رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

گاه و بی گاه

به سراغم می‌آمدی

شاید خواب می‌دیدم

و آمدن تو

یعنی آواز باران‌ها

حالا می‌فهم

تو چیزی نبودی

جز یک ترانه دلتنگ

و من

بیهوده چشم به راهت می‌ماندم

 

رسول یونان

  • Like 9
لینک به دیدگاه

این صفحه را ورق میزنم

تا دیگر

چشمانت را پنهان نکنی

وگرنه من اسمان را عوض میکنم

من شاعرم

میتوانم افتاب را به کوچه ها راه ندهم

میتوانم کلاغ را سفید بنویسم

میتوانم از دستای تو

شعری بسرایم

-تلخ

می توانم ...

... نه نمیتوانم ...

دیوانه ، اسمانم را پس بده

من رویاهایم ابیست

نه روزگارم

  • Like 7
لینک به دیدگاه

یه روز برفی

جایی که همه چیز دوراز سیاهی, به سفیدی و پاکی میزنه

لحظه ای قبل, من وتو مشغول تماشاش.

تو رفتی

من موندم

و ردپایی که داره زیر این برف سنگین محو میشه...

:banel_smiley_90:

  • Like 7
لینک به دیدگاه

عشق من ،

عشق تو ،

هر دو افسانه سنگ است و سبو

من غریبانه به خوشبختی خود می نگرم

و تو غمگین تر از آنی که مرا شاد کنی ...

هر دو همراه همیم ، هر دو همزاد غمیم !

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آنقدر سرد شده ای

که حتی خلسه های دیازپام آخر شب هم

کمکی به مهربانتر شدنت در توهماتم نمی کند

من هم

از تو چه پنهان

از بس اساتید دانشکده

در گوشم از فولاد و آهن و بتن خوانده اند

که دیگر نازک اندیشی های حافظانه را از یاد برده ام

حالا

مهندس خوبی که نشوم

یاد گرفته ام

مقاومتم را بالا ببرم

زیر آوار خاطراتت.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

به استخدام تو بودم؛ تمام وقت

از همان روزی که دیدمت

و همیشه مزدم را از نگاهت میگرفتم؛ هرچند گاهی خیلی دیر

هرگز بازنشستم نکردی

و تا آخر شاعر ماندم

اما حیف که هیچگاه ثبت رسمی نشد

  • Like 4
لینک به دیدگاه

dvswp2.gif

 

دلنشين عطر مهرباني را

از درون گلي توان بوييد

يا نهان در طراوت هر برگ

ياد سبزي به جاودان پيچيد

مي توان در درون باغ عمر

هر بهار از محبتي روئيد

يا چنان شبنم سحر گاهان

گرم شد از فروزش خورشيد

مي توان بهر شادي يك دل

ز آسمان هم ستاره اي را چيد

گر غبار بهانه بگذارد

مي توان از هزار فاصله ديد

مهر خاموشي ار به لبها هست

از نگه هم توانم گهي بشنيد

دلنشين عطر مهرباني را

از درون گلي توان بوئيد

  • Like 7
لینک به دیدگاه

عشق آوای روح و جان باشد

نی چو کرنا همه فغان باشد

پرتوی از فروغ آتش عشق

زینت آرای این جهان باشد

بند بند وجود عاشق پاک

همچو سوسن همه زبان باشد

قطره ای از زلال کوثر عشق

همچو دریای بی کران باشد

عرصه ی اوج عاشق شیدا

بس فراتر ز آسمان باشد

  • Like 6
لینک به دیدگاه

سال هاست سكوت كرده ام

 

پاي صحبت دلم در چشم هايم خيره شو !

 

حرفي اگر مانده

 

همين حالا چشمانم را بگو ...

 

شايد كه فردا

 

چشمانم هم فرو روند در سكوت ...!

  • Like 5
لینک به دیدگاه
  • 2 هفته بعد...

مقصر نبودی

عاشقی یاد گرفتنی نیست

هیچ مادری گریه را به کودکش یاد نمی دهد

عاشق که بودی

دستِ کم

تشری که با نگاهت می زدی

دل آدم را پاره نمی کرد

مهم نیست

من که برای معامله نیامده ام

اصل مهم این است

که هنوز تمام راه ها به تو ختم می شوند

وتو در جیب هایت تکه هایی از بهشت را پنهان کرده ای

نوشتن

فقط بهانه ای است که با تو باشم

اگر چه

این واژه های نخ نما قابل تو را ندارند .

  • Like 7
لینک به دیدگاه

تو از آن سوی تابستان برایم سیب می چینی

من این سو مانده ام دلگیر!

در بند زمستانم

به روی شانه ام انداختی بارانی ات را

مبادا یخ کنم

اما نه؛

آتش شو!

بسوزانم.....

  • Like 8
لینک به دیدگاه

حبس شده نفس تو سینه ، فرصت پلک زدنم نیست

دل آسمون گرفته ، چاره جز دل کندنم نیست

از غم یه لحظه بی تو ، چشم من از گریه رد شد

دست تو ، تو دستای من ، زیر آه جاده سرد شد

 

سفرت به خیر مسافر ، هر جا دلتنگی و تنها (تنها،تنها)

اسم تو زیر لبامه ، وقتی می گذری رو ابرها

کوله بارتو بغل کن ، بگذری از دور چشمام (چشمام،چشمام)

راه من با تو یکی نیست ، برو می رسی به حرفام

 

جاده تا خدا نشسته ، یاد تو ، تو گریه ی من

هر قدم خاطره داره ، قلم ترانه ی من

قدم آخر رو بردار ، گریه منتظر نشسته

تا که این غروب احساس ، راه رفتن رو نبسته

 

سفرت به خیر مسافر ، هر جا دلتنگی و تنها (تنها،تنها)

اسم تو زیر لبامه ، وقتی می گذری رو ابرها

کوله بارتو بغل کن ، بگذری از دور چشمام (چشمام،چشمام)

راه من با تو یکی نیست ، برو می رسی به حرفام

  • Like 3
لینک به دیدگاه

برای تو نمی نویسم

که بخوانی!

می دانی آخر

همیشه پشت آن نگاه مبهمت

احساس می کنم

هیچ از دغدغه این همه قافیه ی ناموزون نمی فهمی!

برای تو نمی نویسم

که بخوانی وبعد...

بگویی چه جالب!

وبعد...

بحث را عوض کنی!

درست مثل همیشه:

سیاست!

برای تو

نه ازلذت قهوه ی تلخ کنار شب چشم هات می نویسم!

نه حتی ازپارگی ناموزون کاغذهایی

که قافیه شعرهاش اول...آخر...یا نام تنهای تونبود!

برایت نمی نویسم....

شاید احساس کنی

به قول خودت

کمی بزرگ شده ام!

  • Like 4
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...