رفتن به مطلب

فقط برای چند لحظه خودتونو اونجا ببينيد


danielo

ارسال های توصیه شده

ارسال شده در

چند سال پيش در جريان بازی های پارالمپيك (المپيك معلولين) در شهر سياتل آمريكا 9 نفر از شركت كنندگان دو 100 متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.

همه اين 9 نفر افرادی بودند كه ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانيم.

آنها با شنيدن صدای تپانچه حركت كردند.

بديهی است كه آنها هرگز قادر به دويدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلكه هر يك به نوبه خود با تلاش فراوان می كوشيد تا مسير مسابقه را طی كرده و برنده مدال پارالمپيك شود.

ناگهان در بين راه مچ پای يكی از شركت كنندگان پيچ خورد .

اين دختر يكی دو تا غلت روی زمين خورد و به گريه افتاد. هشت نفر ديگر صدای گريه او را شنيدند، آنها ايستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند يكی از آنها كه مبتلا به سندروم داون (عقب ماندگی شديد جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گريان را بوسيد و گفت : اين دردت رو تسكين ميده .

سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پايان رساندند.

در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعيت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقيقه براي آنها كف زدند.

  • Like 27
ارسال شده در

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند. مرد گفت : من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

  • Like 29
ارسال شده در

امشب ترکوندی ها ..............اشکمون رو دراوردی پسر جون

  • Like 3
ارسال شده در

مرسی:a030:

  • Like 1
ارسال شده در

مرسی sad.gif

  • Like 1
ارسال شده در
:ws44:
  • Like 2
ارسال شده در

بازم اگه هست بدید :ws3:

  • Like 2
ارسال شده در

اینا قراره احساسات ما رو جریحه دار کنه الان؟:banel_smiley_4:

ارسال شده در
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند. مرد گفت : من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

این یه عشق واقعیه.

چند سال پيش در جريان بازی های پارالمپيك (المپيك معلولين) در شهر سياتل آمريكا 9 نفر از شركت كنندگان دو 100 متر پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند.

همه اين 9 نفر افرادی بودند كه ما آنها را عقب مانده ذهنی و جسمی می خوانيم.

آنها با شنيدن صدای تپانچه حركت كردند.

بديهی است كه آنها هرگز قادر به دويدن با سرعت نبودند و حتی نمی توانستند به سرعت قدم بردارند بلكه هر يك به نوبه خود با تلاش فراوان می كوشيد تا مسير مسابقه را طی كرده و برنده مدال پارالمپيك شود.

ناگهان در بين راه مچ پای يكی از شركت كنندگان پيچ خورد .

اين دختر يكی دو تا غلت روی زمين خورد و به گريه افتاد. هشت نفر ديگر صدای گريه او را شنيدند، آنها ايستادند، سپس همه به عقب بازگشتند و به طرف او رفتند يكی از آنها كه مبتلا به سندروم داون (عقب ماندگی شديد جسمی و روانی) بود، خم شد و دختر گريان را بوسيد و گفت : اين دردت رو تسكين ميده .

سپس هر 9 نفر بازو در بازوی هم انداختند و خود را قدم زنان به خط پايان رساندند.

در واقع همه آنها اول شدند. تمام جمعيت ورزشگاه به پا خواستند و 10 دقيقه براي آنها كف زدند.

به اونا میگن فداکار

  • Like 1
ارسال شده در

چقدر قشنگگگگگگگ :ws37::ws44:

ارسال شده در

پس داداش دنی هم داره عوض میشه:ws3:

ارسال شده در

حس خاصی ندارم و این کارا رو غیر قابل توجیه می دونم

ارسال شده در
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد.

نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید.

بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند.

مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید.

موعد عروسی فرا رسید.

زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود.

مردم میگفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد.

۲۰ سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.

همه تعجب کردند. مرد گفت : من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

:ws44::ws44::ws44::ws44::ws44:

  • Like 2
ارسال شده در

لذت بردم واقعا ممنون :rose:

ارسال شده در

هر چند واسه من تکراری بود ولی بازم ارزش دوباره خوندنشو داشت :w72:

ارسال شده در

:ws44:

:icon_gol:

ارسال شده در

قشنگ بود عزیز

.

اولی یکمی عجیب بود:ws52:

ارسال شده در
قشنگ بود عزیز

.

اولی یکمی عجیب بود:ws52:

 

 

حتی ممکنه مثل خیلی از داستانای قدیمی غیر واقعی باشه ولی یه حرفایی توش هست :w16:

ارسال شده در
اینا قراره احساسات ما رو جریحه دار کنه الان؟:banel_smiley_4:

نه....شما خون خودتو کثیف نکن...:mornincoffee:

  • Like 1
ارسال شده در
نه....شما خون خودتو کثیف نکن...:mornincoffee:

 

:ws52:

×
×
  • اضافه کردن...