*sepid* 9772 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟» گفت: «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! 8 لینک به دیدگاه
sookut 13735 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟» گفت: «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود ما بهتر از هر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! راست میگه دیگه 2 لینک به دیدگاه
شقایق31 40377 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 بهمن، ۱۳۸۹ ممنون از تاپیکت لطفا قبل از ارسال سرچ کنید http://www.noandishaan.com/forums/showthread.php?t=42306&highlight=%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87+%D8%B9%D8%A8%DB%8C%D8%AF+%D8%B2%D8%A7%DA%A9%D8%A7%D9%86%DB%8C 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده