Atre Baroon 19624 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 اسفند، ۱۳۸۹ اوجنیو گالدیری و حرکت به زیر پوست اثر با درگذشت اوجنیو گالدیری (Eugenio Galdieri) معمار و مرمتگر ایتالیایی، معماری ایرانی یکی از بهترین دوستان خود را از دست داد. اغراق نیست اگر بگوییم بخش مهمی از آثاری که امروز در اصفهان باقی مانده، حاصل عملکرد گالدیری در دههی شصت و هفتاد میلادی است. کاخ عالیقاپو، مسجد جامع، چهلستون و هشت بهشت از جمله مهمترین ساختمانهایی هستند که هیئت ایتالیایی به سرپرستی او در اصفهان مرمت کرده است. گالدیری که به سال ۱۹۲۵ در شهر ناپل به دنیا آمده بود تحصیلات معماری خود را در دانشگاه رم به پایان رساند. او در میانهی دهه شصت میلادی به پیشنهاد گولیلمو د آنجلیس دوسات (Guglielmo De Angelis d'Ossat)، معمار و مرمتگر نامدار ایتالیایی، به ایران رفت تا سرپرستی کارهای مرمتی در کاخ عالیقاپوی اصفهان را برعهده بگیرد. در آن زمان کار در کاخ عالیقاپو توسط موسسهی ایزمئو، موسسهی ایتالیایی مطالعات خاورمیانه و خاور دور، آغاز شده بود. در سال ۱۹۶۴ متخصصان ایتالیایی که به ایران فرستاده شده بودند برنامهای تعمیراتی را تدوین کرده بودند که به تایید یک شورای عالی فنی ایرانی به ریاست هوشنگ سیحون، رئیس وقت دانشگاه تهران نیز رسیده بود. در آن هنگام اما کار در عالیقاپو به دلیل برخی مشکلات فنی به خوبی پیش نمیرفت. به همین دلیل گالدیری برای بررسی مشکلات به ایران اعزام شد. ماموریتی که به گفتهی خودش قرار بود تنها چندماه به طول بیانجامد اما در نهایت باعث شد تا او بیش از سیزده سال در ایران به کار و فعالیت در حوزهی مرمت و تحقیق در خصوص معماری بپردازد. هنگام ورود او به پروژهی عالیقاپو، ساختمان به طور جدی در تمام قسمتهای خود آسیب دیده بود و ترکها و شکافهایی آشکار در نماهای شمالی و جنوبی آن دیده میشد. گرچه برای برطرف کردن این آسیبها از قبل اقداماتی انجام شده بود، اما تعمیرات پیشین نتوانسته بود مشکلات ساختاری کاخ را برطرف کند. آنچه گالدیری در اصفهان انجام داد، در حقیقت «حرکت به زیر پوست اثر» بود. در آخرین گفتوگوهایی که به همراه دکتر مهرآذر سهیل با گالدیری اندکی پیش از درگذشتش در دفتر کار او داشتیم، در این خصوص به ما گفت: «من به جای آنکه خود را به جای کسی بگذارم که عالیقاپو را مینگرد، خود را به زیر پوست یا در حقیقت به جای سازندگان عالیقاپو گذاشتم تا بتوانم چگونگی کار آنان را به درستی درک کنم.» کارهای مرمتی و تعمیراتی گالدیری علاوه بر رفع مشکلات ساختاری و معماری کاخ عالیقاپو باعث شد تا نقاط ابهام فراوانی نیز در خصوص تاریخ آن برطرف شود. به عنوان مثال تا قبل از تحقیقات گالدیری فرضیهای وجود داشت که مطابق آن احتمال داده میشد کاخ عالیقاپو پیش از دوران صفوی یک ساختمان کوچک بوده و بعد در دوره صفوی گسترش یافته است؛ اما گالدیری توانست نشان دهد که عالیقاپو از اساس به عنوان بخش مهمی از طرح شهری شاهعباس برای میدان نقش جهان ساخته شده است. او همچنین موفق شد به دقت چندین مرحلهی ساختمانی و گسترش این کاخ را در عهد صفوی مشخص سازد. از جمله اینکه نشان داد کاخ در ابتدا یک ساختمان ورودی برای مجموعهی کاخها و عمارتهای سلطنتی بوده و بعد تبدیل به یک کاخ تشریفاتی شده و همزمان با دو طبقه شدن میدان نقش جهان، به حجم و ارتفاع عالیقاپو نیز افزوده شده است. در سال ۱۹۷۲ و چند سال پس از آغاز کار در عالیقاپو، تحقیقات و مرمت در مسجد جامع اصفهان نیز آغاز و کارهای مربوط به شرایط ایستایی ساختمان، آسیبشناسی و استحکامبخشی ساختار و اسکلت بنا انجام شد، اما همزمان کاوشهای بسیار ارزشمندی برای یافتن دورههای مختلف معماری در مسجد جامع نیز شروع شد. در اینجا نیز تحقیقات گروه ایزمئو توانست پرسشهای بسیار مهمی را در خصوص یکی از ارزشمندترین آثار معماری ایرانی توضیح دهد. گالدیری مشخص کرد که برخلاف تصورات پیشین کار ساخت مسجد در دوران سلجوقی آغاز نشده بلکه مسجد پیش از آن نیز دارای چند دورهی معماری، از جمله در دورهی آل بویه، بوده است. در کاخ چهلستون نیز علاوه بر برطرف کردن مشکلات ساختاری بنا به ویژه در ایوانها، نقاشیهای دیواری در تالار اصلی و تالارها و اتاقهای جانبی مرمت شد. از آنجا که موسسهی ایتالیایی ایزمئو در افغانستان نیز به خصوص در حیطهی باستانشناسی حضور پررنگی داشت، مطالعه و مرمت در خصوص تعدادی از بناهای دوران اسلامی نیز به ماموریت گالدیری اضافه شد و او سرپرستی این عملیات در ولایت غزنی را برعهده گرفت. او همچنین یک موزهی باستانشناسی در غزنی طراحی کرد. با اوج گرفتن حرکتهای انقلابی در ایران، ادامهی کارها در دسامبر سال ۱۹۷۸ و اندکی پیش از وقوع انقلاب ناتمام ماند، اما گالدیری بعد از انقلاب و در زمان جنگ نیز چند بار به ایران بازگشت و هربار تمایل و آمادگی خود را برای تداوم کارهای ناتمام به خصوص در مسجد جامع اصفهان نشان داد، امکانی که هرگز برای او فراهم نشد. در سال ۱۹۸۰ «جایزهی معماری آقاخان» به پروژهی مرمت عالیقاپو، چهل ستون و هشت بهشت تعلق گرفت. پروژهای که موسسهی ایزمئو به سرپرستی گالدیری مسئول اجرای آن و دفتر فنی حفاظت آثار باستانی اصفهان به ریاست مهندس باقر آیتاللهزاده شیرازی کارفرمای آن بود. از دیگر معماران و مرمتگران ایرانی که با گالدیری همکاری داشتهاند باید از عبدالله جبل عاملی نیز نام برد که بعدها تعدادی از آثار و گزارشهای او را نیز به فارسی ترجمه کرد. ه جز ایران و افغانستان، او در عمان و یمن نیز تجارب ارزندهای در خصوص حفاظت از میراث معماری و بافتهای تاریخی از خود برجای گذاشته است. او در فاصلهی سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۳ از سوی وزارت امور خارجه ایتالیا مسئول مرمت در شهر صنعا در یمن بود. از علاقهی او به ایران همین بس که نام دختر خود را «دریا» گذاشته بود و همواره این خاطره را تعریف میکرد: هنگام جنگ ایران و عراق، زمانی که مسجد جامع مورد اصابت راکتهای عراقی قرار گرفت و بخشی از آن آسیب دید، از اصفهان به او زنگ زدند و گفتند: «فرزندت کشته شد.» او هربار با گفتن این خاطره چشمان روشنش پر از اشک میشد. اوجنیو گالدیری روز سوم نوامبر در دفتر کار خود در حوالی منطقهی ائور (EUR) در رم درگذشت. 