. اما بری، سیاهپوست بود و خب در آمریكا، هیچ كس نمیخواهد نام چاك بری سیاهپوست را قبل از الویس سفید بیاورد. میتوان به راحتی چشم بر حقایق بست و الویس را اولین نامید. هر چند نباید فراموش كرد كه نام الویس در صحنه موسیقی دنیا، نام شناخته شدهای است و چاك بری در كلیت موضوع، جایگاهی به مراتب پایینتر از ستاره راك اند رول دنیا دارد. الویس پریسلی كه پیش از ضبط آهنگ «همه چی مرتبه» در پنجم جولای ۱۹۵۴ در استودیوی آفتاب شهر ممفیس یك راننده كامیون بود، تاریخ موسیقی را وارد مرحله جدیدی كرد. در آن زمان، این راننده ۱۹ ساله فكرش را نمیكرد كه استفاده از گیتار الكتریك در آهنگها میتواند اینطور جلب توجه كند. او اما تا سالها ستاره ماند. تا سالها با آهنگهای معروف خود صحنهها را تسخیر كرد. پس از او، نامهای دیگری وارد عرصه شدند، سبكهای جدیدی به وجود آمد، نوازندگان بینظیری وارد صحنه شدند و راك اند رول، سالهای سال در صدر موسیقیهای مهم و جدی دنیا ماند. راك با سبكهای متفاوتی تلفیق شد و شاخههای زیادتری شكل گرفت؛ موسیقی بلوز، كلاسیك، سول، موسیقی فالك، الكترونیك و بسیاری دیگر از سبكهای موسیقی وارد جریان موسیقی راك شدند و با نوآوری ستارههای هر یك، نسلهای متمادیای را درگیر این سبك كردند. ظهور بیتلها و رولینگ استونز در اروپا و نفوذ آنها به آمریكا، فصل نوینی را برای موسیقی راك رقم زد. باب دیلن با متون اعتراضی خود، یكی دیگر از جریانسازان موسیقی راك بود و در دهه هشتاد كه احساس میشد نفوذ راك در دنیا رو به كاهش است، با ظهور نیروانا و U۲ موسیقی همچنان در انحصار راك باقی ماند. مجله رولینگ استون كه معتبرترین و مهمترین مجله موسیقی دنیاست در ماه میلادی گذشته، شماره ویژهای برای ۵۰ چهره ماندگار موسیقی راك اند رول منتشر كرد كه با استقبال گستردهای مواجه شد. در این شماره ویژه، ۵۰ چهره برتر موسیقی درباره ۵۰ چهره جاودان برگزیده، مطالبی نوشتند كه كار عجیب و جالبی به نظر میرسید. آنها از سال گذشته مقدمات این شماره را با برگزاری یك نظرسنجی از چهرههای سرشناس موسیقی و مردم فراهم آوردند و نهایتا نام ۱۲۵ هنرمند برتر عرصه راك اند رول را اعلام كردند. در مرحله بعد، امتیازات كارشناسان موسیقی هم به آراء اضافه شد تا ۵۰ چهره برتر تاریخ موسیقی راك انتخاب شوند. رولینگ استون از نویسندگان افتخاری این شماره درخواست كرده درباره كار ویژه این چهرهها در عرصه راك اند رول و تاثیرشان بر روند موسیقی و جایگاه آنها در تاریخ بنویسند. الویس كاستلو كه خود یكی از مشاهیر موسیقی راك است، درباره بیتلها نوشت و بونو خواننده گروه U۲، درباره الویس پریسلی. ون موریسون، شاعر توانا و موزیسین مشهور هم گرایش ویژهاش به ستاره نابینای موسیقی سول و گاسپل، ری چارلز را نشان داد. او انگار بدهیاش به موسیقی روحانی را اینگونه پرداخت كرده بود. جان مایر موزیسینی كه امسال چند جایزه گرمی گرفت درباره هندریكس نوشت: فلی، خواننده گروه ردهات چیلی پپرز، درباره استقلال ذاتی نیل یانگ ستاره كانادایی موسیقی راك مقالهای نوشت و... ● استاد همه نسلها جان مایر: جیمی هندریكس، یكی از فوقالعادههای دنیای موسیقی است. شما طرفدار Black Sabbath باشید یا هوادار Elmore Yanes، از Wanson خوشتان بیایدیا از Grafefol Dead ، میفهمید كه هر موسیقیدانی به نحوی به مكتب هندریكس ربط پیدا میكند یا از آن الگوبرداری كرده است. او تقریباً در هر سبك از موسیقی معاصر به عنوان سرآمد آن شناخته شده است، چراكه تقریباً در هر سبكی نوازندگی كرده و اثری از خود بر جای گذاشته است. آیا او در سبك بلوز فعالیت میكرد؟ به ترانه "Voodoo Chile" گوش دهید و میتوانید نشانههایی از بلوز را در آن پیدا كنید. آیا او یك موسیقیدان راك بود؟ بله او از صدای موسیقی برای رسیدن به هدفش استفاده میكرد مانند اثر « این راك است». آیا او یك خواننده و ترانهسرای احساساتی بود؟ در "Bold As Love" او به گونهای میخواند كه شما میفهمید او مردی است كه قلب خود را میشناسد. در اغلب موارد او مثل ستاره راكی به تصویر كشیده شده كه گیتار خود را آتش زده است. ولی وقتی كه من در هندریكس فكر میكنم، به یكی از دوستداشتنیترین و دلنشینترین نواهای گیتار میاندیشم كه در ترانههایی نظیر "One Rainy Wish" و "Litte Wing" یا حتی در "Doifting" نظیر آنرا شنیدهایم. "Little Wing"، به شكل دردناكی كوتاه و زیباست. درست مثل این میماند كه پدربزرگ مرحوم شما زنده شود و تنها برای یك دقیقه و نیم كنار شما باشد و سپس برود. این عالی است و خیلی زودگذر. من فكر میكنم دلیل اصلی اینكه همه موسیقیدانها دوست دارند ترانههای هندریكس را بنوازند، این است كه زبان اشعار و موسیقی وی را زاده قلب و فكر او میدانند. او یك رابطه محرمانه با نوازندگی گیتار داشت علیرغم اینكه آنرا بسیار فنی و تئوریك مینواخت. من فكر میكنم كه گیتار برای او مقدس بود. برای همین است كه شما هرگز مصاحبهای از او پیدا نمیكنید كه درمورد علایقش به گامها و نوازندگی گیتار حرفی زده باشد. این بخشی از آن چیزی است كه سبب میشد او بسیار هیجانزده نوازندگی كند. من هندریكس را از طریقStevie Ray شناختم و كشف كردم. پس از اینكه او را در حال نوازندگی "Little Wing" دیدم. تصمیم گرفتم سبككاریام را براساس كارهای هندریكس تغییر دهم. اولین كار ضبط شدهای كه متعلق به هندریكس بود و خریداری كردم "Bold as Love" بود، برای اینكه "Little wing" را در مجموعهاش داشت. یادم میآید كه ساعتها فقط به جلد آلبوم نگاه میكردم. بعد ماههای متوالی وقتم را برای گوش كردن "Electric Ladyland" صرف كردم كه خیلی آدم را عصبی میكند. واقعیت سیاه و تلخی وجود دارد و شاید هندریكس به حدی صادق بود، كه آنرا مخفی نگه داشته است. ضمن اینكه او انواع و اقسام مدها را هم اختراع كرد كه در نوع پوشش و رفتار هوادارانش تأثیر میگذاشت. به طوریكه افرادی كه پیرو و مقلد مدهای اختراع شده از سوی او هستند را به خوبی میتوان تشخیص داد و شناخت. همه ما آرزو میكنیم به اندازه كافی نابغه باشیم كه قبل از ۲۸ سالگی از دنیا برویم. یك حالت اسطورهای در مورد او وجود دارد كه هیچ جنبه انسانی در آن نیست. ● بلوزهایی با نقش باب ویسلف ژان: چه چیزی باب مارلی را از خیلی از ترانهسراهای بزرگ و سرشناس جهان متفاوت و جدا میكند؟ آنها نمیدانند معنی اینكه آب به آرامی داخل خانه آدم نفوذ كند چیست. آنها نمیدانند بدون مایكروویو و قابلمه چهكار باید كرد، نمیتوانند آتشی با چوب روشن كنند و ماهی خود را كنار اقیانوس بپزند. مارلی به دوره فقر و بیعدالتی در جامائیكا تعلق دارد و این مساله را خودش در ترانههای عصیانگرانهاش به معرض نمایش میگذارد. مردم الگوی اصلی او برای خوانندگی و نوازندگی بودهاند. او همچون جان لنون به این تفكر میپردازد كه از طریق موسیقی و لغات واقعا میتوان در جهان صلح و آرامش برقرار كرد. مقایسه او با دیگر موسیقیدانها دشوار است، برای اینكه موسیقی تنها بخشی از واقعیتی بود كه نام مارلی بر خود داشت . او یك بشردوست و انقلابی نیز بود. تأثیر او بر سیاست جامائیكا بسیار زیاد بود، به گونهای كه حتی بارها تهدید شد و مورد حمله قرار گرفت. مارلی مثل موسس بود. وقتیكه موسس حرف میزد، مردم به خروش آمده و حركت میكردند. وقتیكه مارلی حرف میزد همچنین بود. ترانههای مارلی تقریبا برای اولین بار سبك موسیقی كارائیبی با ریتمی قوی را در سراسر دنیا پخش كرد. وقتی كه من در هائیتی بودم و پدرم آنجا در نقش مسؤول كلیسا مشغول بهكار بود، ما به سختی میتوانستیم موسیقی راك مسیحی گوش نكنیم و اصلا اجازه گوش دادن به موسیقی رپ را نداشتیم. وقتیكه چهارده سالم بود، داشتم "Exodus" گوش میكردم كه پدرم كه خیلی خوب انگلیسی صحبت نمیكرد از من پرسید: «این آهنگ در مورد چیست؟» به او گفتم در مورد انجیل است و در مورد قیامت حرف میزند. وقتیكه این موسیقی به گوش او رسید یا بهطور كلی هنگامیكه موسیقی مارلی به گوش شنونده میرسد، بهطور خودكار و مستقیم در ذهن شما نفوذ پیدا میكند. با نگاهی به اشعار او میتوان به این نكته پی برد كه آنها در سال ۳۰۱۴ میلادی هم همین مفاهیم و معانی را خواهند داشت. امروز، مردم سخت تلاش میكنند تا بفهمند چه چیزی حقیقی است. همه چیز باید بهگونهای باشد كه اغلب مردم بتوانند با امیدواری به آن نگاه و آنرا درك كنند و بفهمند. اگر هنوز مردم بلوزهایی را كه روی آن عكسهای باب مارلی چاپ شده، بر تن میكنند، علت آن این است كه موسیقی وی یكی از معدود چیزهایی است كه این خصوصیت را داراست. ● این بیتلهای نامرتب الویس كاستلو: برای اولینبار وقتی كه ۹ ساله بودم اسم آنها را شنیدم. آن هم در حالی كه یكی از دوستانم علیه آنها و اسامی خاصشان تبلیغات میكرد. این اتفاق در سال ۱۹۶۲ یا ۶۳ میلادی رخ داد. درست قبل از اینكه آنها به آمریكا بیایند. عكسی كه دیده بودم كیفیت جالبی نداشت؛ شكل ظاهری و آرایش مو ی تقریبا نامرتب. من توجهی به اینجور چیزها نداشتم. فقط پی برده بودم كه آنها گروه موسیقی مورد علاقهام هستند. مساله جالب این بود كه خانواده و تمامی دوستان آنها كه اهل لیورپول بودند نیز در مورد این گروه كنجكاوی میكردند و به آنها افتخار میكردند. من دقیقا در سنی بودم كه به طور كامل مجذوب و شیفته آنها شوم و اخبار مربوط به این گروه را به طور مرتب پیگیری كنم. تجربه پول جمع كردن برای خریداری آهنگهایشان و گوش كردن به اخبار محلی در مورد موسیقی و نگهداری عكسی كه به دستم میرسید، بارها و بارها تكرار شد. این اولین باری بود كه چنین چیزی در چنین سطحی رخ میداد و این مساله فقط در مورد اعداد و ارقام صدق نمیكرد. شاید خیلیها ركوردهای شخصیشان را سالیان سال همچنان حفظ كنند، ولی آنها هیچگاه به اندازهای كه بیتلها برای مردم اهمیت داشتند، مهم نخواهند بود. هر ركوردی كه از سوی آنها ثبت میشد، شوكآور به نظر میرسید. شاید در مقایسه با رولینگ استونز آنچه مینواختند هیچ بود ولی آنها نویسنده اشعار آهنگهایشان هم بودند. جان لنون و پل مك كارتنی جزو ترانهسراهای استثنایی محسوب میشدند و مهمترین مساله درمورد آنها هماهنگی فوقالعاده و كمنظیرشان بود. رینگو استار با چنان احساسی درام مینواخت كه هیچكس واقعاً نمیتواند از او تقلید كند. بسیاری از نوازندگان درام تلاش بسیاری در این زمینه كردهاند ولی در انجام آن ناكام ماندهاند. بسیاری از آنها نظیر جان و پل، خوانندگان برجسته و فوقالعادهای بودند. لنون و مككارتنی و هریسون در سطح بالایی اشعار آهنگهای گروه را میسرودند كه نمونههایی از آنها را در "Ask me Why" یا ترانه "Things We said Todey" شنیدهایم. پس از گذشت مدتی، رشد آنها واقعاً محسوس بود و نمونهای از آن را میشد در اشعار ساده عاشقانه برای بزرگسالان نظیر ترانه "Nowegion Wood" كه درمورد بخش ناخوشایند عشق حرف میزد، ملاحظه كرد. آلبومهای مورد علاقه من "Rubber Sow" و "Revolves" بودند. وقتی كه شما Revolves را گوش میدادید، میدانستید كه چیزی متفاوت است. روی جلد این آلبوم آنها در حالی كه عینكهای آفتابی به چشم دارند و حتی به دوربین هم نگاه نمیكنند، دیده میشوند و موسیقی آلبوم بسیار عجیب و همچنان در حالحاضر بسیار شاد و زنده است. اگر من بخواهم آهنگ موردعلاقهام را در بین آلبومهای آنها انتخاب كنم، "And Your Bird Can Sing"، نه، "Girl" نه، "For no one" نه... و همینطور ادامه میدهم. آلبومی كه پیش از جداشدن بیرون دادند تحت عنوان "Let itbe"، در عین حال هم زیبا بود و هم نامانوس. من میفهمم كه جاهطلبی و ضعفهای روحی و جسمی بشر داخل هر گروهی نفوذ میكند، ولی آنها طوری با یكدیگر هماهنگ بودند كه یك نمونه باورنكردنی ارائه دادند. من یادم میآید كه برای تماشای فیلم "let it be" در سال ۱۹۷۰، به میدان لستر رفتم. و در پایان با یك حس نوستالژیك ناراحتكننده آن محل را ترك كردم. واژه Beagttogue هنوز هم در فرهنگ لغات موسیقی وجود دارد. من میتوانم حضور آنها را در آلبوم «پرینس» تحت عنوان "Around the world in a day" حس كنم یا در ملودیهای Harry Nilsson. یا اینكه كرت كوبین بیتلها را گوش كنم و موسیقی آنها را با پانك و متال در برخی از آهنگهای خود درآمیزم. من برخی از اشعار را با پل مك كارتنی نوشتم و آنها را در دو موقعیت ایجادشده در كنسرتها اجرا كردم. در سال ۱۹۹۹ و مدتی پس از مرگ لیندا مك كارتنی پل كنسرتی برای لیندا اجرا كرد كه از سوی Chrissie kyndo سازماندهی شده بود. اجرای آن كنسرت بسیار سخت بود. به هنگام اجرای ترانهها به حدی جمعیت حاضر تحتتاثیر قرار گرفته بودند كه تمركز برای ما دشوار بود. شاید آنجا بود كه فهمیدم چرا بیتلها فعالیت خود را در قالب یك گروه متوقف كردند. چراكه ترانههایشان دیگر متعلق به آنها نبود، بلكه متعلق به همه مردم و دوستداران آنها بود. 3 لینک به دیدگاه
marlikband 11 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 اردیبهشت، ۱۳۸۹ سلام مطالبت عالی بودند. بخصوص در مورد مکاتب تا حالا مطلبی مثل این نخونده بودم. امیدوارم موفق باشی. لطفاً به وبلاگ ما marlikband.blogfa.com هم سر بزن و نظر بده. البته وبلاگ تازه تاسیسه و هنوز چیز زیادی توش نیست. بررسی عواملی که بر موسیقی متال تاثیر گذاشتند . . . 1 – مکتب دادائیسم 2 – مکتب سوررئالیسم 3 – مکتب اگزیستانسیالیسم 4 – نیهیلیسم ( پوچ گرایی ) 5 – جادوی سیاه و شیطان پرستی 6 – نازیسم و آریانیسم 7 – پست مدرنیسم 1 ) مکتب دادائیسم مکتب دادائیسم زاده هرج و مرج – پوچی و تخریب و اضطراب ناشی از جنگ جهانی اول است . این مکتب در سال 1919 در ( زوریخ ) پایتخت سوئیس در کاباره ( ولتر ) به وجود آمد . و سردمداران آن جوانان هنرمندی بودند که خشم و نفرت ناشی از جنگ خونشان را به جوش آورده بود . این جوانان از هر صنفی بودند و در همه هنری همچون موسیقی – نقاشی – شعر ادبیات – تئاترو سینما دست داشتند . اما بنیان گذار اصلی و پایه ریز رسمی ان مکتب ( تریستان تزارا ) نقاش و مجسمه ساز نوزده ساله است که در غروب یکی از روزهای سال 1919 در کافه ای موسوم به کافه ولتر این مکتب را نام گذاری کرد . لویی آراگون که یکی از سردمداران این مکتب است در نوشته های روزانه خود نوشته بود : ( من به عنوان یکی از هنرمندان در سوئیس شهادت می دهم در غروب یکی از روزهای پاییزی سال 1919 در کافه ولتر تریستان تزارا در حالی که شاخه گلی در دماغ خود فرو کرده بود کاردی را در میان صفحات یک فرهنگ لغت فرانسه به اینگلیسی فرو برد و کتاب را به وسیله آن باز کرد و نخستین واژه ای را که در راس صفحه نوشته شده بود را با صدای بلند تکرار کرد : " دادا دادا دادا دادا " و همگی ما با او همزمان فریاد براوردیم : " دادا دادا دادا دادا " و ان روز راجشن گرفتیم و همان جا بود که مکتب دادائیسم را به وجود اوردیم ) این مکتب همان طور که از انتخاب نامش پیداست مکتبی است که بر اتفاق و تصادف بسیار اهمیت می دهد . این مکتب زائیده اضطراب و دلهره ناشی از جنگ جهانی اول و معضلات آن است . از جمله هنرمندانی که از سردمداران و بنیانگذاران اصلی این مکتب بودند می توان به : ( تریستان تزارا – لویی آراگون – مارسل دوشان – مان ری – گیوم آپولینر – ژاک واشه ) اشاره نمود . در همان زمان که این مکتب به وجود آمد سردمداران آن شروح به نوشتن بیانیه های متناقض و غریبی کردند و این بیانیه ها را در نشریاتی که خود مدیر و صاحب آن بودند به چاپ می رساندند . نشریه های متعددی که اسم های عجیب و غریبی داشتند . مثل : ( خروس مضحک مرده ) یا ( شکلات گوشتی مورچه خوار ) و از این قبیل نام های مسخره و گاه ترس آور . متن یکی از بیانیه های معروف لویی آراگون را در زیر