رفتن به مطلب

مصرع دوم را بنویس...


*Polaris*

ارسال های توصیه شده

[TABLE]

[TR]

[TD=align: left]نهال تازه رسی گفت با درختی خشک[/TD]

[TD] [/TD]

[TD=align: right]که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست:icon_gol:

[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

ابليس شبي رفت به بالين جواني

  • Like 3
لینک به دیدگاه
  • 4 ماه بعد...
[TABLE]

[TR]

[TD=align: left]نهال تازه رسی گفت با درختی خشک[/TD]

[TD][/TD]

[TD=align: right]که از چه روی، ترا هیچ برگ و باری نیست:icon_gol:[/TD]

[/TR]

[/TABLE]

 

 

 

ابليس شبي رفت به بالين جواني

 

به به از ایرج میرزا! برازین کامل بنویسم این شعر رو...:icon_redface:

 

ابلیس شبی رفت به بالین جوانی

آراسته با شكل مهیبی سر و بر را

 

گفتا كه: «منم مرگ و اگر خواهی زنهار

باید بگزینی تو یكی زین سه خطر را

 

یا آن پدر پیر خودت را بكشی زار

یا بشكنی از خواهر خود سینه و سر را

 

یا خود ز می ناب كشی یك دو سه ساغر

تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را

 

 

لرزید ازین بیم جوان بر خود و جا داشت

كز مرگ فتد لرزه به تن ضیغم نر را

 

گفتا: «پدر و خواهر من هر دو عزیزند

هرگز نكنم ترك ادب این دو نفر را

 

لیكن چو ، به می دفع شر از خویش توان كرد

می نوشم و با وی بكنم چاره ی شر را

 

جامی دو بنوشید و چو شد خیره ز مستی

هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

 

ای كاش شود خشك بن تاك خداوند

زین مایه ی شر حفظ كند نوع بشر را

.

.

.

 

 

 

مصرع دوم این بیت رو بنویسید...

 

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

  • Like 4
لینک به دیدگاه

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

تا کی کنیم بی تو صبوری که نیست مارا.....

 

 

مصرع بعدیه:

مجنون و پریشان توام دستم گیر

  • Like 3
لینک به دیدگاه
رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

تا کی کنیم بی تو صبوری که نیست مارا.....

 

 

مصرع بعدیه:

مجنون و پریشان توام دستم گیر

 

یاد آوری کنم بیت قبل از سیف فرغانی بود...

 

بَه..حضرت ابوالخیر...:icon_redface:

 

مجنون و پریشان توام دستم گیر

سرگشته و حیران توام دستم گیر

 

هر بی سر و پا چو دستگیری دارد

من بی سر و سامان توام دستم گیر

 

 

بفرمایید مصرع دوم این بیت رو..

 

بی تو تلواسه دیرم ای نکویار

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 1 ماه بعد...
یاد آوری کنم بیت قبل از سیف فرغانی بود...

 

بَه..حضرت ابوالخیر...:icon_redface:

 

مجنون و پریشان توام دستم گیر

سرگشته و حیران توام دستم گیر

 

هر بی سر و پا چو دستگیری دارد

من بی سر و سامان توام دستم گیر

 

 

بفرمایید مصرع دوم این بیت رو..

 

بی تو تلواسه دیرم ای نکویار

باباطاهر

بی تو تلواسه دیرم ای نکویار

 

زهر در کاسه دیرم ای نکویار

 

 

میم خون گریه ساقی ناله مطرب

مصاحب این سه دیرم ای نکویار

 

 

 

مصرع دوم :

همه خوبان عالم جمع گردند

  • Like 2
لینک به دیدگاه
باباطاهر

بی تو تلواسه دیرم ای نکویار

 

زهر در کاسه دیرم ای نکویار

 

 

میم خون گریه ساقی ناله مطرب

مصاحب این سه دیرم ای نکویار

 

 

 

مصرع دوم :

همه خوبان عالم جمع گردند

 

درود هنرمند بانوی انجمن....:icon_redface:

 

از باباطاهر انتخاب فرمودین...:icon_gol:

 

 

کسیکه ره بفریادم برد نی

خبر بر سرو آزادم برد نی

همه خوبان عالم جمع گردند

کسیکه یادت از یادم برد نی

 

 

مصرع دوم این بیت:

 

یک جرعه می و هزار معنی

  • Like 2
لینک به دیدگاه
درود هنرمند بانوی انجمن....:icon_redface:

 

از باباطاهر انتخاب فرمودین...:icon_gol:

 

 

کسیکه ره بفریادم برد نی

خبر بر سرو آزادم برد نی

همه خوبان عالم جمع گردند

کسیکه یادت از یادم برد نی

 

 

مصرع دوم این بیت:

 

یک جرعه می و هزار معنی

 

از بابا طاهر

ساقی سخن از می مغان گفت

 

دل چون بشنید ترک جان گفت

 

 

یک جرعه می و هزار معنی

 

 

از عشق به گوش عاشقان گفت

 

 

 

وز گردش جام حسن ساقی

 

 

با ما غم و شادی جهان گفت

 

 

نارسته هنوز دار منصور

 

عشق آمد و عقل را روان گفت

 

 

دوش از سر بی‌خودی و مستی

 

پیرم سخن از می نهان گفت

 

 

دل چون بشنید نام می را

 

می‌خواست به رغم صوفیان گفت

 

 

 

 

مصرع بعد :

 

درودی چو نور دل پارسایان ........................

 

به یاد جدپدری که باعث تغییر نام خانوادگی شدند با این بیت و مصرع:icon_gol:

  • Like 2
لینک به دیدگاه

درودی چو نور دل پارسایان

 

 

بدان شمع خلوتگه پارسایی

 

 

نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای

 

دلم خون شد از غصه ساقی کجایی

 

 

ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا

 

فروشند مفتاح مشکل گشایی

 

 

عروس جهان گر چه در حد حسن است

 

ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی

 

 

دل خسته من گرش همتی هست

 

نخواهد ز سنگین دلان مومیایی

 

 

می صوفی افکن کجا می‌فروشند

 

که در تابم از دست زهد ریایی

 

 

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند

 

که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

 

 

مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع

 

بسی پادشایی کنم در گدایی

 

 

بیاموزمت کیمیای سعادت

 

ز همصحبت بد جدایی جدایی

 

 

مکن حافظ از جور دوران شکایت

 

چه دانی تو ای بنده کار خدایی

 

 

 

امشب سبکتر می‌زنند این طبل بی‌هنگام را

  • Like 2
لینک به دیدگاه
  • 5 ماه بعد...
  • 2 سال بعد...

التفاتش هست امشب گه به غیر و گه به من

ساعتی صد بار باید مرد و باید زنده شد... 

 

واله اصفهانی

 

گرچه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر ...

  • Like 1
لینک به دیدگاه

گر چه او هرگز نمی گیرد ز حال ما خبر

درد او هر شب خبر گیرد ز سر تا پای ما

صائب

 

در گلو می شکند ناله ام از رقت دل

 

  • Like 1
لینک به دیدگاه
  • 1 سال بعد...

 چمن بی همنشین زندان جان است

 صفای بوستان از دوستان است.

 

 

 

                                                                          در سنبلش آویختم از روی نیاز

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...