رفتن به مطلب

اعتماد از دست رفته!


mohsen 88

ارسال های توصیه شده

چاكرم...مخلصم....فدات شم...غمتو نبينم.....عشقمي....سالاري...آقايي...عزيزمي...

هر روز شايد چنين و چند بار اين كلمات رو به هم ميگيم و چنان از گفتنش طرف رو مشعوف ميكنيم كه فردين خدابيامرز به حال ما غبطه ميخوره و نعوذبالله خدا هم ميگه با وجود چنين دوستاني ديگه من چيكاره ام؟

چرا ديگه به هم اعتماد نميكنيم؟چرا تا يكي ازمون خواهشي داره هزار جور عذر و بهونه مياريم؟مثلا" اگه يكي از بچه هاي انجمن براش مشكلي پيش بياد و تو انجمن مطرح كنه هممون دست به دعا برميداريم وبراش هزار جور نسخه دعايي مينويسيم اما وقت كمك كه برسه جا ميزنيم.انواع و اقسام شعر رو از ديوان اشعار فلان شاعر در مياريم و آخرش هم ميگيم خدا بزرگه.خودش درست ميكنه.آخه اين خدا كه خودش نمياد پايين دستمونو بگيره.ميگن وسيله ميخواد.چرا اين روزا وسيله خدا كم شده؟اگه از دوستان و نزديكانمون انتظار كمك نداشته باشيم پس اين روابط به ظاهر دوستانه به چه درد ما ميخوره؟خانومم ميگه زمونه بدي شده.نبايد از كسي انتظار نداشته باشي.نمي فهمم!يعني چي؟چون زمونه بدي شده نبايدبه كسي كمك كرد؟خب تو زمونه خوبش كه كسي به كسي نياز پيدا نمي كنه.اصلا" تو زمونه بد چيكار بايد كرد؟شايد منم اينجوري شده باشم!چرا؟

واقعا" چرا اعنمادامون نسبت به هم كم شده؟

خيلي شاكيم.

  • Like 12
لینک به دیدگاه

دوست عزیز من یه مثال واقعی از همین موضوعات رو برات میارم خودت تا تهش رو بخون که چقدر اوضاع خرابه من تازه میفهمم که باید بی اعتماد بود

موقع امتحانای همین ترم قبل بود 2 تا از دوستام درس بسیار سنگین قارچ شناسی رو به خاطر تنبلی نخونده بودن و اشک تمساح ریختن و من چون تحمل ناراحتی کسیرو ندارم برگمو طوری گذاشتم که بتونن ببینن و هر دوشون 18 شدن و من 20

تمامی نمرات من بالای 17 شد توی این ترم تا رسیدیم سر فیزیک من از فیزیک بدم میومد و از سر بد شانسیم سر زمان امتحان آنفولانزای شدید گرفتم جوری که داشتم میمردم و دوستمم اینو میدونست سر جلسه جلوی من نشست و ازش درخواست کردم یه کاری کنه برام اما مثل یه موجود پست بعد از پر کردن ورقش رفت و من باور کن خشک شده بودم سر جام و آخر فیزیک رو با 9 افتادم... از مرام این آدما از بی شرمیشون مونده بودم چی بهش بگم ولی ترجیح دادم سکوت کنم و دیگه براش هیچ کاری انجام ندم ...

بی مرامی و بی اعتمادی آدما هم از یه جایی مثل همین ماجرا شروع میشه...:icon_gol:

  • Like 8
لینک به دیدگاه

به نظر من هیچ وقت اونایی که میگن چاکرم و نوکرم برات کاری نمیکنن

همیشه از کسی خدمتی میبینی که اصلا انتظارشو نداری

من خودم همیشه سعی میکنم به همه کمک کنم

اما نمیدونم چرا وقتی نوبت به کمک کردن من میشه کسی پیداش نیست

  • Like 6
لینک به دیدگاه

منم حاضر نیستم به کسی که چیزی از "قدر شناسی" نمیدونه ، کمک کنم ... :hanghead:

ولی به دوستام که می شناسمشون و منو میشناسن، تا جایی که بتونم کمک می کنم ... :w16:

  • Like 4
لینک به دیدگاه

براي من امروز يه مشكلي پيش اومده بود.با وجود اينكه به هيچ عنوان مرخصي نميتونستم بگيرم با هزار خواهش و اينو ببين تونستم 2 ساعت برم پي كارام.از قبل هم با چند نفر هماهنگ كرده بودم.اما طرف تو چشام نگاه كرد و چيزي بهم گفت كه سنگ رو يخ شدم.باور نميكردم.فكر ميكردم خوابم.براي اون اما انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده.ميخواست منو ببره كه كابينتي كه براي خونه اش انتخاب كرده بود رو نشونم بده.درحاليكه از عمق مشكلم خبر داشت.خواهش من اما چيز كوچيكي بود.شوكه شده بودم......جالبترش هم اين بود كه موقع رفتن برميگرده ميگه درخدمتيم.

  • Like 5
لینک به دیدگاه

خدارو شکر من یکی که خداییش رفقای توپی دارم و تا حالا بم نامردی نکردند و تا جایی هم که تونستم به برو بکس کمک کردم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه
خدارو شکر من یکی که خداییش رفقای توپی دارم و تا حالا بم نامردی نکردند و تا جایی هم که تونستم به برو بکس کمک کردم.

آره حميد جان هستن هنوز.اما كم شده نمي دونم چرا؟خود من تو دوران دانشجوييم بهترين دوستا رو داشتم.يا خونواده پر جمعيتي رو مي شناختم كه به معناي واقعي خونواده بودن.با اينكه وضع مالي خوبي نداشتن به بهترين وجه ممكن به هم كمك ميكردن.اما الان كه به دورو بر نگاه ميكنم مي بينم خيلي از روابط بر مبناي نفع مادي شكل گرفته.

  • Like 2
لینک به دیدگاه

ببین محسن خان ادم در درجه اول مسول خودش و خانوادشه بعد اگه در توانش بود اشنایان و فامیلش اینکه دستش برسه به دیگرانم کمک کنه خیلی خوبه اما دیگه وظیفش نیس واجبم نیست نباید خیلی واقعیاتو با اجساسات قاطی کنیم دیگران هم نباید همچین انتظاری داشته باشن .

 

اونایی هم که گفتی تعارف اند که هرچی کمتر و سنجیده تر باشه بهتر ه

  • Like 4
لینک به دیدگاه
آره حميد جان هستن هنوز.اما كم شده نمي دونم چرا؟خود من تو دوران دانشجوييم بهترين دوستا رو داشتم.يا خونواده پر جمعيتي رو مي شناختم كه به معناي واقعي خونواده بودن.با اينكه وضع مالي خوبي نداشتن به بهترين وجه ممكن به هم كمك ميكردن.اما الان كه به دورو بر نگاه ميكنم مي بينم خيلي از روابط بر مبناي نفع مادي شكل گرفته.

 

اره محسن جان همینطوره که میگی.

من از اون دسته ادمایی هستم که تا جایی که برام ممکن باشه به اطرافیانم کمک میکنم و خیلی کم سعی میکنم ازشون کمک بگیرم اونم مگه دیگه چی شده باشه.

بازم پیدا میشن ادمایی که از معرفت یه چیزایی حالیشونه و پول مبنای رفاقتشون نیست

  • Like 2
لینک به دیدگاه

نمیدونم چرا وضعیت اینجوری شده...

به هیچ کس نمیشه اعتماد کرد... :icon_pf (34):

 

 

ولی بازم یه عده آدمای خوب هستن

چند روز پیشا یکی از همین بچه های انجمن کمک خیلی بزرگی به من کرد و منو شرمنده خودش کرد...

  • Like 3
لینک به دیدگاه

وقتی یه بار از یه نفر ضربه می خوری درست مثل این می مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده ولی وقتی می بخشیش درست مثل این می مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده ...

  • Like 5
لینک به دیدگاه
ببین محسن خان ادم در درجه اول مسول خودش و خانوادشه بعد اگه در توانش بود اشنایان و فامیلش اینکه دستش برسه به دیگرانم کمک کنه خیلی خوبه اما دیگه وظیفش نیس واجبم نیست نباید خیلی واقعیاتو با اجساسات قاطی کنیم دیگران هم نباید همچین انتظاری داشته باشن .

 

اونایی هم که گفتی تعارف اند که هرچی کمتر و سنجیده تر باشه بهتر ه

درسته ارش جون.كلا" آدمي نيستم كه بي جهت از كسي تقاضايي داشته باشم.مگه اينكه به بن بست رسيده باشم.باور كن از برادرم هم تقاضا نميكنم.از دوره دانشجوييم اينجور بار اومدم.ولي قضيه امروز فرق ميكنه.طرف خودش بهم پيشنهاد داده بود.چيز خاصي هم نبود.اگه از اولش ميدونستم براش ممكن نيست يا به دلايلي نميخواد فكر ديگه اي ميكردم.

  • Like 3
لینک به دیدگاه
وقتی یه بار از یه نفر ضربه می خوری درست مثل این می مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده ولی وقتی می بخشیش درست مثل این می مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده ...

جالب بود.بي ربطه اما ياد حرف چرچيل افتادم كه گفت:يه اسير جنگي كسيه كه ميخواست تو رو بكشه اما نتونست.ولي از تو ميخواد به حقوقش احترام بزاري.

  • Like 3
لینک به دیدگاه

نمیدونم محسن جان

با کلیت حرفات موافقم ولی

همه جا همه جور ادمی هست

نمیشه بخاطر رذالت یکی همه رو بد به حساب اورد یا بخاطر خوبی بیش از حد یه نفر همه رو نیک شمرد

قضیه پنج انگشت دستامونه

هرکسی رو باید با معیار رفتارخودش مورد سنجش قرار داد:icon_gol:

  • Like 4
لینک به دیدگاه
درسته ارش جون.كلا" آدمي نيستم كه بي جهت از كسي تقاضايي داشته باشم.مگه اينكه به بن بست رسيده باشم.باور كن از برادرم هم تقاضا نميكنم.از دوره دانشجوييم اينجور بار اومدم.ولي قضيه امروز فرق ميكنه.طرف خودش بهم پيشنهاد داده بود.چيز خاصي هم نبود.اگه از اولش ميدونستم براش ممكن نيست يا به دلايلي نميخواد فكر ديگه اي ميكردم.

 

 

یه ضرل المثل هست که میگه :

برو قوی باش که در نظام طبیعت ضعیف پامال است .

  • Like 3
لینک به دیدگاه
وقتی یه بار از یه نفر ضربه می خوری درست مثل این می مونه که با ماشین بهت زده و داغونت کرده ولی وقتی می بخشیش درست مثل این می مونه که بهش فرصت دادی تا دنده عقب بگیره و دوباره از روت رد بشه تا مطمئن بشه چیزی ازت نمونده ...

 

 

 

میگن بحشیدن ادم خطا کار برابر با محروم کردن اون ادم از حقش

ما هم که اصلا اهل حق خوری نیستیم (شکلک باتوم به دست )

  • Like 2
لینک به دیدگاه

آره درست میگی محسن خان...

نمیدونم واقعا نمیدونم چرا همه چیز تظاهری شده.هیچ کس برای ادم کاری نمیکنه و جالب اینجاست که همه ازت توقع دارن! و تو هی میخوای خوب باشی....نمیخوای تو منجلابی که بقیه فرو رفتن گرفتار بشی..اون وقته که ازت سواستفاده میشه...چون همه دیگه خوب بودن رو وظیفه ی تو میدونن...!و هی توقع های بیجا...هی توقع های بیجا...:hanghead:

  • Like 5
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...