Mohammad Aref 120452 اشتراک گذاری ارسال شده در 1 اسفند، ۱۳۸۹ سقوط امپراطوري رم در قرن پنجم بعد ازميلاد مسيح رشد شهر نشيني را در اروپا براي ششصد سال متوقف كرد . پيشرفت اسلام در قرن هفتم و حملات مردم شمال اروپا در قرن نهم نيز باعث ركود تجارت و انزواي بيشتر جوامع اروپايي گرديد . جمعيت شهري به روستا بازگشت و شهرها كوچك و بي اهميت شدند . برده داري و فتوحات جنگي از ميان رفت . نظام اجتماعي باستاني اندك اندك فرو پاشيد و از خاكستر آن نظام جديدي سر برآورد كه آن را نظام فئودالي يا فئوداليسم خوانده اند . در اين دوران اساس حيات اجتماعي در روستا بود نه شهر . سرزمين به اقطاع هاي بزرگ تقسيم مي شد كه هر كدام را بك فيف Fief مي خواندند كه به يك خاندان نجيب زاده تعلق داشت . در اينجا مراد ا زتعلق داشتن چيزي بيش از ماليكت صرف است . در اروپاي آن دوره زمين كالا محسوب نمي شد و خريد و فروش آن نادر بود . رئيس خاندان اشرافي در هر اقطاع كه همان ارباب فئودال يا لرد بود .[1] در واقع حاکم ومالك يامالک الرقاب حاكم و مالك سرزمين بود و برجان و مال مردم ساكن در آن اقطاع وتمام زمينها و آبها و همه ذخاير و منابع تحت الا رضي و سطح الا رضي آنجا تسلط داشت . اين قطعات سرزمين از يكديگر مجزا بودند . اقتصاد هر سرزمين فئودالي خود كفا ،معيشتي و متكي به توليد محلي بود . پول مشترك واوزان و مقياسهاي يكنواخت در كار نبود . اكثر مردم در روستاها بر روي زمين كار مي كردند و سرف خوانده مي شدند . سرف ها سهم معيني از محصول مي گرفتند و حق داشتند نسل اندر نسل بر روي زمين كار كنند . و همينطور موظف به ماندن و خدمت كردن به ارباب خود ، از جمله انجام بيگاري براي او بودند. در آغاز رابطه سرف و لرد به صورت پيمان محدود به دوران حيات لرد بود . يعني با پايان عمر ارباب سرف آزاد مي شد ، اما با تثبيت نظام فئودالي اين وضع عوض شد يعني سرفها نسل اندر نسل وابسته به زمين و لرد شدند و حق ترك زمين و روستاي خود را نداشتند و در صورتيكه فرار مي كردند به شديد ترين وجهي مجازات مي شدند . هر گاه زمين دست به دست مي گشت سرفها نيز همراه زمين ارباب خود عوض مي كردند . لردها اسب و سلاح داشتند و به همين جهت خود را شواليه يا سوار كار مي خواندند . به هنگام تهاجم خارجي لردهاي محلي وظيفه داشتند از رعايا دفاع كنند . سرفها نيز موظف بودند به هنگام جنگ صفوف پياده نظام لرد را پركنند . خلاصه لردها راس و سرفها قاعده هرم قشربندي اجتماعي فئودالي را تشكيل مي دادند . با وجود اين در دوران فئوداليسم شهرها كاملا از ميان نرفتند . بلكه با جمعيت كم به بقاي خود ادامه دادند . در آغاز شهرها در واقع فقط دراسم شهر بودند بيشتر قلعه بودند تا شهر [2] حداكثر دو تا سه هزار نفر جمعيت داشتند . اغلب حتي از اين هم كوچكتر بودند تا قرن نهم از آنجا كه نه حكومتي در كار بود و تقريبا نه تجارتي شهرها بيشتر وظايف شهري خود را از دست داده بودند و نقش چندان مهمي در اقتصاد هاي اروپا ايفا نمي كردند . پس از فروپاشي امپراطوري رم ، چندين قرن طول كشيد تا حكومتهاي پادشاهي ملي مجددا تاسيس شوند (اولين بار در فرانسه ) . در اين فاصله تنها نهاد سرتاسري و فراملي كليسا بود . به همين جهت اين شهرهاي كوچك به سرعت تحت حاكميت اسقفها در آمدند . اساس حاكميت كليساي كاتوليك از طريق شهرهاي رم قديم بود . حال كه امپراطوري از بين رفته بود اسقف ها قدرت ديني و دنيوي هر دو را تصاحب كرده بودند . شهر اروپاي غربي ( civitas) كه در دوران رُم باستان به معناي محل استقرار حاكم و پادگان امپراطوري بود در قرن نهم به بورگ(Bourg) تبديل شد و معناي اسقف نشين (Episcopal City) را پيدا كرد . در واقع هر جا اسقف ناحيه ساكن بود شهر به شمار مي آمد . اين شهرهاي قلعه مانند همچون جزايري در درياي اقطاع هاي فئودالي بودند و حتي به فئودال اجاره مي پرداختند و اوامر او را اطاعت مي كردند . در شهرها صنعتگران زندگي مي كردند كه نيازهاي مناطق روستايي را برآورده مي ساختند . لردها در قلعه هاي خود در روستا زندگي مي كردند نه شهر . احياي قرون وسطايي ( تجديد حيات شهر نشيني ): ا ز قرون يازدهم به بعد بتدريج شهرها روبه تجديد حيات گذاشتند . حركت بسوي شهرها به وجود آمد . شهرهاي جديد بسيار ساخته شد وبسياري از شهرهاي قديمي رومي حيات دوباره از سرگرفتند . اين تحول تحت تاثير مستقيم جنگهاي صليبي ( جنگهاي ميان مسلمانان و مسيحيان ) قرار داشت . افزون بر اين بعضي پيشرفتهاي تكنولوژيك مثل بازسازي خيش هاي دوران رم باستان كه در سه محور مي چرخيد و كم شدن جنگ هاي دائمي ميان فئودالها نيز بي تاثير نبودند . جنگجويان صليبي براي جنگ با مسلمين به مرز جهان مسيحي آنروز يعني بيزانس مي رفتند و با شهرهاي اسلامي نواحي فتح شده و زندگي موجود در آنها نيز آشنا مي شدند . وقتي اين جنگجويان از امپراطوري بيزانس شهر نشين بر مي گشتند با كالاهاي تجملي و مصرفي شرق آشنا شده بودند و همراه خود كالا و فرهنگ مصرف و تجارت را به اروپاي قرون وسطا منتقل مي كردند و بدين وسيله رشد تجارت و شهر نشيني را سرعت مي بخشيدند . بيرون ديوارهاي اسقف نشين ها كاروان هاي تجاري مستقر مي شدند . تحت تاثير تجارت شهرهاي قديمي رومي و شهرهاي جديد مجددا جذب جمعيت كردند . حول و حوش پادگانها و سواحل يا كناره هاي رودخانه ها و محل چهار راههاي طبيعي گروههاي بازرگانان جمع مي شدند و به معامله مي پرداختند . اين بازارهاي فصلي ابتدا به بازارهاي دائمي و سپس به شهرهاي جديدي تبديل مي شدند . در آغاز بازرگانان برگشته از شرق اجازه ورود به داخل دروازه هاي شهر را نداشتند .آنها نيز اطراف باروي شهر ساكن مي شدند و به تجارت مي پرداختند . به اين حومه ها فا بورگ ( Faubourg) مي گفتند كه به معناي بيرون شهر است . بعدها همين فابورگها به قسمتهاي اصلي شهرها تبديل شدند . شأن اجتماعي بازرگانان پايين و كارشان بسيار سخت بود . از ملك هر فئودالي رد مي شدند مي بايست حق العبور مي دادند . روي زمين هر كس بازاري راه مي انداختند بايد ماليات و عوارض مي دادند . اما با رونق گرفتن كارشان كم كم ثروتمند شدند و با استفاده از ثروت خويش اندك اندك جايگاه اجتماعي خود را ارتقا بخشيدند . به اين ترتيب كه مطابق سنت ،لردهاي فئودال اجازه نداشتند زمين هايشان را بفروشند اما اگر لردي شديدا محتاج به پول مي شد مي توانست اجازه تاسيس شهر در داخل زمينهايش را بفروشد و با تشويق رشد شهرهاي قديمي مي توانست اجاره سالانه بيشتري بگيرد . اغلب شهرها با لردها چانه مي زدند تا حقوقي بدست آورند مثل حق داشتن بازار دائمي ، حق ضرب سكه ،تعيين مقياسها و اوزان ،حق شهروندان براي محاكمه در دادگاههاي خودشان ، حق حمل سلاح براي اهالي شهر ،لردهاي فئودال با تهيه منشورهايي به شهروندان حقوق و امتيازاتي مي دادند . زيرا لردها نيز به مصرف كالاهاي تجارتي كه از شرق مي آمد عادت كرده بودند و مصرف كالا نيازمند پول بود . تجارت و بازار كالاهاي متنوع . لردها را نيز به سوي شهر جلب مي كرد . امتيازاتي كه شهروندان از لردها مي گرفتند . بهترين مشوق شهرنشيني بود . شرايط زندگي در شهر با حقوق و امتيازاتي كه دم به دم شهروندان از اربابان مي گرفتند روز به روز مطلوب تر مي شد و اين زندگي آزاد توجه سرفها را نيز به خود جلب مي كرد بعضي از سرفها از روستاها به شهر پناه مي بردند . قانوني بوجود آورده بودند كه اگر سرفي يكسال و يكروز در شهر مي ماند و ارباب نمي توانست او را پيدا كند و به مزرعه باز گرداند خود به خود آزاد مي شد . و مي توانست دنبال زندگي جديدي برود . كم كم در اثر جنگهاي صليبي گسترش تجارت تحركات جمعيتي ، ثبات اجتماعي بيشتر شد و از جنگ ميان فئودالها كاسته شد . غذا بيشتر شد .نرخ مرگ و مير پايين آمد و جمعيت افزايش يافت . در زمان ويليام فاتح ( قرن يازدهم ) انگلستان 8/1 ميليون نفر جمعيت داشت سيصد سال بعد جمعيت اين كشور به 7/2 ميليون نفر رسيد . بخش بزرگي از اين رشد جمعيت در واقع رشد جمعيت شهر نشين بود . ويژگي هاي كالبدي شهرها : 1- شهرهاي قرون وسطايي به مقياس امروز كوچك و به اندازه شهرك ها يا روستاهاي امروزي بودند . حتي در آغاز دوره رنسانس جمعيت شهرها از 000/10 تا 000/30 نفر بيشتر نبود . حدس زده مي شود كه ونيز ،فلورانس ،پاريس ، ميلان بعدها به 000/100 نفر هم رسيده باشند. 2- شهرها بر اساس اصول دفاعي مكانيابي مي شدند . به همين جهت معمولا بر بلندي يا در جزاير ساخته مي شدند . افزون بر اين گرداگرد شهر بارويي بلند كشيده شده بودكه داراي ديواري بلند برجهاي نگهباني متعدد و چندين دروازه بود . در بسياري مواقع خندقي نيز در حول شهر قرار داشت و پل متحركي دروازه هاي شهر را به اطراف آن وصل مي كرد . 3- جاده ها از ميدان كليسا بصورت شعاعي به دروازه ها ختم ميشد و راههاي جانبي به اين راههاي اصلي مي پيوست شهر الگوي نامنظمي داشت . اين الگو فايده دفاعي داشت تا دشمني را كه وارد شهر مي شد سرگردان سازد . توپخانه و قلعه از شهر دفاع مي كردند . از بالاي قلعه روغن داغ بر سر مهاجمين مي ريختند . جنگ تن به تن قسمت نهايي و تعيين كننده هر جنگي بود . خيابانهاي پيچ در پيچ به شهروندان در مقابل مهاجمان نا آشنا برتري مي بخشيد . 4- اوايل آب فقط در چشمه يا چاه اصلي شهر پيدا مي شد بعدها برخي شيوه هاي ذخيره آب پيدا شد كه بسيار ابتدايي بود . فاضلاب در كوچه ها سرازير مي شد . در برخي نقاط اروپا توالت شناخته شده نبود . 5- مسائلي مثل تامين آب و حفظ بهداشت عمومي و محدوديتي كه ضرورت استقرار شهردرون قلعه ايجاد مي كرد . مانع رشدو بزرگي شهرها بود . در قرن چهاردهم رشد شهرها به بروز بيماريهايي واگيردار انجاميد . 6- حمل و نقل با چرخ و گاري و درشكه فقط در جاده هاي اصلي بود بقيه كوچه ها عمدتا باريك و كم عرض بودند و فقط براي عابران پياده و جابجايي سواره با اسب و الاغ مناسب بود ارتباط بين شهرها كند بود و تسهيلات حمل ونقل ناچيز ، به همين جهت سنتي در ساختن شهر به وجود آمده بود به اين ترتيب كه شهرها را طوري مي ساختند تا فاصله آنها از يك روز سفر پياده بيشتر نباشد تامواقع اضطراري بتوانند به هم كمك كنند . 7- در مركز شهر كليسا و دير وجود داشت و همين عنصر بود كه بر كالبد شهر غلبه داشت جلوي كليسا هميشه ميدان و فضاي سبز و بازي وجود داشت كه محل تشكيل بازار بود . بعدها نزديك همان ميدان مركز صنوف و همين طور شوراي شهر و دادگاه مستقل شهر(دادگاه مستقل وشوراي شهر هردو امتيازاتي بودندکه بورژواها ازفئودالها گرفته بودند) شدند. 8- ضرورت حفظ گرما در هواي سرد و محدود بودن فضاي شهر ( بخاطر وجود بارو و ناامن بودن زندگي خارج از بارو) باعث مي شد كه خانه ها را در يك رديف و متصل بيكديگر بسازند . كوچه هاي باريكي اين رديفهاي خانه را ازهم جدا مي كرد . در پشت خانه ها حياط و باغچه وجود داشت . در خانه حيوان اهلي نگه مي داشتند . طبقه اول به اصطبل و كارگاه و مطبخ اختصاص داشت محل زندگي و خواب معمولا طبقه دوم بود . بخاري ديواري و دود كش رايج بود . پنجره ها كوچك بودند و شيشه هاي ضخيم وخام داشتند . گاه نيز به جاي شيشه از پوستهاي شفاف روغني استفاده مي كردند . امكانات دفع زباله معمولا وجود نداشت . هر خانواده با زباله خود به نحوي كنار مي آمد مصالح ساختماني سنگ ، چوب ،حصير و برگ و شاخه درختان و گل بود . به همين جهت آتش سوزي بسيار ساده اتفاق مي افتاد و خود اين امر انگيزه اي شد كه بدنبال مصالح مقاوم تر به آتش باشند و سقف ها ابتدا گلي و بعدها از تركيبات نفوذ ناپذير ساخته مي شد . كوچه ها معمولا سنگفرش بود و سنگفرش ها توسط خانه ها و ساختمانهاي اطراف حفظ مي شد . انجمن هاي صنفي يا گيلدها (Guilds) : داخل بورگها صنعتگران و بازرگانان ساكن بودند كه روز به روز قدرت بيشتري كسب مي كردند . ساكنان بورگها در نواحي مختلف اروپا به نامهايي مثل بورگر ، بورخس ، بورگزه و بورژوا خوانده مي شدند . اين طبقه كه به نام بورژوازي شناخته مي شدند در قالب يك نظام صنفي سازمان يافته بود . هر حرفه اي يك انجمن صنفي داشت بافندگان ،مهمانخانه داران ، صرافان ،آهنگران ،قصابان ،خياطان ،بنايان ،آسيابانان ،نجاران ،چرمسازان ، شيشه گران ،معروفترين اصناف شهرهاي اروپايي آن دوران و شناخته شده ترين اعضاي طبقه بورژوا بودند. عضويت در صنف بطور موروثي منتقل مي شد ،در عين حال صنف مي توانست اعضاي جديد بپذيرد يا برخي از اعضاي خود را اخراج كند . در هر حال پرداختن به كسب و كار فقط داخل نظام صنفي ممكن بود . انجمن هاي صنفي را در اروپا ي قرون وسطا گيلد مي خواندند . گيلدها را كنترل توليد ،حفظ قيمت ها ، حمايت از تجارت و حرفه خود و همين طور تنظيم روابط صنف خود مراقبت مي كردند و هر چه مي گذشت حقوق بيشتري كسب مي كردند . در بسياري نقاط اروپا گيلدها با ديرها و كليساها پيوند مي خوردند و از تماس ميان كشيشان و راهبان و اصناف انجمن ها اخوت Fraternity و فرقه هاي مختلف مذهبي پديدار مي شدند و به گيلدها رنگ و بوي سياسي – مذهبي مي دادند . اصناف از اين پيوند ها سود مي جستند و در زندگي سياسي – مذهبي جامعه مشاركت مي كردند براي جنگ با كفار بسيج مي شدند برعليه لردها مبارزه مي كردند و بر سر تفسيرهاي مختلف از آيين مسيح با يكديگر به جدال مي پرداختند . تأسيسات مهم : 1- دانشگاه (university) : يكي از مهمترين نهادهاي مو جود در شهرهاي پيشرفته قرون وسطايي بود . اين نهاد محصول همكاري اصناف و ديرها بود . ثروت طبقه بازرگان پشتوانه مالي و ميراث علمي و ديني حفظ شده نزد راهبان پشتوانه علمي دانشگاهها بود بديهي است كه اين داشنگاهها مذهبي بودند و فارغ التحصيلان آن كشيش محسوب مي شدند . برخي از دانشگاههاي مهم قرون وسطا طي قرنها باقي مانده و هنوز به حيات خود ادامه مي دهند . دانشگاههاي بولونيا ( د رايتاليا ) و پاريس ( در فرانسه ) در قرن دوازدهم و دانشگاههاي كمبريج و سا لا ما نكا در قرن نوزدهم ميلادي تاسيس شدند . هنوز هم بسياري آثار و سنن قديمي اين دانشگاهها در دانشگاههاي امروز اروپايي حفظ شده است ( ساختمانها ، پوشش ها ، عناوين ) . 2- بيمارستان (Hospital) : نيز يكي از نهادهاي شهري است كه در اواخر قرون وسطا در شهرهاي اروپايي توسط كليسا ها و ديرها و بويژه با مشاركت خواهران روحاني دست از دنيا شسته بوجود آمد . 3- كليسا : خود كليسا نيز يكي از تاسيسات مهم شهرهاي قرون وسطايي محسوب مي شد . نقش كليسا در قرون وسطا دوگانه بود از يك سو تفتيش عقايد و سركوب علم و فرهنگ و مستقيم يا غير مستقيم گسترش خرافه با حيات كليسا در قرون وسطا پيوند خورده است . از سوي ديگر در شهرها كه محل سكونت شهروندان آزاد بود كليسا و مذهب پيوند بخش و يگانه ساز اهالي بود بطوريكه گاليون مورخ شهر در كتاب الگوي شهري در اين باره مي نويسد : زندگي در شهرهاي قرون وسطايي رنگ و بو داشت كليسا به زندگي همگان معنا مي بخشيد زيرا تنها نهادي بود كه همه مي توانستند در آن مشاركت كنند و انگيزه و زيبايي به زندگي مي داد و احساس مشاركت در آنها به وجود مي آورد . مردم بازرگانان و صنعتگران و روستاييان در بازارهاي شهر در هم مي آميختند و سرود زندگي و آزادي سر مي دادند ( گاليون ،آيزنر، ص 38). در بسياري نقاط اروپا كليسا بزرگترين زميندار بود . هرچند زمين ها به كليسا متعلق بود نه كشيشان و كشيشان ازدواج نمي كردند و فرزندي نداشتند تا چيزي براي او به ميراث بگذارند ،اما در هرحال از منافع اداره اين زمينها بهره مند مي شدند و با لردها منافع مشترك داشتند ، با وجود اين بنظر مي آمد لايه هايي از كشيشان با بورژواها بيشتر پيوند و همبستگي داشتند تا اشراف و همين گروه اين پيوند را حفظ و تقويت مي كردند . تحولات اواخر قرون وسطي : در دوره متاخر قرون وسطا قانون و دادگاه نيمه مستقل در بسياري از شهرهاي اروپاي تثبيت شد و اندك اندك حكومت خود مختار محلي و شوراي شهر هم پديدار شد . شوراي اصناف ، شوراي شهر ،و دادگاه شهر در مركز شهر ودر كنار كليسا مستقر شدند و براي شهروندان امنيت و آزادي را به همراه آوردند . ميان شهر و ده تضاد شديدي وجود داشت . در عمده سرزمين كه مناطق روستايي بود ، مردم به دو طبقه فرمانبر و وابسته و فرمانده و مستقل تقسيم مي شدند . گروه كوچكي همه ثروت و قدرت را در اختيار داشتند و اكثريت چاره اي از فرمانبرداري و نوكري نداشتند . اما در شهر وضع ديگر گونه بود ،نه آقايي در كار بود نه بنده اي سرف و لرد و كشيش و عا.مي معنا نداشت همه شهروندان افراد آزاد و برابر بودند كه با كسب حقوق شهروندي نه از لرد ترسي داشتند و نه از كليسا و ثروت وقدرت توليدي آنها نيز پشتوانه قدرت سياسي و حقوق مذهبيشان بود . شهرها در واقع جزاير آزادي بودند . به همين جهت در قرون وسطا ضرب المثلي رايج بود كه مي گفت : هواي شهر آزاد مي سازد (stadt luft mach frei) . هر سرفي كه از زندگي رعيتي به جان آمد با اشتياق و براي كسب آزادي و برابري و كسب حقوق شهروندي و مشاركت در جامعه مدني به شهر مي گريخت و درون قلعه پنهان ميشد چون اگر يكسال و يك روز از اقامتش در شهر مي گذشت آزاد مي شد. بورژواها با استفاده از اين قانون و طرق ديگر مردم رابه شهرها جلب مي كردند و بر رونق و آباداني شهرها مي افزودند . در اوايل قرون وسطا اختلاف سطح زندگي ميان بورژواها زياد نبود . مهمترين قشر بندي در ميان مردم شهر اختلاف ميان استاد كاران و شاگردان بود كه از كودكي نزد استاد كار آموزي مي كردند . معمولا در دهسال اول دستمزد نمي گرفتند و كار خود را از پادويي و نوكري آغاز مي كردند و بتدريج اگر لياقت نشان ميدادند استاد مي شدند و از صنف كمر بند استاد كاري مي گرفتند و مي توانستند مستقلا كار كنند . گروه ديگر كارگران مزد بگير بودند كه امتيازات شاگردان را نداشتند و فقط در مقابل دستمزد كار مي كردند و استاد هيچ وظيفه اي جز پرداخت دستمزد در مورد آنان نداشت . اندك اندك برخي از بورژواها با رونق صنعت و تجارت ثروتمند شدند . بازرگانان موفق در شهرهاي گوناگون منافع داشتند . نزول خواري ، وام دادن پول به تجار به توسعه تجارت كمك كرد و كم كم حرفه بانكداري به وجود آمد . با تضعيف بيشتر لردهاي سابق زمين تبديل به كالا شد و خريد و فروش آن رواج يافت . بازرگانان ثروتمند زمين مي خريدند و صنعت و تجارت و ملك داري درهم آميخت كم كم فروش القاب نيز شروع شد . ثروتمندان جديد براي خود لقب مي خريدند . لردهاي قديم يا دچار فقرو فاقه مي شدند يا آنها نيز به تجارت و معامله زمين مي پرداختند در نتيجه يك طبقه اشرافيت جديد پيداشد كه به آنها آرستيوكرات Aristocrat مي گفتند كه با بورژواهاي بزرگ و ثروتمند همكار و شريك بودند . اصناف تنزل كردند و موقع خود را از دست دادند و سرفداري نيز بتدريج از ميان رفت و در شهر وروستا اقتصاد جديدي پيدا شد كه برخلاف اقتصاد قديم ريشه در مالكيت و پول داشت و نه زمين . تحولات فوق طي قرن چهاردهم تحقق يافت و زمينه را براي تحولات دوره رنسانس در شهرهاي اروپايي در قرن پانزدهم فراهم كرد . منابع و مآخذ 1- دورانت ،ويل ( ترجمه ابوطالب صارمي و همكاران ) . تاريخ تمدن : عصر ايمان ، جلد چهارم ،بخش اول،تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ، 1373. 2- دورانت ،ويل ( ترجمه ابوالقاسم طاهري ) . تاريخ تمدن : عصر ايمان ،جلد چهارم ،بخش دوم ،تهران ، انتشارات علمي و فرهنگي ،1373. 3- Davis, Kingsley. Cities: Their origin , Growth. And Human Impact, San Francisco, Freeman, 1973.4- Gallion, A , Eisner,s . The Urban pattern: City planning and Design . New york, Norstad Co, 1983 پرویز اجلالی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده