*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 22 بهمن، ۱۳۹۰ چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی ملک الشعرا 3 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 23 بهمن، ۱۳۹۰ شمعیم و دلی مشعلهافروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ افسانه بود معنی دیدار، که دادند در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ /////////////////// فردوسی 3 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه برنگذرد خداوند نام و خداوند جای خداوند روزی ده رهنمای خداوند کیوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهید و مهر ****************** نظامی 4 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، ۱۳۹۰ خداوندا در توفیق بگشای نظامی را ره تحقیق بنمای دلی ده کو یقینت را بشاید زبانی کافرینت را سراید رهی معیری 3 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۰ نيلگون چشم فريب انگيز رنگ آميز تو چون سپهر نيلگون دارد سر افسونگري از غم رويت بسان شاخه نيلوفرم اي تو را چشمي به رنگ شعله نيلوفري ^*^*^*^*^ وحشي بافقي 3 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، ۱۳۹۰ الهی سینه ای ده اتش افروز در ان سینه دلی وان دل همه سوز ناصر خسرو 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ نبینی که امت همی گوهر دین نیابد مگر کز بنین محمد ؟ هاتف 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، ۱۳۹۰ سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان ارم تو را جان نثار افشان خاک استان ارم تو را ایرج میرزا 2 لینک به دیدگاه
Himmler 22171 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۰ دریغ و درد که از دست بیست تومان رفت دلا ز بخت بد من علی قلی خان رفت .............................. فردوسی 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 بهمن، ۱۳۹۰ کنون،ای خردمند،وصف خرد بدین جایگه کفتن اندر خورد عراقی... 2 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ ساز طرب عشق كه داند كه چه ساز است كز زخمه آن نه فلك اندر تك و تاز است آورد به يك زخمه جهان را همه در رقص خود جان و جهان نغمه آن پرده نواز است ^*^*^*^*^* هاتف اصفهاني 7 لینک به دیدگاه
Ha.Mi.D 8376 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ شب وصل است و با دلبر مرا لب بر لب است امشب شبی کز روز خوشتر باشد ان شب امشب است امشب به چشمی روی آن مه بینم ازشوق و به صد حسرت زبیم صبح چشم دیگرم بر کوکب است امشب دلا بردار از لب مهر خاموشی و با دلبر سخن آغاز کن هنگام عرض مطلب است امشب ----------------------------- عبید زاکانی 7 لینک به دیدگاه
AFARIN 7196 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 اسفند، ۱۳۹۰ هجر خوش باشد اگر چشم توان داشت وصال درد سهل است اگر اميد دوائي باشد """""""""""""""""" سيمين بهبهاني 5 لینک به دیدگاه
armstrong 2214 اشتراک گذاری ارسال شده در 17 اسفند، ۱۳۹۰ نه بسته ام به کس دل نه بسته کس به من دل چو تخته پاره بر موج رها رها رها من ز من هر آنکه او دور چو دل به سینه نزدیک به من هرآنکه نزدیک از او جدا جدا من ------------------------------------------------ خواجوی کرمانی 6 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 26 اسفند، ۱۳۹۰ [TABLE=class: cms_table] [TR] [TD=align: left]آن نقش بین که فتنه کند نقشبند را [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]و آن لعل لب که نرخ شکستت قند را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]پندم مده که تا بشنیدم حدیث دوست[/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]در گوش من مجال نماندست پند را[/TD] [/TR] [TR] [TD=align: left]چون از کمند عشق امید خلاص نیست [/TD] [TD][/TD] [TD=align: right]رغبت بود بکشته شدن پای بند را رهی معیری [/TD] [/TR] [/TABLE] 6 لینک به دیدگاه
ترانه18 8013 اشتراک گذاری ارسال شده در 28 اسفند، ۱۳۹۰ ساز سخن آب بقا کجا و لب نوش او کجا ؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟ سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا ؟ دارد لبی که مستی جاوید می دهد مینای می کجا و لب نوش او کجا ؟ خفتم بیاد یار در آغوش گل ولی آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا ؟ بی سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟ بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا ؟ ********************** فریدون مشیری 5 لینک به دیدگاه
ali6668 1159 اشتراک گذاری ارسال شده در 10 فروردین، ۱۳۹۱ بی تو مهتاب شبی باز از آن كوچه گذشتم. همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم. شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم. شدم آن عاشق دیوانه كه بودم... شهریار 4 لینک به دیدگاه
Astraea 25351 اشتراک گذاری ارسال شده در 25 اردیبهشت، ۱۳۹۱ تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سرغ وقت من آیی که نیستم رهی 3 لینک به دیدگاه
moein.s 18983 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۱ یعنی الان من باید با رهی بگم؟! از تاپیک موجود تو تالار ورداشتم دل زود باورم رابه کرشمه ای ربودی چو نیاز ما فزون شد،تو به ناز خود فزودی به هم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما من و دل همان که بودیم و تو آن نئی که بودی من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم تو چرا زمن گریزی؟که وفایم آزمودی نفر بعد از مهدی اخوان ثالث بگه 2 لینک به دیدگاه
*lotus* 20275 اشتراک گذاری ارسال شده در 8 خرداد، ۱۳۹۱ سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت سرها در گریبان است کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را . پرویز خانلری 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده