رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

در حضور خارها هم می شود یک یاس بود

در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود

می شود حتی برای دیدن پروانه ها

شیشه های مات یک متروکه را الماس بود

دست در دست پرنده ، بال در بال نسیم

ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود

کاش می شد حرفی از « کاش می شد» هم نبود

هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود

  • Like 7
لینک به دیدگاه

من از فروغ نمی نویسم

من از شاملو از مشیری...

من حتی از سهراب هم هیچ نمی نویسم

 

فقط گاهی از فصلمان پاییز مینویسم

و اندکی از چشمانت تقلب میکنم

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چقدر دزدیدن نگاه از چشمان تو لذت بخش است...

گویی تیله ای از چشمم به دلم می افتد !

بانـو ؟

با مردی که تیله های بسیار دارد می آیی؟

  • Like 8
لینک به دیدگاه

دلم برای تویی که ندیدمت هیچ وقت ...تنگ شده...

 

این میان مشکلی هست...

 

یا از دلِ من...

 

یا از وجود تو!...

 

یا دلِ من حساس شده....

 

یا وجود تو ...

 

یا وجود تو.....

.

.

.

حسِ گُنگی ست...نمی دانم...:icon_redface:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

چقدرسخته که باشم تو نباشی/چقدر سخته ببینم رفته باشی/همیشه با من و با من تو بودی/

 

همیشه همدم غم هام تو بودی/ دیگه باکی بگم باکی بخندم؟/دیگه باکی بگم از غم و دردم/ یادت

 

هست اون عهدی که من با تو بستم؟/بمونم در کنارت تا زنده هستم .

  • Like 5
لینک به دیدگاه

دیدگـــــــانت را نبنــــــد

 

نگــاهتـــــ را نــدزد

 

تـــــــــو کــــه میدانے آیــه آیـــه ے زنـــدگیـــــمـ

 

از گــــوشه ے چشمـ هــایتـــــ تلاوتــــــ می شــود ...

 

 

08737251466935505852.jpg

  • Like 4
لینک به دیدگاه

کفش هـــای آمدنـــت را یـــادت هسـت ؟؟؟

تنـــد آمـــدی ...

بی بــاور آمـــدی ...

ندیـــده فهمانـــدی ...

شیریـــن آمــــدن را بلــــدی !!!

کــــو ...؟؟؟

چـــه فرهــــاد تلخــــی را تجربــــه کــــردم ...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

دلم آرامش دریایی میخواهد !

 

 

 

که در پس تلاطم موجهایش

 

 

 

 

صدای عشق نوازشگر لحظه هایم باشد...

 

 

 

 

" دلم تو میخواهد "

 

 

 

 

با لبخند یاسی ات....

 

 

 

 

که به یکباره مست میکند

 

 

 

 

تمام مرا...

 

 

 

 

عشق های افراطی بلوغ،

 

 

 

 

عزیزم های کلیشه ای،

 

 

 

 

وابستگی های کودکانه

 

 

 

 

... نمیخواهم...

 

 

دلم تویی میخواهد که سکوتم را معنی کند...

  • Like 4
لینک به دیدگاه

هــــوا را هــــــر چــــقــدر نفـــــس بــکــشــــے

 

بـــاز هــــــم بـــراـے کــشیـــدنش بـــال بـــال میزنـے

 

مــثـــل تـــــ♥ــــــــو

 

کــــﮧ هـــر چــــقدر کـــﮧ بــاشـــے

 

بــاز بــاید بـــاشـے

 

مـیـفهــمـے چــــﮧ میگویــــم

 

بــــ♥ـــودنـــت مهـّــــــــــم ­ اســـت

  • Like 3
لینک به دیدگاه

آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت

در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت

 

 

خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد

تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت!

 

 

هوشنگ ابتهاج

  • Like 3
لینک به دیدگاه

شادی

 

بوییدنِ موهـــآی توستــــ

 

وقتی که رهـــا میشـــوی

 

در دست های من!

 

 

 

فرامرز باقری

  • Like 3
لینک به دیدگاه

چه بود زندگی

تو اگر نبودی:

صبحانه ای و ناهاری

پاییزکی و بهاری

و ضیافت افلاطونی سرد و

راه پیمایی سقراطی

به سوی جنگل شوکران

  • Like 8
لینک به دیدگاه

گاهی سخت می شود …

دوستش داری و نمی داند

دوستش داری و نمی خواهد

دوستش داری و نمی آید

دوستش داری و سهم تو از بودنش

فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت

دوستش داری و سهم تو

از این همه ، تنهایی است

  • Like 8
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...