mohammad 87 سبز 2382 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۰ تنها خاطره است که می ماند... از عید نوروز و حال و هوایش که نمی شود نوشت خیلی چیزها دیدنی هست و حس کردنی نه زبان این همه قدرت توصیف دارد نه قلم این همه جادوگر شده تا بتواند حس یک انتظار کودکانه شیرین را برای پوشیدن لباس های نو که حالا چند روزی هست که در کمد لباس زندانی شده اند و فقط این عید نوروز هست که که حکم آزادی آنها را می دهد و مرا از این انتظار سخت در می آورد پوشیدن لباسی نو آخ... که هیچ لباس تازه ای شیرینی و زیبایی آن لباس های عید را دیگر ندارد اصلا خیلی ها را هم خودمان انتخاب نمی کردیم اما لا مذهب چه حالی می داد حالا بهترین مارک لباس را خودت انتخاب می کنی می خری دو روز که می گذرد اگر مجبور نباشی سراغشان هم نمیروی حس خوب شمردن اسکناس های تازه و تا نخورده که آخرش هم معلوم نمی شد چه می شدند لذت دزدیدن و پنهانی خوردن نقل و شیرینی های سفره هفت سین این ها را زبان من غاصر از گفتن هست تو بگو عید نوروز را مگر می شود توصیف کرد عید و آمدن بهار یعنی ۱۵ روز تعطیلی بعد از چند ماه درس و بدبختی های امتحان ثلث دوم و کارنامه که تا بعد از عید پنهان می کردیم تا شاید نمره بدی شیرینی عید را به کاممان تلخ نکند من از عید نمی توانم بنویسم فقط عید را باید بچگی کرد بچه بود متنفر از این بزرگ شدنی که هی انتظارش را می کشیدم چه رویا ها که برای به این اصطلاح بزرگ شدن مان داشتیم زندگی در همان جا انگار باقی ماند در همان تنگ ماهی و کنار همان ماهی های قرمز کوچک بی گناه ته تنگ ماهی هامان عید برای من سراسر از نوستالژی هست خاطره هایی که هر زمان حتی در تنهایی و غربت لبخند بر لبانم می نشاند در همان خانه و ابادی زندگی آنجاست درد غربت نیست نوروز ایرانی هست حالا هی چهار گوشه دنیا کنسرت باشد جشن و شادی عید نوروز مال همان کوچه های سرگردان و بلا تکلیف و گاهی خاکی ایران هست هر سال طبق سنت آرزوی سالی بهتر می کنیم اما دریغ و افسوس که همیشه سالی که می گذرد زیباتر از سالی که می اید به نظر میرسد فقط اگر پرده سنت عادت را کنار بزنیمو آرزویی با تمامی وجودمان بکنیم این آرزو آرزوی آزادی برای سرزمین مادری همه ی ما ایرانیان هست امیدوارم روز برسد که همهی ما در سراسر ایران این روز زیبا رو به شادی و پایکوبی بگذرونیم به امید ان روز زیبا... سال نو همگی مبارک:icon_gol: 20 لینک به دیدگاه
Ehsan 112346 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۰ وقتی ابتدایی بودم و به ما پیک شادی میدادند،با چه ذوقی آنرا حل میکردم و نقاشی میکردم..... معلم پیک شادی را از ما میگرفت و دیگر به ما پس نمیداد !!!!!! اینها هم شادی را از ما گرفته اند و غم و غصه را جایگزین آن کرده اند....... به امید شاد زیستن دوباره در ایرانی خالی از تحجر........ 12 لینک به دیدگاه
FrnzT 18194 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین، ۱۳۹۰ نمیدونم چرا ولی متنتون حس دلتنگی عجیبی بهم داد. 5 لینک به دیدگاه
RAPUNZEL 10430 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 فروردین، ۱۳۹۰ یاد آهنگ فرهاد افتادم بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی ....شعر با معنا و زیبایی هست ولی هیچ وقت دیگه اون حس های بچیگیهامون رو نخواهیم داشت چون دیگه اون دید لحظه ای رو نداریم دیدمون وصیع شده و گرفتاری ها نمیذاره اون لذت نو شدن رو دوباره بچشیم بعضی وقتا دعا میکنم کاش بچه میشم یادش به خیر یه سال بابام ماهی قرمز خریده بود اون موقه خیلی کوچولو بودم مامانم منو رو ان نشونده بود داشت آشپزی میکرد تنگ ماهی قرمزم بغلم بود خیلی ماهیارو دوست داشتم مامانم به من یه تکه ریز نون داد تا وایه ماهیا بریزم من با خودم فکر کردم این ماهیه که سیر نمیشه با این یه ذره همون موقه مامانم قابلمه قرمه سبزی رو گذاشت کنارم تا بقیه کارارو بکنه منم یه ملاقه قرمه سبزی ریختم تو تنگ که مثلا به ماهیه غذا بدم خیر سرم دلم سوخته بود واسه ماهیه مامانم وقتی دید این حالتو داشت منم وقتی فهمیدم ماهیا مردن تا 45 دقیقه بعدش گریه میکردم خاطرهی خوب دیگه هم مسافرت به خونه مادر بزرگم درشمال بود 5 لینک به دیدگاه
mohammad 87 سبز 2382 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 4 فروردین، ۱۳۹۰ محتواي رقص، عشق است؛ عشقي كه كل كائنات را به حركت وا مي دارد... در بهار بايد تنها شاد بود، شاد ِ شاد مانند پرندگاني که بازمي گردند طراوت آسماني آبي که عطر گلها را باز مي پراکند صعود پيچک هاي وحشي، که بام ها را در پيچش ساقه هاشان، باز رنگ حيات مي بخشند بايد دوباره زيستن را از بهار آموخت، که زندگي سراسر تجربه ايست، از شکفتن هاي دوباره و دوباره آنگاه که هيچ اميدي به سبز شدن نيست، ناگاه شکوفه اي با تو از راز بهار مي گويد شکوفه، مغرور است و مي داند که بهار با يک گل، آغاز مي شود تنها با يک گل... و من مي دانم که بهار خواهد ماند، تا آن زمان که شکوفه اي هست... 1 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده