layla 639 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ ژانفرانسوالیوتار(1925-1998)، فیلسوف فرانسوی و نگارندۀ مانیفست پستمدرنیسم(وضعیتپستمدرن)، جایی نوشته است:«نام کانت در آن واحد، آغاز و انجامی برای مدرنیته است و از آن جهت که انجام مدرنیته است؛ آغازی برای پسامدرنیته ». مارتین هایدگر نیز گفته است «کانت بر زندگی همه ما سایه افکنده است». با وجود این بعید به نظر می رسد که فیلسوف گوشه نشین آلمانی که در تمهیداتاش انقلابی کپرنیکی صورت داد، در زندگی روزمره اش خواهان تغییرات گسترده ای باشد. او یک بار نوشت:«هر تغییری مرا بیمناک می کند حتی اگر بزرگ ترین نویدها را برای بهبود شرایط من به همراه داشته باشد». کانت نماینده کامل فیلسوفانی است که از کنج خلوت خود جهان را به لرزه میاندازند. امانوئلکانت، چهارمین فرزند از نه فرزند یوهانس گئورگ زینساز و همسرش آنارگینا، ساعت 5 صبح 22 آوریل 1724 در کونیگسبرگ آلمان به دنیا آمد. این سحرخیزی بعدها به عادت روزانۀ او بدل شد. مادرش را بسیار دوست داشت و پدرش پیتیست (فرقهای پروتستان که قائل به کلیسای نامرئی و ارتباط قلبی با خدا بود) متعصبی بود و پسر را به مدرسه خصوصی پیتیستها فرستاد. کونیگسبرگ، آن زمان، دومین شهر بزرگ پروس و فعالترین شهر اقتصادی آلمان بود، اما خانوادۀ کانت فقیر بودند و او نیاز به حمایت مالی فرانتزآلبرت شوتز، کشیش خانوادگی و مدیر مدرسه داشت. شاید تربیت پروتستانی سبب شد که کانت هیچگاه از وضع بد مالی شکایت نداشته باشد و به دنبال جاهطلبی نباشد، او خود میگفت«عشق به مابعدالطبیعه تقدیر من است» و به همین خاطر وقتی زمان انتخاب رشتۀ دانشگاه شد، از میان دانشکدههای «بالا» یعنی الاهیات، حقوق و طب و دانشکده «پایین» یعنی فلسفه، دومی را برگزید، در آن جا تحت تعلیمات مارتین کنوتستن(1714-51) با مبانی ریاضی فلسفه طبیعی برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام آشنا شد. وی در این دانشگاه فلسفه، ریاضیات، الاهیات و فیزیک خواند و در1755 دکترای خود را گرفت، اما سمتی رسمی در دانشگاه کسب نکرد و برای گذران معیشت به معلمی خصوصی و تدریس ساعتی در دانشگاه مشغول شد(16 ساعت در هفته)، به گونهای که خود مینویسد:«هر روز روی صندلی تریبونم می نشینم و چکش سنگین خطابههای تکراریام، که همیشه آهنگ یکسان دارند، به سر مخاطبان می کوبم و در میان همۀ تمجیدهایی که میشنوم و همۀ نفعهایی که از این کار میبرم، رویای زندگی دیگر را، خارج از این وضع میپرورانم». او در نخستین سالهای فعالیت علاوه بر فلسفه، منطق و اصول تعلیم و تربیت، فیزیک، حقوق طبیعی، اخلاق، خداشناسی استدلالی، مردم شناسی و جغرافیای طبیعی نیز درس میداد، وی حتی به افسران پادگان ریاضیات، جغرافیای طبیعی و سنگر سازی میآموخت. از این رو نخستین آثارش(1764-170) راجع به موضوعات فلسفه طبیعی بود. از این میان میتوان به «تاملی بر نظریه نیروهای حیاتی»(1747)، «تاریخ طبیعی عمومی و نظریه سماوات»(1755) و «رساله افتتاحیه درباب صورت و عالم محسوس و معقول»(1770) اشاره کرد. کانت در رسالۀ اخیر مابعدالطبیه را علم به محدودیت های عقل انسانی خواند و زمان و مکان را شرایط تجربه دانست، در همین رساله بود که تحلیل مهمی در باب ارتباط ساخت موضوع و محمولی گزارهها کرد. با انتشار همین رساله است که دورۀ نخست فکری کانت موسوم به «ماقبل نقدی» به پایان میرسد. 2 لینک به دیدگاه
layla 639 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ برای کانت نیز همچون بسیاری از فیلسوفان بزرگ غربی دو دورۀ فکری میتوان ترسیم نمود، با این تفاوت که شهرت کانت تنها مربوط به دورۀ دوم فکری اوست. به گونهای که اگر این فیلسوف همچون دکارت یا برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام در دهۀ پنجم زندگیاش میمرد، هیچ شهرتی کسب نمیکرد و مهمتر از آن محرومیت بشریت از یکی از بزرگترین دستاوردهای فکر انسان بود. کانت از سال 1770 به مدت یک دهه سکوت کرد و سخت به تامل پرداخت. علت این سکوت بیداریاش از «چرت جزمی» به واسطۀ مطالعۀ کتاب «پژوهش دربارۀ طبیعت انسان» اثر برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام (1711-1762) بود. آشنایی کانت با شکاکیهای رهزن فیلسوف اسکاتلندی، سبب تشکیک در پایههای جزمی فلسفه عقلگرایی بود که در مکتب ولف و لایبنیتز آموخته بود. نقد هیوم از علیت، بحث او درباب نابسندگی عقل در تبیین شرایط تجربه و ... مشکلات بزرگی را برای کانت پدید آورد. فراموش نکنیم که کانت علم زمانه را خوب میشناخت و نمیتوانست بپذیرد که بنیاد فیزیک نیوتن بر پایۀ حدس و گمان است. به همین دلیل میتوان کانت را فیلسوف علمی متعهد دانست که به جستجوی شرایط صحت یقینی قوانین علمی است. از این رو در سه اکتبر 1979 به ج.ه.فتراک، ناشر کتابهایش نامه نوشت که«هیچ یک از آثار مربوط به قبل از سال 1770 را در مجموعه کتابهایم نیاورید». سال 1781 برای کانتشناسان اهمیتی برابر سال 1789 برای مورخین دارد. اگر در دومی انقلاب فرانسه رخ داد در اولی کتاب حجیم و دشوار «نقد عقل محض» منتشر شد. کتاب در ابتدا توجه کمی را به خود جلب کرد و دشواریاش سبب شد که نویسنده به ویراست دوم آن تن دردهد. اما امروز کتاب بیشک یکی از ده کتاب بزرگ تاریخ فلسفه و بلکه فکر بشری است. سنجش خرد ناب(عنوان ترجمۀ فارسی کتاب) بنیاد فلسفۀ کانت و اوج تلاش فکری مدرنیته به مثابۀ بنیادنهی فاعل شناسایی(سوژۀ استعلایی) در مرکز هستی بود. انقلاب نخست در تاریخ فلسفه با رنه دکارت(1594-1650) و «میاندیشم، پس هستم» او آغاز شد. دکارت با وارونه کردن طرح فیلسوفان قدیم «من» را در مرکز فلسفه قرار داد و کوشید دیگر بخشهای هستی را به شیوۀ هندسی از آن استنتاج کند. دوگانگی از همین هنگام شروع شد، دوگانگی میان فاعل شناسایی(سوژه) و موضوع شناسایی(ابژه)، میان جسم و روان و میان عقلیون و حسیون. در حالی که عدهای از پیروان دکارت ،چون مالبرانش، پاسکال، برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام و لایبنیتز بر توانایی عقل بشر در اکتساب حقایق یقینی تاکید میکردند، برخی دیگر و از سنتی دیگر(سنت انگلیسی فکر) چون هابز، لاک ، بارکلی و دست آخر هیوم بر نیروی حس و اهمیت تجربه در برساختن بشری انگشت میگذاشتند. دعواها تنها بر سر مساله شناخت بشری نبود. آلمان سدۀ هجدهم از جهات بسیاری بارور اندیشه کانت بود. شکافهای فراوان قومی قبیلهای مثل گوتها، واندالها، آنگلوساکسونها و اسلاوها؛ تفرقههای مذهبی و گرایش عمیق به پروتستانتیسم؛ زد و خورد دائمی آلمانها و ظهور رمانتیسیسم زمینههایی برای رشد همنهادی(سنتز) جامع میان گرایشهای گوناگون است، گو این که کانت را در مکتب «انسان گرایی کلاسیک» دسته بندی میکنند و این دوره را شکوهمندترین دوره در تاریخ فرهنگ آلمان به شمار میآورند. زمانهای با بزرگانی چون لسینگ(1729-68)، گوته(1749-1832)، هردر(1744-1803)، شیلر(1759-1805)،بتهوون(1770-1827) و کانت(1724-1804). شاخصههای این زمانه را چنین برمیشمارند: (1) اعتراض به تنگنظری و کوتهبینی و نابردباری و بیمایگی،(2)خصلت بورژوایی، (3)تفکیک حساب دنیا و آخرت(secularization)، (4) احترام و ستایش انسانیت، (5) آزادی از تعصبهای ملی و قومی و گرایش به افقهای جهانی. مسئله اصلی در فلسفۀ کانت، چگونگی امکان گزارههای ترکیبی پیشینی است. از نظر او در گزارهای چون «هر معلولی علت میخواهد» که بنیاد فیزیک جدید است اولا مفهوم علت(محمول) از تحلیل مفهوم معلول(موضوع) پدید نیامده است(همچون قضیهای چون: باران مرطوب است)، ثانیا این حکم پیش از تجربه صادق بوده است و نیازی به تایید تجربه ندارد. از این رو گزارههای اینچنینی دو صفت کلیت و ضرورت را دارا میباشند. او در کتاباش گام به گام فرایند شناخت انسان از دریافت حسی تا تصدیق گزارهای را پیگیری میکند و در هر مرحله به شرایط امکان شناخت اشاره میکند. کشف بزرگ کانت در این فرایند سوژۀ استعلایی(transcendental subject) است که همچون زیرنهادی تمام شناخت انسان را بنیاد مینهد. در همین کتاب است که کانت زمان و مکان را صور پیشینی دریافت حسی میداند و در ادامه جدول مقولات محض فاهمه را بر مبنای شکلهای مختلف حکم بررسی میکند. جدلیترین بخش «نقد عقل محض» فصلهای پایانی کتاب است که به مغالطات روانشناسانه عقل و تعارضات آن میپردازد و سخن از امتناع اثبات عقلانی خداست. به عبارتی نقادی کانت ناظر بر شرایط و محدودیتهای فهم بشری و تعیین حدود و ثغور آن است. این چنین است که کانت ضمن بالابردن مقام انسان در عرصه فلسفه به مثابه برسازندۀ هر گونه معرفت و تعینی، بذر شکست انسان را نیز میکاشت و از این بابت میتوان تاییدی بر گفتار نقل شده از لیوتار یافت. 2 لینک به دیدگاه
layla 639 مالک اشتراک گذاری ارسال شده در 2 بهمن، ۱۳۸۹ دشواری «نقد عقل محض» سبب شد که کانت در 1783 کتاب «مقدمه بر هر فلسفه آینده»(در فارسی با نام تمهیدات) را منتشر کند. کانت متفکری جامع بود و نظام فلسفیاش تمام ابعاد اندیشه را در بر میگرفت. کتابهای «مبانی اساسی فلسفه اخلاق»(1788) و «نقد عقل عملی» نشان تلاش عظیم فیلسوف بود در پیریزی اخلاقی فلسفی و انسانبنیاد. گو اینکه کانت در اخلاق همۀ اصولی را که در نقد اول اثباتناپذیر دانسته بود برای امکان حکم اخلاقی ضروری دانست. بگذریم که هاینریش هاینه(17987-1856) معتقد بود «کانت نقد قوه عملی را نوشت تا لمپ، خدمتکارش، را خوشحال کند». کانت در اخلاق سخت متاثر از ژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی و نظریه «اراده همگانی» اوست، علاقۀ او به روسو چنان است که گذشته از تصویر چهرۀ روسو در خانهاش ، در حاشیه رساله «احساس امر زیبا و امر والا»(1764)نوشت:«روسو مرا اصلاح کرد». سومین بخش مهم فلسفه کانت زیباییشناسی است. اگرچه الکساندر گولیب بومگارتن را موسس زیباییشناسی جدید(1750-8) میدانند، اما به حق نخستین کسی که در این شاخۀ معرفتی جدید درخشید، کانت بود. او در سومین کتاب مهماش «نقد قوۀ حکم»(1790) به تحلیل امر زیبا و امر والا پرداخت و داوری زیباییشناسانه را از احکام شناختاری(چه نظری و چه عملی) متمایز کرد. او همچنین احساس امر زیبا را متمایز از سازگاری یا ناسازگاری و لذت دانست. کانت در «ملاحظاتی درباره احساس امر زیبا»(1764) نوشت:«امر والا محرک است در حالی که امر زیبا مفتون میکند». تحلیلهای کانت از مسئله نبوغ، سلسله هنرها و میانجیگری قوه حکم دربرابر عقل و فاهمه شگفتانگیز است. زمانۀ کانت، دوران به سیادت رسیدن بورژوازی و انقلاب فرانسه است. او که به داشتن برنامهای دقیق در زندگی روزمره مشهور است، تنها یک بار و در زمان خواندن پیروزی انقلاب فرانسه نظم دقیقاش را شکست. کانت شاید طرفدار انقلاب نباشد، اما بی شک فیلسوف آزادی است. او آزادی را شرط هرگونه عمل اخلاقی میشمارد و در رسالۀ مشهور «روشنگری چیست»، آن را « خروج آدمی از نابالغی به تقصیر خویشتن خود می داند». او در دهۀ پایانی عمرش رسالههای متعددی دربارۀ سیاست و اخلاق منتشر کرد و برای برخی اخطار گرفت. رسالههایی چون«درباره ناکامی کلیه تلاشهای فلسفی در زمینه خداشناسی استدلالی»(1791)، «پایان همه چیزها یا اگر روزی مسیحیت دوست داشتنی بودنش را از دست بدهد مخالفت و طغیان علیه آن به نحو ناگزیری بر تفکر بشر مسلط میشود»(1794)،«متافیزیک اخلاق»(1797) و «تعارض قوای نفسانی»(1798). کانت همچون حافظ شیرازی هیچگاه شهر زادگاهش را ترک نکرد و آن را بسیار دوست میداشت، به گونهای که معتقد بود، شناخت مردم و معرفت جهان «بیآنکه نیازی به سفر باشد، در آن میسر است». وی همچنین کشورش را دوست میداشت و با این حال متفکری جهانوطن بود و در رسالۀ «صلح جاوید» (1795) به همپیمانی تمام کشورهای جهان اندیشید. کانت به راستی حق خردمندیاش را ادا کرد و شاید به همین دلیل است که در چهار سال پایان عمر، قوای نفسانیاش به شدت رو به زوال نهاد. نخست کم حافظه شد و در زمستان 1803 به درد معده مبتلا شد. کانت در 12 فوریه سال 1804 میلادی، دو ماه قبل از هشتادمین سال تولدش مرد در حالی که بر سنگ قبرش در کلیسای جامع کونیگسبرگ حک شد:«دو چیز همواره موجب حیرت من گشته است، یکی قانون اخلاقی که در نهاد من است و دیگری آسمان پر ستاره بر فراز سرم». 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده