رفتن به مطلب

کاربر همیشه ماندگار نواندیشان


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

فضای مجازی واســـه بعضــــیا مثل بهشت زهراست

 

واسه سر زدن به اونی که دوستش دارن

 

ولی دیگه ندارنش...!ء

 

برای آروم کردن دل خودشون میرن توی پروفایلش

 

با یه دنیا حسرت و خاطره فقط سکوت میکنن

 

و کامنت دوستای تازشو میخونن

TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

:ws44:

  • Like 8
لینک به دیدگاه
TAEL_SmileyCenter_Misc%20(305).gif

 

:ws44:

 

فاتحه.....:icon_gol:

خدا واقعا رحمتتون کنه:icon_gol:شما که به خدا نزدکترید برا یکی از دوستان نواندیشی دعا کنید حالش خوب بشه :sigh:

 

:sigh:.................:sad0:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

اینو هم امروز توی تاپیک دلتنگستان دیدم:sigh: #13

 

 

قاصدک! هان ؛ چه خبر آوردی؟

از کجا و ز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی، اما، اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی

انتظار خبری نيست مرا

نه ز ياری، نه ز ديّار و دياری - باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که تو را منتظراند

قاصدک

در دل من همه کورند و کرند

دست بردار از این در وطن خويش غريب

قاصد تجربه های همه تلخ

با دلم می گويد

که دروغی تو، دروغ؛

که فريبی تو، فريب

قاصدک

هان، ولی ... آخر ... ای وای

راستی آيا رفتی با باد؟

با توام، آی کجا رفتی؟ آی

راستی آيا جايی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جايی؟

در اجاقی - طمع شعله نمی بندم - خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گريند

 

 

لینک به دیدگاه

ای فرشته.. می شود برای من کمی دعا کنی؟

 

يا اگر خدا اجازه می دهد

يک کمی بجای من خدا خدا کنی؟

راستی فرشته ام سلامتی؟

حال من که هيچ خوب نيست!

جانماز سبز من دوباره گم شده

شب رسيده توی آسمان دل ولی

رد پای روشن ستاره گم شده

خوش به حالت ای فرشته

 

هرکجا که خواستی می پری...

روی باد

روی ابر

 

روی شانه های ماه!

آسمان هم از تو هميشه راضی است

می روی

بی گناه ... بی گناه ... بی گناه...!

راستی به من نگفته ای

آن طرف کنار لحظه های دوردست

روزهای آسمان چه شکلی است؟

کاش می شد ای فرشته

 

راه خانه ی ستاره را به من نشان دهی

يا که از فراز قله های دور

دستی از دعا ،

برای من تکان دهی

راستش دلم

مثل يک نماز بين راه

خسته و شکسته است

او مسافر است

می رود به شهر آفتاب

گرچه راه آفتاب بسته است

کاشکی نمازهای صبح من قضا نمی شدند

دستهای من ،

هيچ وقت‌ ،

از آسمان جدا نمی شدند

ای فرشته میخواهم به دستهای من کمک کنی

دستهای کوچکی که اشتباه می کنند

يا به قول مادرم

 

گناه می کنند...!

بگذريم!

پيچک کنار پنجره

نور ماه را گرفت و رفت

آخرش به آسمان رسيد

يک سبد ستاره چيد

 

من ولی هنوز هم چقدر کوچکم...!

 

ماه مثل سيب روشنی

روی شاخه های دور آرزو نشسته است

 

حيف که

 

برای چيدنش

 

نردبان من شکسته است

 

ديگر اينکه ديوها

 

چراغ های کوچه را شکسته اند

هر کجا که می روم

 

فکر می کنم که در کمين رفت و آمدم نشسته اند

ای فرشته که تا هميشه روشنی

 

يک چراغ هم برای من بيار!

 

ای فرشته!

ای که دل به حجره های نو بسته ای

ای که پای غصه های من نشسته ای

 

حرفهای من هنوز

نا تمام مانده است

هيچ کس ولی

شعرهای دفتر دل مرا نخوانده است

با وجود اين

بيش از اين مزاحمت نمی شوم

پس خدا هميشه حافظت!!!

ای فرشته ... فرشته ...فرشته...

  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...