رفتن به مطلب

ارسال های توصیه شده

خدمات:

 

بسياري از افراد از كار در مشاغلي احساس رضايت مي كنند كه به آنها فرصت خدمت به ديگران بدهد. اگر كاركنان احساس كنند تلاش و فعاليت آنها هيچ نوع خدمتي به همكاران، افراد ديگر و جامعه به حساب نمي آيد، احساس سرخوردگي و بي ارزشي مي كنند (لاوسون و شن، 1998).

به اعتقاد ترز مولفه هاي عامل خدمت كه مي تواند منجر به رضايت افراد نسبت به كار و حرفه خود شود عبارت است از

1)- در اختيار داشتن فرصتهاي متعدد براي كمك به همديگر. اين كمكها مي تواند شكل رسمي (مانند برنامه هاي مشورتي و آموزش) و يا به شكل غير رسمي ( مانند تشريح يك فرايند سازماني، كمك براي انجام يك وظيفه باشد،

2)- اجبار سازمان براي كمك به ديگران به منظور كسب موفقيت كه مي تواند شامل همكاران، ارباب رجوع، و افراد جامعه باشد، 3)- فراهم بودن شرايطي در كار كه اجازه خدمت به ديگران را در جهت رشد و پيشرفت بدهد، 4

)- آگاهي كاركنان نسبت به اينكه شغل و حرفه آنان به چه فرد يا افرادي خدمات ارائه مي دهد،

5)- افراد بتوانند گروههاي مختلف را براي ارتقاي سطح يادگيري، برقراري روابط، تفكر نظامدار و در نهايت پيشرفت و رضايت گرد هم بياورند، و

6)- افرادي كه مي خواهند به گونه مثبتي بر ديگران تاثير گذاشته آنان را هدايت كنند، فرصتي براي انجام آن در اختيار داشته باشند.

در برابر، چنانچه

1)- شغل فرد موجب انزوا و تنهايي وي شود،

2)- انجام خدمت و ارائه كمك به ديگران مشكل باشد،

3)- در بهترين شرايط از كاركنان انتظار داشته باشند كه تنها به فعاليتهاي مشورتي و هدايت گرايانه بپردازند و

4)- از تلاشهاي ديگران كه مي توانند موجب ارتقاء افراد و خدمت به آنان باشد، اجتناب كنند. آنگاه كار براي افراد معنا و مفهوم خود را از دست مي دهد و منجر به بروز نارضايتي و بي علاقگي مي شود.

لینک به دیدگاه

ارزش:

 

اين يك حقيقت غيرقابل انكاراست كه افراد نياز گريز ناپذيري به توجه مثبت دارند و به گونه فزاينده اي نسبت به نگرشها و انتظارات فردي كه در زندگي آنان اهميت دارد، حساس هستند و يا تحت نفوذ آنها قرار مي گيرند. از اين رو، در نظر گرفتن شرايط ارزشي افراد از طريق ارائه توجه مثبت، صرفنظر از اهميتي كه براي جنبه هاي خاصي از رفتار دارد، بدان معناست كه وي براي آنچه كه هست، بدون اما و اگر مورد پذيرش و احترام قرار مي گيرد(هجل و زيگلر، 1379).

به نظر ترز مولفه هاي عامل ارزش كه مي تواند تاثير مستقيم بر رضايت شغلي داشته باشد عبارت است از :

1. سازمان براي كاركنان خود به گونه اصيل ارزش و احترام قائل شود.

2. كاركنان باور داشته باشند آنچه سازمان به آنها مي دهد مطابق با شأن و ارزش آنهاست.

3. اين اطمينان به افراد داده شود كه كاري كه انجام مي دهد واقعاً داراي ارزش است و تاثير زيادي در روند خدمات و توليدات سازمان و نيز در رسيدن به هدفهاي آن دارد.

4. كاركنان احساس گمنامي در سازمان نداشته باشند، بلكه سازمان تواناييها و ارزشهاي مورد قبول فرد را شناخته به آنها احترام بگذارد.

5. آنچه كاركنان به سازمان مي آورند و يا در آن انجام مي دهند به گونه طبيعي مورد پذيرش قرار گيرد.

لینک به دیدگاه

مربوط بودن:

 

آخرين عاملي كه ترز از آن به عنوان كليد رضايت شغلي نام مي برد، مربوط بودن است. اين مفهوم بيش از هر چيز اشاره به وجود قوانين مرتبط و مناسب در سازمان دارد. به اعتقاد ترز اين عامل زماني در محيط كار شكل مي گيرد كه

1)- سازمان به كاركنان اجازه دهد از وقت خود به گونه كارآمد و موثري استفاده كنند،

2)- كاركنان بتوانند وقت خود را با فعاليتهايي سپري كنند كه ارتباط كامل با وظايف و رسالت كاري آنان دارد،

3)- قوانين سخت و خطوط قرمز سازماني در كمترين حد وجود داشته باشد.

در مقابل چنانچه ساختار سازمان به گونه اي باشد كه افراد اغلب خود را در حال بررسي جلسات، آيين نامه ها و مانند آن ببينند، سازمان تحت هجوم قوانين و خط مشي هاي بي ارزش باشد، همواره بين كاركنان و نظام اداري سازمان درگيري و مجادله باشد، و افراد در يك دور باطل سازماني واقعاً احساس كنند كارهاي نامربوط انجام مي دهند، رضايت شغلي به شدت كاهش مي يابد.

لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...