7 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۰ اوژن ویوله لودو: (1879-1814) وي دست به مسافرتهاي تحقيقاتي زيادي زده و به طراح و نقشهكش خبرهاي بدل شد. او تحصيلات رسمي نداشت و پايش به هيچ دانشكده معمارياي باز نشده و خودآموختهاي تمام عيار بود. از سوي ديگر با كسب تجربه در استوديوهاي معماري براي اداره بناهاي عمومي كار ميكرد و به سفر در اروپاي مركزي و ايتاليا ميپرداخت. وي در بازگشت از ايتاليا در اوت سال 1838 به عنوان ناظر در نشست شوراي بناهاي تاريخي شركت كرد و در همان نشست به عنوان كمك بازرس در ساخت و سازهاي آرشيو سلطنتي نامزد شد. زندگي و كار او به علايق متقابل به يك باستان شناس ـ مورخ، حفاظتگر ـ مرمتگر و معمار خلاق تقسيم شده بود. در سال 1846 به رياست اداره يادمانهاي تاريخي، در سال 1848 به عضويت كميسيون بناهاي مذهبي و سرانجام در سال 1853 به عنوان سربازرس بناهاي كليسا و در سال 1857 به عنوان معمار كليسا منصوب شد. مطالعات گسترده او در هنر و معماري و علاقهاش به حوزههاي ديگر مانند زمينشناسي و حتي كوهستانها چنان قابليتي به وي بخشيده بود كه توانست شمار زيادي مقاله در دهها نشريه ادواري بنويسد. در فاصله 1854 تا 1868 مجموعه ده جلدي خود به نام لغتنامه معماري فرانسه و در سالهاي پيامد چندين كتاب ديگر درباره تاريخ معماري و حتي مبلمان بناها نوشت. ويوله لودو طراح و نقشه كشي كم نظير بود و به عنوان معمار طراح ساختمانهاي جديد و نيز به عنوان طراح فضاي داخلي و مبلمان شامل طراحي فضاي داخلي قطار سلطنتي نيز كار ميكرد. او شيفته تدريس بود و در مقوله هنرها و صنايع تزئيني نيز كارهاي شايان توجهي انجام داده است. اما مهمترين مهارت او همان مرمت ساختارهاي تاريخي بود. چه به عنوان معمار و چه به عنوان بازرس. او از شيوههاي گوناگون معماري سنتي، دانش و درك عميقي داشت. مهمترين كارهاي او شامل پروژههاي كليساي جامع پاريس، آمين،رمس و كلرمون فران و نيز كليساهاي سن ژوست در ناربون، مادلن در وِزله، سن پرسو وزله، بون، سندني، سن سرنن در تولوز و او، و همچنين قلعه كاركاسون، تالار سينودال در سانس، قلعه كوسي، قلعه پيرفون و باروهاي اَوينيون است. افزون بر اين او در شمار بسياري از طراحيهاي شهري و ساختماني در فرانسه، بلژيك، هلند و سويس مشاركت جسته است. تاثير مستقيم و غير مستقيم او در تمامي اروپا و حتي در ديگر قارهها محسوس بود و در عمل به نمادي از جنبش مرمت بدل شد. از نظر لاسوس و لودو احتياط و محافظه كاري هرگز زيادي نيست. بدين معني كه يك مرمت بد ميتواند حتي از غارتهايي كه در طول چندين سده صورت گرفته مصيبتبارتر باشد. شكلهاي جديد نيز ميتواند به محو بسياري از باقيماندههايي بيانجامد كه تقدس و حالت ويرانه آنها توجه و علاقه ما را ميافزايند. مرمت ميتواند يك يادمان قديمي را به اثر جديدي تبديل و ارزشهاي تاريخي آن را نابود كند. هر افزوده از هر دوره بايد حفاظت و مستحكمسازي شده و مطابق سبك خود مرمت شود. افزون بر اين كار مزبور بايد با احتياط و بصيرت مطلق و بدون برجاي گذاشتن كوچكترين ردي از سلايق شخصي انجام شود. برداشت لاسوس و لودو اين بود كه با مرمت دقيق و موشكافانه ميتوان غنا و شكوه از دست رفته را به اثر بازگرداند و وحدت ظاهر و جذابيتهاي جزئيات يادمان را به آيندگان منتقل كرد. ويوله لودو در جلد هشتم لغتنامه خود كه در سال 1866 منتشر شد، تعريف مرمت را اينگونه آغاز ميكند:" اصطلاح مرمت و اصلا صرف انجام آن مقولهاي جديد است. مرمت يك بنا به معني حفاظت تعمير يا دوباره سازي آن نيست. بلكه به معني بازگرداندن آن به حالت اوليه و به چنان وضعيت كاملي است كه در هيچ مقطع زماني در گذشته، از آن برخوردار نبوده است. از ديد ويوله لود مرمت مدرن تنها از ربع نخست قرن 19 به بعد تجربه شده است. اصل بنيادين مرمت مدرن اين است كه هر بنا و هر بخش از هر بنا را بايد مطابق سبك خود آن مرمت كرد و در اين ميان نبايد فقط به ظاهر كه به ساختار بنا نيز توجه كرد. بررسيهاي دقيقي درباره قدمت و هويت هر بخش(اعم از توصيف نوشتاري يا تصويري) صورت گيرد. همچنين معمار بايد دقيقا با تغييرات سبك از يك منطقه به منطقه ديگر و نيز با انواع مكتبها آشنا باشد. از ديد لودو مرمت يك هنر تقليدي نيست و در عوض حاصل خلاقيت فردي است. شكلها و نسبتها به خودي خود وجود دارند اما اين تكليف معمار است كه آنها را كشف و اصول ساخت بنا را بر مبناي الزامات بستر فرهنگي تدوين كند. درست مانند طبيعت، شرايط خاص، به زايش انواع كريستال ميانجامد؛ همان گونه كه تحت شرايط معيني فرايند كوهزايي رخ ميدهد، ساختههاي بشري نيز از تحول منطقي يك سري اشكال بنيادين بر حسب اصول و قوانيني خاص پديد ميآيند. سبك از هارمونياي كه توسط هوش فردي بين اشكال، ابزار و اشيا گوناگون خلق ميشود، پديد ميآيد. به نقل از او سبك، نماد شكل گرفتن يك ايده بر مبناي اصلي خاص است. وي استدلال ميكرد كه در فرانسه قرون وسطي، سبكي براي بناها وجود نداشت كه سازندگان از آن اقتباس كنند. همچنين ميگويد تنها منطق ميتواند پيوند بين بخشهاي گوناگون ساختمان و جاي درست هر يك را تعيين كند و بدين وسيله نه تنها به طرح ساختمان انسجام بخشد، بلكه ظاهر آن را نيز از طريق انجام اقدامات لازم بر هر يك از بخشهاي تشكيل دهند آن منسجم كند. در بناهاي دوره كلاسيك مانند معبدهاي يوناني سبك دوريك، به كارگيري اصول پديدآورنده نظم معماري چنان وحدتي را به وجود آورده است كه تصور شكل ديگري براي بنا تقريبا غير ممكن مينمايد. در عوض در معماري گوتيك گرچه اصول ساخت را رعايت كردهاند،اما دامنه تصورات معمار ميتواند بسته به نوع نياز نتايج گوناگون بسياري را به دست دهد. هنر دوره يونانيمآبي شاهكارهاي جاوداني براي ما باقي گذارده و ظاهر وضعيت هنر دوره گوتيك در فرانسه نيز بر همين منوال است. اما اين دو در عمل از قوانين گوناگوني پيروي كردهاند كه با يكديگر ناسازگارند. به همين دليل لودو و لاسوس پذيراي افزودها يا اِعمال اصلاحات به سبك كلاسيك بر بناهاي قرون وسطي نبودند. لودو معتقد بود(تاكيد داشت) كه يك معمار مرمتگر نه تنها بايد به دانش سبكهاي گوناگون در دوران و مكتبهاي مختلف مجهز باشد. بلكه بايد قادر به ارزيابي انتقادي از هر اثر نيز باشد. شيوههاي ساخت بناهاي باستاني الزاما از يك كيفيت برخوردار نبوده و هر يك ميتواند معايبي نيز داشته باشد. در فرآيند ارزيابي يادمانهاي تاريخي اين موضوع را بايد كاملا در نظر گرفت. و اگر يك عنصر اصل اما معيوب يك بنا را بعدها اصلاح كردهاند،قطعا چنين اصلاحي توجيه پذير است.از سوي ديگر اگر تعميرات بعدي باعث تضعيف ساختار اصلي شده و خود نيز هيچ منتفعي براي بنا در پي نداشتهاند. در آن صورت اين مرمت بنا به شكل اصلي آن است كه قابل توجيه خواهد بود. حفظ تغييرات و الحاقات بعدي تنها در صورتي توجيه پذير است كه از ديد تاريخ معماري با اهميت قلمداد شود. مانند تغيييرات مهمي كه در روند پيشرفت هنر قابل توجه بودهاند و يا الحاقاتي كه چگونگي پيوند آنها به بناي اصلي به وضوح بيانگر افزوده بودن و نه اصل بودن آنها ست. اما شخص بايد همواره به ياد داشته باشد كه موضوع اصلي همان مرمت است و اگر است بخشهاي معيوب يا آسيب ديده ساختمان بازسازي شوند. اين عناصر تازه بايد با رعايت شكل اوليه بنا ساخته شوند. البته اين بدان معنا نيست كه حتما بايد از مصالح اصل اوليه استفاده شود. لودو همواره مرمت را به منزله آزمون بنا در قبال لرزش و ضربه مينگريست و در صورت لزوم اصلاح بنا را در قسمت معيوب تشخيص داده شده توصيه ميكرد. بخشهاي جديد بايد با استحكام بيشتري ساخته شوند و در انتخاب مصالح نيز بايد بيشترين دقت ممكن را لحاظ كرد؛ در صورت امكان ميتوان كيفيتي بهتر از اصل را مد نظر قرار داد. در واقع معمار بايد بنا را خوب درك كند. آناتومي و سرشت آن را بشناسد چرا كه به نقل از لودو بيش از هر چيز زنده نگهداشتن بنا بيشترين اهميت را دارد. معمار بايد ذرباره كوچكترين جزييات بنا همه فن حريف شود. گويي خود او دستور ساخت بناي اصلي قديمي را صادر كرده است.و پس از مجهز شدن به اين دانش، او بايد ابزار (مادي و فكري) لازم براي نوسازي بنا،آن هم بيش از يك بار را به فرمان خود درآورد. اگر يك بار ناكام شد بايد بتواند در دفعات دوم و سوم پروژه را ادامه دهد. گرچه به قول لودو برخي باستانشناسان خيالپرداز با اين كار موافق نبودند اما او اعتقاد راسخ داشت كه بهترين راه حفظ يك بنا،يافتن راهي براي استفاده از آن و برآوردن نيازمنديهاي آن به درجهاي از تكامل است كه هيچگاه نيازي به اعمال تغيير پيش نيايد. وي استفاده از مصالح جديد مانند فولاد به جاي الوار در سازه سقف را تا جايي كه ايده اصلي بنا حفظ شود و وزن آن افزايش نيابد جايز ميدانست و همين راهحل را در خزانه كليسا كه وي در ضلع جنوبي كليساي نتردام ساخت،به كار گرفت. بنابراين از ديد لودو مرمت به صورت به حال اول خود بازگرداندن يك بنا به چنان وضعيتي از تكميل تعريف شد كه در هيچ مقطع زماني در گذشته به آن نائل نشده بود(طالبيان1387). لودو در تعريف سبك كه به وي منسوب است در مورد سبك ساختمانهاي گوتيك و بناهاي قرون وسطي ميگويد: قواعد و روالها به صورتي منطقي قابل برداشت بوده و در تمامي محصولاتي كه در پي نياز معيني(نياز شالودهايـ ساختماني) زاده ميشوند مشترك هستند. اين قواعد و روالها در مجموعه خود سبك را بوجود ميآورند. دستورالعمل لودو را در زمينه باززنده سازي بناهاي قديمي يا تاريخي ميتوان در نكات زير خلاصه كرد: ü تمام بخشها يا عناصري كه در زمانهاي بعداز تاريخ اصلي به بنا افزوده شده بايد از بدنه ساختمان حذف شود و با انجام كارهاي لازم،بنا به شكل اصلي خود با رعايت وحدت و خلوص سبك جلوهگر شود. ü هرگاه بناها در اثر تخريبهاي ناشي از عوامل يا خواستهاي انساني بخشي از پيكره خود را ز دست بدهند و حتي زمانيكه بنا در وحدت كالبدي خود نيز تكميل نشده و در اصل ساختمان بنا نا تمام باشد مرمت كننده بايد آن بنا را تكميل كند و آن را به صورت اوليه كالبدي كه بايد ميبود، درآورد. ü در انجام هر يك از اين دخالتها روي موجوديت بنا،مرمت كننده بايد خود را جاي سازنده اصلي فرض كند و با توجه به شناخت و درك آنچه او ميتوانسته است در آن زمان بسازد مدل منطقي نمايانگر بنا را در شكل اصيل آن تنظيم و تدوين كند و در لحظه مداخله در وضع بنا مورد استفاده قرار دهد و همان شكل و اندام را به بنا بدهند كه سازنده اوليه اگر هنوز ميبود خلق ميكرد(فلامكي:1374). ديدگاه لودو را ميتوان در دو نظريه عمده ذيل مطرح كرد: ü نظريه پويايي ماده در ساختمان: لودو ماده را عنصري بيجان ميداند كه بكارگيري آن توسط معمار به آن روح ميبخشد. بدين ترتيب اين ماده بيجان براي برخورداري از روح و روان بايد به صورتي به كار گرفته شود كه معمار در نظر دارد. ü نظريه سبك و زمان: لودو سبك را مجموعهاي از قوانين و مقرراتي ميداند كه با توجه به تكنولوژي زمان و در زمان تعريف ميشودو وي معتقد است كه مرمت كننده بايد به زماني برگردد كه سازنده اصلي بنا آن را ساخته است تا بدين ترتيب بتواند خود را در آن شرايط قرار دهد و مرمت را به شكل اوليه خود به پايان رساند. بر اساس اين نظريهها، لودو اصولي را مطرح ميسازد كه در امر مرمت ميتواند بسيار موثر واقع شود. اين اصول شامل موارد زير ميباشد: ü حذف بخش اضافه شده به بنا پس از تاريخ اصلي آن ü تكميل يا احداث بناي فرسوده يا ناتمام بر پايه سبك گذشته بنا به صورت اوليه از طريق شهودي ü شباهت و درك اثر: اين اصل از درون اصل دوم(قبلي) منشعب شده است،به مرمت كننده اجازه ميدهد تا با درك ارزشهاي هنري معماري در بنا بتواند در جاي معمار اوليه قرار گرفته و اثر را كماكان به شكل اوليه خود مرمت كند. ü حفظ بناي كاملا فرسوده و تخريبي بر پايه اصول فوق ميتوان دستورالعمل مرمتي لودو را شامل پاكسازي فضاهاي اطراف بناهاي يادماني دانست. بر اساس نظريهها، اصول و دستورالعمل مورد نظر لودو ميتوان دريافت، هدف لودو از مداخله در بافتهاي تاريخي، احياي كالبد و در پي آن بهبود كاركرد ميباشد. در واقع لودو با برخورد محتاطانه سعي دارد، به آنها كمك نمايد. كاربري پيشنهادي لودو كاربري كم و بيش موزهاي و گنجينهاي است. زيرا به اعتقاد وي بر اين اساس است كه ميتوان به ارزش بنا يا بافت پيبرد و به آن احترام گذاشت و در نهايت از آن نگهداري كرد. شيوه اقدام لودو در بنا مجموعه يا بافت كهن، بهسازي، نوسازي و بازسازي ميباشد؛ كه بازسازي تنها بر اساس تخريب قسمتهايي از بنا يا بافت صورت ميگيرد كه پس از تاريخ اصلي به به بنا يا بافت اضافه شدهاند. به عقيده لودو اين نحئه اقدام يعني بازسازي ميتواند به زيباسازي بنا يا بافت كمك كند. اما بهسازي و نوسازي تنها براساس حفظ تك بناهاي با ارزش بافت قديمي صورت ميپذيرد. روش مداخله لودو عمدتا بازسازي شهري است. 3 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۰ جان راسکین: ( John Ruskin) (زاده 1819 - درگذشت 1900) شاعر، فیلسوف، منتقد هنری و نویسنده انگلیسی بود. برداشت او از هنر و معماری بسیار تاثیر پذیرفته از زیبایی شناسی ویکتوریایی و زیبایی شناسی ادواردی است. وی که در خانوادهای ثروتمند زاده شده بود، پس از مرگ پدرش تمام ثروت او را وقف فعالیتهای خیریه، موزه و فعالیتهای فرهنگی کرد و خود به نویسندگی اشتغال یافت. تمام آثار وی دارای رنگ و لعاب اخلاقیاند. معروفترین اثر راسکین کتاب برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام است که در سال 1848 انتشار یافت. وی در این کتاب سخن از معماری میگوید و معتقد است معماری دارای هفت مشعل به قرار زیر است: حقیقت، ایثار، قدرت، زیبایی، زندگی، خاطره و اطاعت. او در سن ۸۰ سالگی در حالی درگذشت که آثار وی بر نویسندگان انگلیس غیر قابل کتمان است. در عقاید او نسبت به علم مرمت گرایش به طبیعت و زیباییهای طبیعی را فوق ارزشهای دیگر قرار