Paroshat 6378 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 خرداد، ۱۳۹۶ تو عهدی که با من بسته بودی مگه بهر شکستن بسته بودی تو سنگین دل چرا از روز اول نگفتی دل به رفتن بسته بودی 5 لینک به دیدگاه
itgirl70 545 اشتراک گذاری ارسال شده در 9 خرداد، ۱۳۹۶ هزاران جان ما و بهتر از ما فدای تو، که جان جان جانى.. مولانا 4 لینک به دیدگاه
roozbeh ameri 8439 اشتراک گذاری ارسال شده در 15 خرداد، ۱۳۹۶ جای انگشت تو بر سینه سیب است هنوز من غلط کرده و مغضوب خداوند شدم بعد از ان هم که تو با سنگ زدی شیشه شکست من خریدار تن و جای کمربند شدم جای انگشت خودت بود ولی ما خوردیم شوکران از لب لیوان تو خوردن دارد موج کف کرده و بی ماه و نگاه دل به این ورطه تاریک سپردن دارد 4 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 خرداد، ۱۳۹۶ اينجا براي از "تو" نوشتن هوا كم است.... 2 لینک به دیدگاه
زهرا صدیقی 5 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 مهر، ۱۳۹۷ بیا در دلم کودتا کن چیزی به انقراض من نمانده شاعر : محدثه بلوکی 1 لینک به دیدگاه
نفحات 1395 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۸ وقتی به یاد دوست بنوشی ... حرام نیست : ) 2 لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 شهریور، ۱۳۹۸ جز در پناه وصل و دل استوار دوست کس عافیت گمان نبرد در دیار دوست قاتل چنان خوش است که بی رحم تر شود از التماس دشمن و از اعتبار دوست صد تن شهید شهرت و یک تن شهید عشق آن هم به سعی غمزهٔ مردم شکار دوست هرگز بهار لطف و خزان ستم نبود در بوستان حسن همیشه بهار دوست بر سر کلاه عزت عشقم حرام باد گر وقت صحبتش ننهم بر کنار دوست 2 لینک به دیدگاه
نفحات 1395 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 مهر، ۱۳۹۸ پرنده باش و بپر ، فارغ از مسیر و رسیدن همین پریدنت - این جرئت دوباره - قشنگ است ... 1 لینک به دیدگاه
moham@d 172 اشتراک گذاری ارسال شده در 16 مهر، ۱۳۹۸ بر جگر داغی ز عشق لاله رویی یافتم در سرای دل بهشت آرزویی یافتم عمری از سنگ حوادث سوده گشتم چون غبار تا به امداد نسیمی ره به کویی یافتم خاطر از آیینه صبح است روشن تر مرا این صفا از صحبت پاکیزه رویی یافتم گرمی شمع شب افروز آفت پروانه شد سوخت جانم تا حریف گرم خویی یافتم "رهی معیری " لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده