alborzrad 2116 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه یادم آرد روز باران گردش یک روز دیرین خوب و شیرین توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله بودم شاد و خرم نرم و نازک چست چابک با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو میپریدم از سر جو دور میگشتم ز خانه میشنیدم از پرنده از لب باد وزنده داستانهای نهانی رازهای زندگانی برق چون شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را تند و دیوانه غران مشت میزد ابر ها را جنگل از باد گریزان چرخ ها میزد چو دریا دانه های گرد باران پهن میگشتند هر جا سبزه در زیره درختان رفته رفته گشت دریا توی این دریای جوشان جنگل وارونه پیدا بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران میشنیدم اندر این گوهر فشانی رازهای جاودانی پندهای آسمانی بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا زندگانی خواه تیره خواه روشن هست زیبا هست زیبا هست زیبا؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! تو دوره دبستان دور از همه هیاهو این شعر زیبا به نظرم میرسید اما الان .......این مناسب حال و روزگارم هست !! باز باران / بی طراوت / کو ترانه؟! / سوگواری است / رنگ غصه / خیسی غم می خورد بر بام خانه / طعم ماتم / یاد می آرم که غصه / قصه را می کرد کابوس / بوسه می زد بر دو چشمم گریه با لبهای خیسش / می دویدم / می دویدم / توی جنگل های پوچی / زیر باران مدیحه / رو به خورشید ترانه / رو به سوی شادکامی / می دویدم / می دویدم / هر چه دیدم غم فزا بود / غصه ها و گریه ها بود / بانگ شادی پس کجا بود؟ / این که می بارد به دنیا / نیست باران / نیست باران / گریه ی پروردگار است / اشک می ریزد 9 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ من شعر خوشا به حالت ای روستایی رو دوست داشتم و دارم آخر کتاب فارسی اول نوشته بود یادتون هست که؟! اینکه خودم می خوندمش برام خیلی لذت بخش بود 6 لینک به دیدگاه
farfaraway 223 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ از آهنگ هرچه که بینت دیده خوشم میومد کتاب فارسی کلاس دوم بود فکر میکنم هرچه که بینت دیده خدایش آفریده خورشید و ماه تابان ستاره درخشان.... و باقی ماجرا 7 لینک به دیدگاه
eder 13732 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ من شعر خوشا به حالت ای روستایی رو دوست داشتم و دارم آخر کتاب فارسی اول نوشته بود یادتون هست که؟! اینکه خودم می خوندمش برام خیلی لذت بخش بود منم خیلی دوسش داشتم .... اما الان چی !؟؟ بازم خوشا بحالت ای روستایی؟؟ 3 لینک به دیدگاه
کهربا 18089 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ منم خیلی دوسش داشتم .... اما الان چی !؟؟ بازم خوشا بحالت ای روستایی؟؟ الان ای کاش من هم پرنده بودم با شادمانی پر می گشودم می رفتم از شهر به روستایی آنجا که ندارد دیگر اهالی!!! متاسفنه روستاییان ما قدر چیزی که دارن رو نمی دونن 4 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ الان ای کاش من هم پرنده بودم با شادمانی پر می گشودم می رفتم از شهر به روستایی آنجا که ندارد دیگر اهالی!!! متاسفنه روستاییان ما قدر چیزی که دارن رو نمی دونن متاسفانه روستاییان هم مشکلات خودشونو دارن دیگه فقط زنده هستن یکی از اونا به من گفت وقتی تو روستا زندگی میکنی انگار که داری شماره معکوس زندگیتو میشماری!!!:icon_pf (34): 4 لینک به دیدگاه
yasi * m 5032 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ من اون روباه و کلاغ و دوست داشتم.... تئاترشم بازی کردیم خوب بود.... من فک کنم نقش درخت بودم ولی.... 2 لینک به دیدگاه
shaden. 18583 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ اومدم بگم باز باران با ترانه دیدم استارتر خودش نوشته من یار مهربان خوشا به حالت ای روستایی 2 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ من از این شعر باز باران با ترانه خیلی خاطره دارم این شعر از پزشک و شاعر مجدالدین میرفخرایی معروف به گلچین گیلانی یامه همون موقع فیلم خواهران غریب داشت بخش میشد و توی قسمتایی از فیلم این شعر خونده میشد با آهنگ و من همیشه با این شهر به یاد اون فیلم و مخصوصا خسرو شکیبایی عزیز میوفتم هنوز اون اهنگ یادمه !!!! 3 لینک به دیدگاه
Aartemis 6639 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید. ورود یا ثبت نام باز باران بی ترانه باز باران با تمام بی کسی های شبانه می خورد بر مرد تنها می چکد بر فرش خانه باز می آید صدای چک چک غم باز ماتم من به پشت شیشه تنهایی افتاده نمی دانم ، نمی فهمم کجای قطره های بی کسی زیباست نمی فهمم چرا مردم نمی فهمند که آن کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد کجای ذلتش زیباست نمی فهمم کجای اشک یک بابا که سقفی از گِل و آهن به زور چکمه باران به روی همسرو پروانه های مرده اش آرام باریده کجایش بوی عشق و عاشقی دارد نمی دانم نمی دانم چرا مردم نمی دانند که باران عشق تنها نیست صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست کجای مرگ ما زیباست نمی فهمم یاد آرم روز باران را یاد آرم مادرم در کنج باران مرد کودکی ده ساله بودم می دویدم زیر باران ، از برای نان مادرم افتاد مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان می داد فقط من بودم و باران و گِل های خیابان بود نمی دانم کجــــای این لجـــــن زیباست بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالا دست و آن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست و باران من و تو درد و غم دارد خدا هم خوب می داند که این عدل زمینی ، عدل کم دارد 2 لینک به دیدگاه
Avenger 19333 اشتراک گذاری ارسال شده در 29 دی، ۱۳۸۹ منم باز باران رو از همه بیشتر دوس دارم 3 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده