رفتن به مطلب

عشق آمدنی بود نه آموختنی ...


Saman_88

ارسال های توصیه شده

در كهكشان عشق به تو غرقه و تو تنها ستاره ی نورانی اين كهكشان عظيم مرا از رؤياهاي خود طرد كردی و تنها به اعماق كور شده ی كهكشاني فرستادی كه راه بر عبور هر ستاره ی نورانی بسته و خود را از چشمان او ربودی... نمي دانم چه شد ! كه با آن عظمت روزهای عشقت و عشقم به پايان رسيد و تنها براي من خاطره های چه خوش و چه تلخ به يادگار دارد و تو را نمی دانم ، نمی دانم كه حتي ذخيره اي از خاطرات آن روزها در مغز و فكرت باقي است يا نه ؟ كه ديگر صداو و نبض قلبت را از من دريغ می داری ... به راستی چه پيش می آيد كه عشقی با آن حرارت و گرمی روبه سردی و فراموشی گذارده و بازيگران اين عشق به ورطه ی نابودي و فراموشی می روند و تنها خاطرات تلخ و شيرين روزها خنجر به قلب های خسته گذارده و حتي با سيب معرفت خنجر نفرت می خوری و كس از سرِ درون كهكشانی به آن زيبائي و فروغ خبری ندارد و اين تنهايي است كه او را می پوساند و به انزوايي می كشاند كه هيچ كس را رخصت ورود به آن نمی دهد و روز به روز و لحظه به لحظه ستاره های دروني اين كهكشان می ميرند و تنها يادی از او شايد به جاي ماند و تو را نمی دانم كه چگونه می توانی آن روزهای شور مرا فرو گذاری و حتي با مرگ ستاره ها و كهكشان اين زخم خورده در امان باشی و نه عذابی و نه دردی از عشق بر سينه گذاری، نمی دانم و فقط اين جمله در ذهنم پتك می كوبد كه عشق آمدنی بود نه آموختنی... !

  • Like 2
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...