رفتن به مطلب

مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید!!!


ارسال های توصیه شده

مراقب حاضر جوابی بچه ها باشید!!!

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگ‌ها بحث مى‌کرد

معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينکه پستاندار عظيم‌الجثه‌اى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد

دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟

معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمى‌تواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است

دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مى‌پرسم

معلم گفت: اگر حضرت يونس به بهشت نرفته بود چى؟

دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد

 

******************************

يک روز يک دختر کوچک در آشپزخانه نشسته بود و به مادرش که داشت آشپزى مى‌کرد نگاه مى‌کرد

ناگهان متوجه چند تار موى سفيد در بين موهاى مادرش شد

از مادرش پرسيد: مامان! چرا بعضى از موهاى شما سفيده؟

مادرش گفت: هر وقت تو يک کار بد مى‌کنى و باعث ناراحتى من مى‌شوي، يکى از موهايم سفيد مى‌شود

دختر کوچولو کمى فکر کرد و گفت: حالا فهميدم چرا همه موهاى مامان بزرگ سفيد شده

برای مشاهده این محتوا لطفاً ثبت نام کنید یا وارد شوید.

 

******************************

عکاس سر کلاس درس آمده بود تا از بچه‌هاى کلاس عکس يادگارى بگيرد. معلم هم داشت همه بچه‌ها را تشويق مي‌کرد که دور هم جمع شوند

معلم گفت: ببينيد چقدر قشنگه که سال‌ها بعد وقتى همه‌تون بزرگ شديد به اين عکس نگاه کنيد و بگوئيد : اين احمده، الان دکتره. يا اون مهرداده، الان وکيله

يکى از بچه‌ها از ته کلاس گفت: اين هم آقا معلمه، الان مرده

 

******************************

بچه‌ها درناهارخورى مدرسه به صف ايستاده بودند. سر ميز يک سبد سيب بود که روى آن نوشته بود: فقط يکى برداريد. خدا ناظر شماست

در انتهاى ميز يک سبد شيرينى و شکلات بود. يکى از بچه‌ها رويش نوشت: هر چند تا مى‌خواهيد برداريد! خدا مواظب سيب‌هاست

  • Like 31
لینک به دیدگاه
وااااااااای من از خدامه یه همچین بچه ای داشته باشم:icon_redface:

ولی مهم اینه که باباش پیدا نیست:ws3:

 

:ws28::ws28:خودمون دس به کار میشیم پیدا می کنیم

  • Like 3
لینک به دیدگاه
وااااااااای من از خدامه یه همچین بچه ای داشته باشم:icon_redface:

ولی مهم اینه که باباش پیدا نیست:ws3:

خواستی دور و برت یک نگاه بنداز شاید کیس های خوبی برات پیدا شد ها:ws3:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
خواستی دور و برت یک نگاه بنداز شاید کیس های خوبی برات پیدا شد ها:ws3:

نکنه خودتو میگی نا قلا

  • Like 2
لینک به دیدگاه

معلم داشت جریان خون در بدن را به بچه‌ها درس مى‌داد. براى این که موضوع براى بچه‌ها روشن‌تر

شود گفت بچه‌ها! اگر من روى سرم بایستم، همان طور که مى‌دانید خون در سرم جمع مى‌شود و صورتم قرمز مى‌شود.

بچه‌ها گفتند: بله

معلم ادامه داد: پس چرا الان که ایستاده‌ام خون در پاهایم جمع نمى‌شود؟

یکى از بچه‌ها گفت: براى این که پاهاتون خالى نیست.

  • Like 4
لینک به دیدگاه

منم یه پسر خاله دارم بدتر از اینها نباشه بهتر نیست

معلمشون اومده بود پیش مادرش از دستش گریه کرد

خیلی پر روئه و جوابایی میده که میمونی چی بهش بگی:banel_smiley_4:

  • Like 2
لینک به دیدگاه
عالی یعنی همون great:ws3:

آقا وحید نکنه پسرای خودتم اینجوری تشریف دارن؟:banel_smiley_4:

من پسر بزرگم همچین حاضر جواب هستش که اساتید سخن رو هم از پا در میاره:icon_redface::icon_redface:

 

اگه ببینیش اون وقت دستت میاد

  • Like 3
لینک به دیدگاه
×
×
  • اضافه کردن...