رفتن به مطلب

شعـری بـرای تـو...


ارسال های توصیه شده

بدبختی ماجرا انجا بالا می گیره که هر روز می بینیش ...:ws44:

 

 

حالا گریه نکن داداش ابرام ... :ws44:خودم واست آستین بالا می زنم ...

 

مرسی که هستی،

و هستی را رنگ می‌زنی.

هيچ چيز از تو نمی‌خواهم؛

فقط باش،

فقط بخند،

فقط راه برو.

نه. راه نرو

می‌ترسم پلک بزنم

ديگر نباشی...

  • Like 29
لینک به دیدگاه

دوباره یادت را دیدم ...

بوسیدمش و در کنار آینه دلم نهادم

........شاید دوری من ؛

.......... شاید مردن من ؛

....................... همه کار تو بود

شاید ...

  • Like 26
لینک به دیدگاه

باید اعتراف کنم من نیز گاهی به آسمان نگاه کرده ام؛

دزدانه، در چشم ستارگان؛

نه به تمامی شان؛

تنها به آنهایی که شبیه ترند به چشمان تو…

  • Like 25
لینک به دیدگاه

دوست دارم

 

 

 

....................................................................................................................عشق من

  • Like 7
لینک به دیدگاه

شاید ندانی که آمدنت بهانه ای شد برای تپیدن قلبی که بی قرار

ایستادن بود.وشاید هیچ گاه به یاد نیاوری صدای بغض آلودی

را که با رفتنت غریبانه شکست و صدایش حتی ستاره های خفته

را خواب زده کرد.با این همه تو ندانستی نبودنت با چشمانی که

به امید دیدنت تا ابد باز می ماند چه خواهد کرد.ولی اگر؛ فقط اگر،

روزی به خاطر آوردی که کسی در حسرت شنیدن صدای گرمت

سکوت می کرد ،فقط نامش را به خاطر بیاور.همین!!.این برای او کافیست.

  • Like 14
لینک به دیدگاه

تمام ماهی ها فرار میکنند

تنها ، منم که می مانم

و دلم را به قلابت بَند میکنم

سال هاست ....

... و تو ، فراموش کرده ای ، مرا بالا بکشی ...!!!

  • Like 13
لینک به دیدگاه

خاطرات عشق‌مان در زمستان از خاطرم مي‌گذرد ،

 

و آرزو مي‌کنم

 

باران در ديار ديگري ببارد

 

و برف در شهري دور .. ...

 

آرزو مي‌کنم خدا

 

زمستان را از تقويم خود پاک کند!

 

نمي‌دانم چگونه

 

زمستان‌ها را بي‌تو تاب بياورم.!..

  • Like 8
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...