دادن بسیار مشهود است. به عقیده راسکین یک بنای تاریخی به منزله سندی تاریخی است و باید حتی الامکان از دخالت و تغییر وضعیت ان اجتناب کرد. او میگوید ما حق دست بردن در اثار هنری را نداریم مردگان باید مالک حقوق خود باشند ما حق از بین بردن اثار انها را نداریم . راسکین به سنتی بودن و هنری بودن اثار تاریخی علاقمند است. در عقاید راسکین به دو نظریه اصلی بر میخوریم: 1-انتقاد از مرمتگران 2-ارائه نظریات پیش تازانه در کتاب هفت مشعل معماری از محصولات صنعتی که فقط تولید زیاد و کمیت در انها مطرح است نه کیفیت انتقاد شده است. تفکرات او به علت تضاد فکری با سایر صاحبنظران بسیار مورد توجه است.او بناهای به جا مانده از دوران گذشته را به منزله اسناد تاریخی میداند که ما حق دست بردن در آنها را نداریم ...نه میتوانیم چیزی را حذف کنیم نه حق الحاق داریم. او پنج اصل را مطرح میکند: اول: اصل فناپذیری یعنی تمامی پدیده ها همیشه در مسیر تولد و مرگ قرار دارند و هیچ چیزی جاودان نیست پس در نهایت در مرمت هم شرایط باید به گونه ای قرار گیرد که بنای تاریخی آخرین نفسهایش را بکشد. دوم:اصل عمر واعتبار به این معنی که اعتبار بنا به عمر و قدمت آن است نه به مصالح و مواد استفاده شده در آن. سوم:اصل مرمت آیینی یعین لازم است بنا به صورت پیوسته مورد مرمت قرار گیرد تا حیات از دست رفته به آن بازگردد. چهارم :اصل عدم دخالت، بدین معنی که هر نسلی فقط حق دارد در مورد سهم خود از بناها و مجموعه ها ابراز نظر کند.چون میراث فرهنگی فقط متعلق به نسل حاضر نیستو آیندگان هم در آن سهم دارند. پنجم:اصل عدم تکرار،به این معنی که در حالت کلی انسان با یکسانی و یک شکلی بیگانه است و همواره تمایل به تنوع و عدم تکرار دارد .طبیعت مملو از تنوع استلذا انسان هم در محیط شهری تنوع را ترجیح میدهد او همچنین معتقد به نظم اندام واره است به این معنی که در بافت های تاریخی نظمی وجود دارد که این نظم دلیل زیبایی این آثار است.این نظم از هوش و خلاقیت انسان سسرچشمه میگیرد. درنهایت هدف راسکین از مرمت بهبود بخشیدن کالبد بدون دخالت مستقیم است. 2 لینک به دیدگاه
ooraman 22216 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۰ نظريه كاميلو سيت(1903-1843م)اتريش: افکار کامیلو سیت به دلیل توجه و علاقه خاص به مجموعه های معماری متعلق به زمان های گذشته دارای انعکاس و تداوم محسوسی در فرهنگ و مرمت معماری شهری است. او معتقد است ارزش هر بنا به محیط اطراف آن است و موضوع اصلی در این نظریه روابط فضایی موجود بین بنا و محیط آن میباشد نه روابط کاربردی بناها و فضاهای تهی مجاورشان. جدا کردن بناهای مهم تاریخی از بناهای اطراف (اعم از بناهایی که همزمان با بناهای مهمتر یا بعد از آن یا در زمان نزدیک به ما ساخته شده) به جای کمک به معرفی بنا از انعکاس هویت آن میکاهد. - ميدان ها و فضاهاي باز عمومي شهر هاي قديمي پس از انكه به صورت لازم مورد مطالعه قرار گرفتند ميتوانند ويژگي هايي را عرضه كنند كه رهنمون طراحان معماري شهر هاي تازه باشد. (دوست عزیزم bpcom در تالار شهرسازی مطلبی در مورد این معمار و نظریه پرداز گذاشته که برای جلوگیری از تکرار لینکشو میذارم.) http://noandishaan.com/forums/showthread.php?p=482084 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده