رفتن به مطلب

آزادی


ارسال های توصیه شده

سه نوع آزادي وجود دارد كه بايد درك شود: نخست، نوعي از آزادي است كه شما با آن آشنا هستيد: «آزادي از» كودك مي خواهد از مادر و پدر آزاد باشد. برده مي خواهد از ارباب آزاد شود. اين يعني «آزادي از»؛ وقتي تو جوياي «آزادي از» باشي، دير يا زود به دام ديگري سقوط مي كني - زيرا اين نوع آزادي يك واكنش است و ادراك نيست. اين چيزي است كه انقلابهاي گذشته دچار آن بوده اند.

نوع دوم آزادي اين است: «آزادي براي». اين رويكردي مثبت است و بهتر از نوع اول آن. انسان طرفدار نخستين نوع، سياست كار مي شود. طرفدار دومين نوع آزادي شاعر، نقاش يا هنرمند مي شود. نوع اول منفي است و نوع دوم مثبت. ولي به ياد بسپار اينها دو جنبه از يك چيز هستند. حتي نخستين نوع آزادي نيز دست كم تظاهر مي كند كه هدفي وجود دارد. حتي سياست كار نيز مي گويد: «ما براي آزادي مي جنگيم: ما مي خواهيم از اين جامعه، از اين ساختار، از اين سياستها آزاد شويم. ما مي خواهيم از اين جامعه رها شويم تا جامعه اي ديگر بنا كنيم. ما براي هدفي مبارزه مي كنيم، براي ارزشي، براي مدينه ي فاضله اي.... حتي او نيز بايد تظاهر كند، زيرا منفي نمي تواند به تنهايي وجود داشته باشد، دست كم مي توان از مثبتها سخن گفت. پس كمونيسم در باره ي جامعه ي بيطبقه سخن پراكني مي كند: يك مدينه ي فاضله، جايي كه همه چيز زيباست، جايي كه بهشت به زمين نازل شده باشد. پس «آزادي براي» با «آزادي از» به نوعي به هم مربوط مي شوند: هر دو با هم وجود دارند. آزادي واقعي، آزادي نوع سوم است: «آزادي فراسويي».اين چه نوع آزادي است؟ اين آزادي نه براي چيزي است و نه آزادي از چيزي است؛ فقط آزادي است. اين آزادي مخالف كسي نيست - اين واكنش نيست و نه مي خواهد آينده اي بسازد - مقصدي وجود ندارد. انسان فقط از بودنش سرخوش است، براي وجود خودش، اين براي خودش هدفي است.

«آزادي از» سياستمدار؛ اصلاح طلب، خادم اجتماعي، كمونيست، سوسياليست، فاشيست مي آفريند. و «آزادي براي» هنرمند مي آفريند: نقاش، شاعر، موسيقيدان. و «آزادي براي خود آزادي» سالك مي آفريند، انسان روحاني، انسان واقعأ مومن. نوع دوم آزادي «آزادي براي» نيز نفس دارد، ولي لطيفتر و ظريفتر و نه همچون نفس سياست كار زمخت و خشن. موسيقيدان نيز نفس دارد، ولي لطيفتر است و نرمتر و آرامتر. شاعر نيز نفس دارد، ولي نفسي قشنگ و شيرين، نه آن قدر تلخ همچون نوع اول. اين دو نوع آزادي هر دو بيان هاي نفساني هستند.

فقط نوع سوم است «آزادي خالص - نه مخالف و نه هوادار» كه نفس ندارد و خودخواهي در آن نيست. زيرا اين نوع آزادي فقط زماني روي مي دهد كه نفس از بين رفته و بخار شده باشد. اگر نفس هنوز وجود داشته باشد، آزادي از نوع اول يا دوم خواهد بود. نوع سوم آزادي به عنوان پيش نياز، فنا لازم دارد- پديده ي اضمحلال نفس. انسان بايد نفس را بشناسد تا بتواند به اين نوع آزادي دست پيدا كند. اين آزادي عشق است و اين آزادي خداوند است. اين آزادي حقيقت است. در اين آزادي است كه تو در خداوند وجود خواهي داشت و خداوند در تو موجود خواهد بود و آن گاه هيچ خطايي از تو سر نخواهد زد.

آن گاه زندگي تو تقوا خواهد بود. آن گاه نفس كشيدن تو مبارک خواهد بود.

آن گاه راه كه بروي، شعر خواهد بود و اگر بنشيني، رقص خواهد بود.

آن گاه تو براي جهان يك نعمت و بركت خواهي بود.

تو بركت يافته خواهي بود.

تقدیم به نو اندیشان آزاد اندیش

  • Like 19
لینک به دیدگاه

مرسی غایب عزیز...

 

ولی اگر بخوام رک و صادق باشم باید بگم که من از همون "آزادی از" بیشتر لذت میبرم... مسلما "آزادی برای" با تفکر من جور در نمیاد...

و فکر میکنم آزادی برای آزادی هم زیاد دست یافتنی نیست... کمی تفکر ماورائی داشت...

  • Like 12
لینک به دیدگاه
مرسی غایب عزیز...

 

ولی اگر بخوام رک و صادق باشم باید بگم که من از همون "آزادی از" بیشتر لذت میبرم... مسلما "آزادی برای" با تفکر من جور در نمیاد...

و فکر میکنم آزادی برای آزادی هم زیاد دست یافتنی نیست... کمی تفکر ماورائی داشت...

وقتي شما در جستجوي «آزادي از» باشي، به دام ديگري خواهي افتاد. براي مثال اگر بخواهي از جامعه ي رسمي آزاد شوي، در دام يك جامعه ي جايگزين ديگر خواهي افتاد. اگر جامعه ي رسمي بخواهد تو موي بلند نداشته باشي، آن وقت در جمعيت هيپيها از تو خواسته مي شود تا موي بلند داشته باشي و اگر موي بلند نداشته باشي به نظر عجيب و غريب خواهي آمد. مردم آن جا به تو خواهند خنديد و فكر مي كنند شما همرنگ اونا نیستی و عصيانگر هم نيستي. پس اگر تلاش كني تا از يك بردگي آزاد شوي، محكوم هستي كه به اسارت ديگري گردن بنهي، زيرا عملكردهاي دروني انسان پيشاپيش طوري شرطي شده است كه برده باشه. مي تواني اربابها را عوض كني، همين.

خودت هماني كه هستي مي ماني. بعنوان یک مثال فرضی : نخست شما به كشيشان مسيحي وابسته بودي و اينك به كشيشان هندو وابسته مي شوي. وابستگي ادامه دارد. آزادي واقعي چنين نيست. «آزادي از» آزادي واقعي نيست.

  • Like 7
لینک به دیدگاه

آزادی بزرگترین فریبی است که هر انسانی برای لحظه ای فراموشی غم زندان دنیا به خود میدهد......

 

در حالیکه وقتی از این زندان خارج میشود،دیگر چیزی بیرون زندان نیست......

  • Like 9
لینک به دیدگاه

چند وقت پیش یادمه با دوستم سر تفاوت های عشق و دوستی و اینکه کدوم برتر هست صحبت می کردیم

 

من گفتم عشق.اون گفت دوستی. دلیل اوردم. بعد یه جورایی دیدم تعریف من از عشق با تعریف اون از دوستی به هم فوق العاده نزدیکن

 

به خودم گفتم این مسئله چه اهمیتی داره؟ عشق برتر باشه یا دوستی چه اتفاق خاصی میفته ؟

 

شاید به نظر شماها کاملا غلط بیاد

اما اون بحث منو عوض کرد. الان به نظرم تمام این بحثا بازی با کلماته

همه 1 راهو داریم میریم .

چرا لذت نبریم.چرا درگیر کلمات شیم؟ چرا درگیر تعاریف شیم. نمی گم تعریف نباشه. باشه اما لزوم نداره بیان کنیم چون ممکنه برا بقیه قابل درک نباشه . یا سطح فکریت بالاتر باشه یا پایین تر و باعث شه درک نشی.

 

 

آزادی بزرگترین فریبی است که هر انسانی برای لحظه ای فراموشی غم زندان دنیا به خود میدهد......

 

در حالیکه وقتی از این زندان خارج میشود،دیگر چیزی بیرون زندان نیست......

 

اسی جان کی دنیا رو برامون زندان کرده؟

جان من غیر از اینه که خودمون زندانش کردیم؟

 

من که می خوام فقط زندگی کنم. از زندگیم لذت ببرم.از شادیایی که برام هست لذت ببرم . از زمین خوردنم لذت ببرم. حتی از بدبختیام هم لذت ببرم. من تعریف ازادی رو نمی خوام

 

 

وقتی ازادم که ببینم دارم لذت میبرم

تعریفش چرا مهمه؟

 

یه اعتقاداتی دارم. دین دارم. خدا دارم از اینا و عقل خودم فهمیدم اگه بخوام لذت ببرم باید :

 

محبت کنم ، دروغ نگم ، معرفت داشته باشم و........................

نمی گم الان کامل دارما و نمیگم الان اجرایی کردم. میگم می خوام اینطوری باشم و میدونم سخته شاید هم احمقانه

اصلا هم مساوی این نیست که برا خواسته هام نمی جنگم و از همه چیز کنار می کشم(شاید اشتباهی اینطور برداشت کنید)

 

البته الان با بعضیا بحث می کنم چون اون چیزیکه می خوامو زود بهش نمیرسم. پله پله

 

 

 

امضا حسین جو گیر (ره):ws17:

 

بچه ها بهم نخندین

فکرم خیلی درگیره

دارم خودمو خالی می کنم اینجا .

ربط زیادی هم به این تاپیک نداشتsmiley-face-whistle-1.gif

 

تعریف ازادی برا من یکی مهم نیست

ممنون که لینک دادی غایب جان

 

 

همه چی ارومه من چقدر خوشحالم ( با صدای ممدرضا گلزار ):4564:

  • Like 6
لینک به دیدگاه

اسی جان کی دنیا رو برامون زندان کرده؟

جان من غیر از اینه که خودمون زندانش کردیم؟

همونیکه زندانبانشه.....

 

همونیکه منتظر اجرای اعدام در یکی از صبح هاست.......

  • Like 2
لینک به دیدگاه

در جهان هستي همه چيز سعي دارد چيزي به ما بگويد ، نه فقط درختان. كوهستان ها، اقيانوس، رودخانه ها، آسمان، ابرها ، همه به ما چيزي مي گويند. به ما مي گويند كه جهان هستي ابدي است، كه شكل ها عوض مي شوند، ولي عصاره هميشه باقي است. بنابراين با شكل ها هويت نگير، با عصاره تنظيم شو. بدن تو شكل تو است. ذهن تو، شكل تو است. واقعيت وجود تو وراي اين دو است. و آن واقعيت، همه چيز دارد.

اين جهان هستي در برابر آن واقعيت دروني تو فقير است. درخت چيزهاي بسيار دارد، كوهستان چيزهاي بسياري دارد، ولي واقعيت دروني تو تمام آن ها را، به اضافه plus، دارد. و اين نكته ي اضافي، هشياريawareness است.

درخت وجود دارد، ولي از اينكه هست هشيار نيست. و تاوقتي كه هشيار نشوي كه هستي، فقط يك درخت متحرك هستي: تكامل نيافته اي. تكامل، از طريق انسانيت مي كوشد تا به قله ي غايي معرفتconsciousness دست بيابد. بعد باید بشینیم و راجع به آزادی و نوع اون بیاندیشیم.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

لذت بردن از درختان، لذت بردن از تمام جهان هستي قشنگ است، ولي به ياد بسپاریم که : هم اكنون ما در والاترين اوج هستيم ، و كار اصلي ما اين است كه اين فرصت انسان بودن را از دست ندهيم، بلكه مركز وجود خويشتن را بيابيم. اين يافتن مارا بخشي از روح كيهاني مي كند، آنوقت نيازي به هيچ شكل ديگر نداريم. و داشتن يك هستي بدون شكل، بزرگترين آزادي است. حتي بدن نيز يك زندان است، ذهن يك زندان است. وقتي كه معرفت خالص شديم، با كل يكي شديم، آزادي ما تمام است ، و هدف اين است.

 

 

 

 

خداوند آن اقيانوسي است كه در آن هستيد

  • Like 2
لینک به دیدگاه

لذت بردن از درختان، لذت بردن از تمام جهان هستي قشنگ است، ولي به ياد بسپاریم که : هم اكنون ما در والاترين اوج هستيم ، و كار اصلي ما اين است كه اين فرصت انسان بودن را از دست ندهيم، بلكه مركز وجود خويشتن را بيابيم. اين يافتن مارا بخشي از روح كيهاني مي كند، آنوقت نيازي به هيچ شكل ديگر نداريم. و داشتن يك هستي بدون شكل، بزرگترين آزادي است. حتي بدن نيز يك زندان است، ذهن يك زندان است. وقتي كه معرفت خالص شديم، با كل يكي شديم، آزادي ما تمام است ، و هدف اين است.

 

 

 

 

 

 

 

خداوند آن اقيانوسي است كه در آن هستيد

 

دوست من میتونی منبع این سخنانت را برای من بگذاری؟

یا از ادراک خود به این نتیجه رسیدید؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
دوست من میتونی منبع این سخنانت را برای من بگذاری؟

یا از ادراک خود به این نتیجه رسیدید؟

مهمه؟ برای چی میخوای بدونی؟

  • Like 1
لینک به دیدگاه
بله٬ در طرح پرسش های بعدی مهم است

شما میتونی هر سئوال داری ازم بپرسی. میتونی همش ذهنت را بکاوی .مي تواني زندگاني هاي بسياري را به جست وجوهاي ذهني ادامه بدهي و هرگز چيزي جز واژگان توخالي نخواهي يافت. ذهن كويري است كه در آن هيچ چيز نمي رويد. ولی با این حال من حاضرم به سئوالات شما فکر کنم.

  • Like 1
لینک به دیدگاه

سنگ بزرگ نشونه ی نزدن ولی با این حال چشم٬ من سوالاتم را از شما میپرسم فقط کمی به من وقت بدید. (اگر این مودم ناجوانمرد امشب حال نگیرد٬ تا۱۰ساعت دیگر پرسش هارا مطرح میکنم)

شاد و سربلند باشید

آنارشیست

  • Like 1
لینک به دیدگاه
سنگ بزرگ نشونه ی نزدن ولی با این حال چشم٬ من سوالاتم را از شما میپرسم فقط کمی به من وقت بدید. (اگر این مودم ناجوانمرد امشب حال نگیرد٬ تا۱۰ساعت دیگر پرسش هارا مطرح میکنم)

 

 

شاد و سربلند باشید

آنارشیست

نمیدونم منظور شما از سنگ بزرگ چیه. ولی من تا آنجا که زورم برسه سنگ رو ورمیدارم و اگر منطق حکم کرد میزنم. شما هم ظاهرآ همسنگ خودمی . من به احترام شما منتظر میشم تا سئوالات شما رو ببینم و بهشون فکر کنم. جوابی هم داشته باشند خواهم داد.

  • Like 2
لینک به دیدگاه
:w00:

 

کی مشت زده پای چشمت؟ :a030:

a030.gif

 

 

الان خوشت اومده زده پا چش من؟ :w00::ubhuekdv133q83a7yy7

 

به خودم : :there:

 

 

راه لذت از درون دان نه از برون ..........ابلهی دان جستن قصر و حصون
  • Like 1
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...