می خوانید : " نام ما را محترمانه نیهیلیسم ( پوچ گرا ) گذاشتند . ما به همه چیز تف می کنیم . حتی به خودمان . ما هیچ مکتب و روشی را نمی پذیریم . دادائیست واقعی کسی است که دادا را را قبول نداشته باشد . هیچ دادائیستی نیست که خاطراتش را بنویسد . ما از نقاشی های بورژوا مابانه و مسخره کلاسیک و مجسمه های تجمل گرایانه ( باروک ) حالمان به هم میخورد ما از هر تئوری و نظریه ای بیزاریم . تنها قانون دادائیسم بی قانونی و تخریب است . تخریب و تخریب و تخریب در جهت تخریب و حتی تخریب هم نه ! " این متن یکی از همین بیانیه های عجیب و متناقض بود که در همان دوران در نشریه های خودشان یه چاپ رسید . کسانی که این نشریات را می خواندند درابتدا گمان می کردند که هدف دادائیست ها به طنز و کنایه است . اما بهد از مدتی به این نتیجه رسیدند این گروه ویرانگر و مخرب قصد نابودی و تخریب همه ارزش های پیش از خود را دارند و در همان وقت بود که هم مخالفانی پیدا کردند و هم طرفدارانی . نشریاتی با صفحات سفید و خالی از نوشتار چاپ شد . نقاشی هایی با رنگ آمیزی هایی درهم و بر هم و مجسمه هایی با کاغذ روزنامه و گچ که به هیچ چیزی شباهت نداشت . تریستان تزارا بنیان گذار مکتب دادائیسم خود دست به ابداع سبکی عجیب در شعر زده بود و در یکی از نشریات در باره این نوع شعر نوشت : " این شعر روش خاصی برای سرودن دارد و مواد لازم آن یک روزنامه و چسب و یک قیچی است . به این صورت که تیترها و کلمات روزنامه را به صورت نامنظم می بریم و به صورت نامنظم و کاملا به صورت اتفاقی و تصادفی در کنار یک دیگر می چسبانیم . بدین سان شما یک شعر دادائیستی خواهید سرود ! " و از این قبیل اعمال خاص در کارنامه این مکتب به وفور دیده می شود . از دیگر مراسن جالبی که می شود به آن اشاره کرد نمایش ها و پایکوبی های پر هیاهوی دادائیستها در آمفی تئاتر ها و کافه تریاها بود . موسیقی پر هیاهویی که باز هم تزارا مبدع آن بود به این صورت بود که در ظروف و قابلمه ها و قوطی های خالی آّب جو و نوشابه را به یکدیگر می زدند و از صدای برخورد این وسائل به وجد می آمدند و سمفونی ها و کنسرت های شلوغ و پر هیاهویی ّبا آنها می دادند . این کار ها و اعمال به سر حد جنون رسیده بود تا جایی که ( مارسل دوشان ) یگانه خداوندگار بی همتای هنر دادا و مدرن دست به آن عمل جسورانه و بی پروایانه خود زد و برای ( مونالیزا ) اثر معروف ( لئوناردو داوینچی ) سبیل و ریش بزی گذاشت و نام تابلو را با حروف لاتین که مخفف جمله ای زننده بود نام گذاری کرد . معنایی که از قرار گرفتن این حروف به دست می آمد اینچنین بود : " اونجاش سوخته ! " و این عمل دوشان در دنیا جنجالی به پا کرد و بسیاری با مخالفت با این عمل دوشان خواستار دادگاهی کردن و حتی جریمه مارسل دوشان شدند . ولی مارسل دوشان – این جوان جسور و نخبه هنر مدرن عقب نشینی نکرده و وضع را از آنچه که هست بدتر کرد و اثر معروف خود را به نام ( چشمه را ارائه کرد . چشمه یکی از بحث بر انگیز ترین آثار کل تاریخ هنر به حساب می آید . چشمه شامل یک سنگ مستراح از جنس چینی بود که مارسل دوشان آن را امضا کرد و نام چشمه را برآن نهاد و کاسه آن را از ادرار پر کرد و در موزه هنرهای مفهومی گذاشت . این اثر امروزه به عنوان یکی از بزرگ ترین آثار هنر مدرن در کل تاریخ اعصار شناخته می شود . و در واقع ایناثر مفهومی بسیار توهین آمیز در درون خود دارد . یکی از منتقدان همان وقت این اثر را محکوم کرده و گفته بود : " این اثر دوشان به انسان و انسانیت توهین می کند . دوشان با این کار خود همه چیز را زیر سوال برده و جایی برای انسانیت باقی نگذاشته است . " در صورتی که خود دوشان به تحلیل اثر خود چنین اظهار داشته بود که : " منظور از انتخاب نام چشمه برای یک کاسه توالت و ادرار کردن در آن و به معرض نمایش گذاشتن آن به فاسد شدن چشمه خلاقیت انسان معاصر اشاره می کند . انسانی که در اثر ترس و اضطراب ناشی از جنگ همه نیرو و خلاقیتش رو به نابودی و زوال رفته است " و چه زیبا به تحلیل اثر خویش پرداخته است . باری این مطالبی که عنوان شد شرح مختصری بود بر این مکتب که هدفی افراطی و بسیار تند روانه داشت . اما باید در اینجا از این مکتب به عنوان یکی از عوامل خط دهنده و آبیاری کننده موسیقی متال یاد کنم . چرا که در میان این مکتب که بزرگترین انقلابی است در هنر و ادبیات قرن بیستم و موسیقی متال شباهتها و موارد مشترک زیادی وجود دارد . اگر بخواهیم از لحاظ تاریخی حساب کنیم و مکتب دادا را آغازی بر هنر مدرن به حساب بیاوریم پس باید در واقع بگوییم موسیقی متال در بدو پیدایش و آغاز کار خویش به چنین اعمال و رفتاری در حیطه موسیقی دست زد . برای مثال می شود به کارهایی که هوی متال ها برروی صحنه انجام میدادند اشاره نمود . اعمالی از قبیل ( شکستن گیتار بر روی صحنه ) و ( کشت مرغ و جوجه و گربه بروی صحنه کنسرت ) ( خود زنی و سقوط از صحنه ) و تمامی این اعمال و حرکات را می شود با افراطی گری و خوی تخریب گرانه دادائیستها مقایسه کرد و گفت جریان موسیقی متال به نوعی وام دار و فرزند مشروع مکتب دادائیسم در ابتدای به وجود آمدن خود است . انسان عاصی و مضطرب آن دوران را می توان با انسان معاصر این دوره مقایسه کرد و البته برای انسان این دوره وضع بسیار وخیم تر و بحث بر انگیز تر است . اگر انسان آن دوران از شدت ویرانگری و نفرت جنگ و سوختن بیشماری از انسانها در کوره های آدم سوزی به ستوه آمده بود – انسان این دوره انسانی است در میان قتل و غارت و انواع جنگ و ماشین و کارخانه و مواد مخدر و . . . اگر هنرمند آن دوران به خاطر وضع جهان خویش دست به تخریب و ویرانگری و خلق آثاری آشفته و رعب بر انگیز می زند پس هنر مند امروز هم به مراتب در سیاستی که ساخته دست دول است گرفتار آمده و برای نشان دادن اعتراض خویش بر روی صحنه کنسرت گیتار می شکند – سر گربه و جوجه را می برد – هد می زند و از صحنه خود را به پایین و بر سر تماشاگران مست و نشئه می اندازد . پس بدین ترتیب است که می بینیم مکتب دادائیسم با موسیقی متال چه وجه اشتراک های مشابهی دارد و موسیقی متال چگونه از نیاکان و پیشکسوتان خود تاثیر گرفته است . . . . 2 ) مکتب سوررئالیسم مکتب دادائیسم ظرف کمتر از یک سال از بین رفت و پیروان و سردمداران آن در یکی از آخرین روز های سال 1919 تابلوی مخصوص مکتب دادائیسم را از جا کندند و به رودخانه انداختند. و بدین ترتیب بود که دادا را با دستهای خودشان به پایان رساندند . ولی این پایان ماجرا نبود و این بار در بازی طولانی تری که شاید تا امروز هم ادامه داشته باشد شرکت کردند ! بله . همان کسانی که در دوره دادائیسم سردمدار و از هنرمندان شاخص این مکتب بودند اینک در بازی جدیدی شرکت کرده بودند که تا به حال آثار منسجم این مکتب در هنر مدرن به ویژه سینما و در نمایشنامه نویسی مشهود است . این مکتب بزرگانی را همچون ( سالوادور دالی – لوئیس بونوئل – فدریکو گارسیا لورکا – شاگال – ماکس ارنست – جیاکومتی – موندریان – کاندینسکی – پل کله – خوان میرو ) را به دنیای هنر معرفی کرده و از لوای این مکتب عظیم چه جنبش ها و جریاناتی بیرون زده که پست مدرنیسم خود یکی از ارمغان هایی است که دستاوردمکتب سوررئالیسم است . واژه سوررئالیسم نخستین بار در یکی از اشعار ( گیوم آپولینر ) آمد و در واقع آغازگه این مکتب از قلم این نویسنده است . این واژه یک لغت فرانسوی الاصل است به معنی ( فرای واقعیت ) و در واقع همین طور هم هست . چرا که بر طبق نظریه ( زیگموند فروید ) روانشناس آلمانی هر آنچه از ضمیر ناخود آگاه می آید حقیقی ترین واقعیت است به طور معمول هر آنچه انسان در زندگی خود می بیند و یا می شنود حتی اگر سالهای زیادی از آن گذشته باشد در ضمیر ناخود آگاه انسان ثبت و ضبط می گردد .از اینرو هر چه که در این بخش از وجود آدمی است از هر لحاظ حقیقی و مستند است . حال ویژگی های سوررئالیسم چگونه اند و در این مکتب چه شاخصه هایی وجود دارد ؟ تمام تعریف سوررئالیسم را با خواندن این جمله در خواهید یافت : " چیدمان طنزگونه عناصر واقعی و بدون سنخیت با یکدیگر در عالم واقعیت جوهره و مغز سوررئالیسم است "برای مثال به یکی از بهترین آثار این مکتب اشاره می کنم : تابلو نقاشی ( استمرار خاطره ) اثر معروف سالوادور دالی که آنرا در تصویر مشاهده می کنید . یک شیر دریایی کنار ساحل مرده و دریا بدون موج آرام و بی صداست . چند ساعت که مثل گوشت بی استخوان هستند بر روی درخت و گوشه ای افتاده اند و مورچگانی بر این ساعتها جمع گشته اتد و مشغول جویدن زمانند ! این تابلو که در واقع یکی از شاخص ترین آثار این مکتب است از هر حیث شاهکاری بی نظیر است . و اما باید از کجا تشخیص دهیم که این اثر یک اثر سوررئالیستی است ؟ از آنجا که تمامی این عناصر واقعی هستند و می توانند در عالم واقعیت در کنار یک دیگر قرار گیرند ولی هیچ گونه سنخیتی با یکدیگر ندارند و این مسئله حائز اهمیت است چرا که همین واقعی بودن عناصر بدون سنخیت در کنار یکدیگر است که آنرا از دیگر مکاتب تفکیک می کند . اینک به مقایسه مکتب سوررئالیسم و موسیقی متال می پردازیم تا شباهت ها و اشتراکات این دو پدیده مشخص گردند . در مکتب سوررئالیسم یک مرده گی و سکون خاصی وجود دارد می باشد . فضای سرد و مرده ای کهDepressive – black & Doom – metal که حاکی از افسرده گی و دپرسیونی فوق العاده بالاست . و از لحاظ شباهت بسیار به موسیقی در مکتب سوررئالیسم وجود دارد به فضای وهم آلود و توهم زده ای که در این سبک متال است شباهت بسیار قابل وصفی دارد .از دیگر مشابهت های این دو پدیده جنون – مالیخولیایی و یا اسکیزوفرنیکی است که در هردو وجود دارد . در مکتب سوررئالیسم فضای وهم آلود نشان از درونی سیاه و تخریب شده دارد که به غیر از کابوس و توهم در آن نیست و جنون بارز و مثال زدنی در آن دیده می شود . در موسیقی دپرسیو – بلک و استایل هایی نظیر آن هم شاهد جنون – اسکیزوفرنی – خود زنی – خودکشی – خود تخریبی – مازوخیسم – سادیسم – ترس پارانوید ( بدبینی ) – نکروفیلی – و انواع فوبیا هستیم که بسیار شبیه به مکتب سوررئالیسم است 1 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 29 اردیبهشت، ۱۳۸۹ سلاممطالبت عالی بودند. بخصوص در مورد مکاتب تا حالا مطلبی مثل این نخونده بودم. امیدوارم موفق باشی. لطفاً به وبلاگ ما marlikband.blogfa.com هم سر بزن و نظر بده. البته وبلاگ تازه تاسیسه و هنوز چیز زیادی توش نیست. ممنون دوست عزیز حتما و در اولین فرصت 1 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۸۹ سلام دوستان عزیز:icon_gol: تو این تاپیک میخوایم درمورد موسیقی راک وسبکهای مختلف ان....هنرمندان صاحب سبک دراین نوع موسیقی وکلیتها صحبت کنیم از همه دوستان صاحب نظر وعلاقه مند دعوت میکنم تو این تاپیک یاری رسان باشند موفق باشیم 4 لینک به دیدگاه
spow 44197 اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۸۹ موسیقی راک به نقل از ویکی پدیا گونهای موسیقی عامهپسند که در دهههای ۵۰ و ۶۰ میلادی در آمریکا با نام راک اند رول شکل گرفت و از نظر تأثیرات اجتماعی و گستردگی شنوندگانش در بین انواع موسیقی بیهمتا است. نام راک کوتاه شده عبارت راک اند رول است و از فعل to rock در زبان انگلیسی به معنای جنباندن و تکان خوردن میآید. از اواخر دهه ۱۹۶۰ میلادی نام راک اند رول صرفاً به موسیقی دهه ۵۰ و ۶۰ اطلاق شده ولی نام راک همچنان بهعنوان نام فراگیر این گونه (که شامل راک اند رول هم میشود) بهکار میرود. این موسیقی در بلوز ریشه دارد. 3 لینک به دیدگاه
sharifi1984 335 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 30 خرداد، ۱۳۸۹ بهتربن نوازنده به نظر من یکی از بزرگترین تفاوتهایی که طرفدارای موسیقی راک با طرفدارای سبکهای دیگه موسیقی دارن در داشتن خصوصیتیه به اسم کل کل سر قدرت نوازنده های محبوبشون. به اعتقاد من ریشه این موضوع برمیگرده به روح سبک راک که سبک تکنیکی و قوییه و شاید بشه گفت اول موزیک و نوازندگی مطرحه بعد شعر و خوانندگی. همین موضوع باعث میشه که یه جورایی طرفدارهای گروههای مختلف هم با تعصب کامل از نوازنده های محبوبشون دفاع کنن و انواع و اقسام مقایسه و جنگ و دعوا ایجاد شه. از کسی که 1 ماهه داره راک و متال و این چیزا گوش میده بگیر برو تا کسانی که موهاشون رو توی این راه سفید کردن!! حتی اگه دور و برتون نمونه این موارد رو هم ندیدین کافیه یه نگاهی بندازین به Forum های گروه های موسیقی تا انواع X و Y ها رو اونجا داشته باشین و پشتش هم کلی جنگ و دعوا !! گاهی فکر میکنم موسیقی راک و گروههای راک مثل تیمهای فوتبال میمونن. اصولا مذکر جماعت هم که همیشه دنبال مبارزه و رقابته (حالا به هر نوعی) و طرفداری از این گروهها هم یه جوری اونها رو در این مبارزه شرکت میده (لااقل من اینطور فکر میکنم) .به هر صورت این مقدمه رو که طولانی هم شد گفتم که هم نظرم رو بیان کرده باشم هم بیام سر موضوع اصلی حرفم یا همون "بهترین به صورت مطلق". به نظر من چیزی به اسم بهترین به صورت مطلق اصلا وجود نداره . حالا چرا؟ اول باید دید "بهترین بودن" رو در چی میبینیم؟ عده ای معتقدن هرچقدر یک نوازنده تکنیکال تر و سنگین تر کار کنه پس کارش درستتره و در واقع فاکتور بهترین بودن رو در "تکنیکال" بودن میبینن . عده ای هم معتقدن بهترین کسیه که نوآوری داشته باشه و کارش برای نسلهای بعدی Influence ایجاد کنه و به قول Inspiring باشه. در هر دو حالت به نظر من چیزی به صورت مطلق وجود نداره. مثلا اگه بخوایم از دید تکنیک به نوازنده های گیتار (گیتار رو مثال میزنم چون یه ذره سر در میارم!) نگاه کنیم میبینیم که هر کسی در یه Field و تکنیک کارش فوق العاده است ولی جاهای دیگه ممکنه از اون بهتر کسی رو ببینیم . برای مثال توی Sweep زدن همه Yngwie Malmsteen رو بهترین میدونن . که واقعا هم جزو بهترینهاست . ولی بعید میدونم از هر 100 نفر که این حرف رو میزنن 5 نفر اسم Marcel Coenen گیتاریست Sun Caged که یه گروه هلندیه رو شنیده باشن. برین دنبالش و ببینین که توی Sweep زدن از مالمستین اگه بهتر نباشه چیزی کمتر هم نداره. یا تکنیکهای دیگه . John Petrucci یا Romeo توی Tremolo Picking کارشون وحشتناکه و سرعت واقعا بالایی دارن . زدن نت دو لاچنگ روی تمپوی 216 ضرب در دقیقه مثال بارزی برای این موضوعه . ولی همین دو نفر توی Vibrato در مقابل کسی مثل Steve Vai به حساب نمیان.یا دیوونه بازیهایی که Michael Angelo درمیاره رو من نمونه اش رو ندیدم ولی موسیقیش خسته کننده است و قابل مقایسه با کسی مثل Joe Satriani که استاد ملودیه نیست...یا از طرف دیگه کسانی رو داریم مثل David Gilmour و Bryan May که با یه Bending کار 10 تا نت رو میکنن و انتخاب نتهاشون عالیه . یا کسی مثل Marty Friedman که ملودیهای شرقی و استیل سولو زدنش منحصر بفرده ... اینه که به نظر من تمام این رده بندیهای 100 گیتاریست اول و آخر و بهترین و اینا همشون چرته. مهمترین چیز در کار یه گیتاریست اینه که فرم اهنگسازی یا سولو نوشتنش به سبک کاری گروهش بخوره و به اصطلاح Fit باشه با کار.خیلیها تا 2 روز گیتار دستشون میگیرن شروع میکنن فحش دادن به جیمز هتفیلد و کرک همت.گیتاریستهایی که به نظر من کارهاشون لااقل تا سال 96 و قبل از آلبوم Load رودست نداره و برای هزاران نفر Influence بوده، هرچند که تکنیکالترین کار ممکنه نبوده ولی فرم ریتم و لید کاملا با هم Match و متناسب ساخته شده... 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده