RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۰ پسر عباسقليخان و مابقي قضايا «داشت عباس قليخان پسري» پسر با ادب و با هنري پسري سادهدل و فرمانبر پسري گوش به فرمان پدر بس که بود آن پسره چيز بلد همه از او خوششان ميآمد اهل دود و دم و سيگار نبود عاطل و تنبل و بيعار نبود بس که عشق قلم و کاغذ داشت عمر خود را سر تحصيل گذاشت عوض آنکه جلونبُر بشود عزم آن کرد که دکتر بشود کوشش و سعي مداوم ميکرد هرچه ميگفت معلم ميکرد فلذا اين پسر کار درست راه توفيق و سعادت را جست وقتي از علم و فضيلت پر شد رفت دانشکده و دکتر شد چند سالي همه را از خود راند دوره طرح پزشکي گذراند نه به اجبار، خودش همت کرد رفت و در دهکدهاي خدمت کرد هفتخان را به سلامت گذراند حيف در درد خودش عاجز ماند نمره عينکش از ده رد شد درد کتف و کمرش ممتد شد علم و تحصيل بلاي تن شد حاصلش آرتروز گردن شد کار بيچاره به بنبست کشيد آخر از مدرک خود دست کشيد غوره قصه ما کشمش شد زد و القصه مسافرکش شد! 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده