هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 سوختن = خودکشی کردن.:w00:مثل ققنوس پس از سوختن،از خاکستر موجودی پیر،جوانی رعنا برخاسته..... پس تو یه پرندهای که خار و خاشک جمع میکنی روش میشنی بعد اونقد اواز سوز داری می خونی که همه شگفت زده میشن بعد خودتو اتیش میزنی اسمتم ققنوسه یا همون پرنده خارزار . . عجب زندگی وحشتناکی داری تووووووووووو...همون تکراری نباشه بهتره 3
Avenger 19333 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 قصدم از زدن اين تايپيك اين بود كه بدونم ايا زندگي فقط براي من تكراريه يا براي همه تكراريه:w00: زرنگی میخوای کل زندگمو تعریف کنم 2
ooraman 22216 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 یوخت غش نکنی از خوشی الان این خیلی خوشیه؟!!!!!:w58: من خلاصشو گفتم شما زیاد ناراحت نشید 3
morta 3323 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 من کل زندگیم را براتون مینویسم: خام بدم،پخته شدم،سوختم...... به این زودی ؟ هنوز که نصف عمرتونم نگذروندید ... ( منظور این که این رو یکی میگه که 60 سالشه ...) 2
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 به این زودی ؟هنوز که نصف عمرونم نگذروندید ... ساده ایآآآ هم سن جنتیه خبر نداری تو خونشون معروف به اسی باباشاه 7
morta 3323 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 ساده ایآآآ هم سن جنتیه خبر نداری تو خونشون معروف به اسی باباشاه فقط تو حونه؟ 2
ooraman 22216 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 ساده ایآآآ هم سن جنتیه خبر نداری تو خونشون معروف به اسی باباشاه :ws28::ws28: 1
هولدن کالفیلد 19946 ارسال شده در 19 اسفند، 2010 فقط تو حونه؟ نه اهل عیال و نودتا نوه شم بهش میگن اسی نقاشی کشیدیم 3
پرناز 581 مالک ارسال شده در 20 اسفند، 2010 عجباآآآ!!!! چرا عجبا........... زرنگی میخوای کل زندگمو تعریف کنم نه همش فقط يه روزش هرچند كه فكر كنم با زن و دوتا بچه زندگي عمرا براي شما تكراري باشه 1
asal sadra 3752 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 اگه تکراری نیست یه روز دیگه شو بگو فضا عوض شه یکم دپپپپپرسیده شدیم شدید باشه قبلی مال وقتی بود که عصر بیدار میشدم.. حالا اگه 5 بیدار شم سعی میکنم باز بخوابم ولی نمیشه از 6 صب یهو حجوم افکار مخرب دارم بعد یه ساعت واقعا قلبم درد میگیره نزدیکه ده مین قبلش بدونه اینکه متوجه شده باشم تمام عضلات صورتمو منقبض کردم دندونامو رو هم فشار میداد (ینی به معنای واقعی حرص میخوردم ...فقطم به خاطر مرور خاطرات.. اینجاست که صوبا میام نو اندیشان... با پی سی مشغول میشم یه سری به رسالم میزنم یکم ویرایش میکنم یکم مطلب میسرچم... و فیلمو اینا میبینم..یهو میبینه زده به سرم دارم یه کمد دیواری واسه اتاقم طراحی میکنم بعدم نهار ادامه فعالیتا بعد خواب بعد بیدار میشم میرم جلوی اینه نزدیک یه ساعت با موهام ور میرم الته هر دفعه یه مدل ور میرم.. شرو میکنم برنامه ریختمن واسه بیرون رفتن و خریدد که عمدتا در نطفه خفه میشه ..بعدم تحمل سریالهای داغون فارسی وان .. مدت زیادیم غر میزنم که سه ماه گذاشت دیونه شدم از دستون این خونه کی درست میشه بعد پروسه حرص خوردن بعد دوباره نواندیشان بعد خواب.... فرداش ولی فرق میکنه بستگی داره کی بیدار شم 6
پرناز 581 مالک ارسال شده در 20 اسفند، 2010 هر روز تصميم ميگيرم پر انرژي باشم اما ....................... تا 4 رو كه تعريف كردم 4 به بعد ميمونم چكار كنم آهنگ هاي تكراري گوش ميدم مال عهد باباقوري اگر غمگين هم باشه يه دل سير باهاش گريه ميكنم بعضي اوقات ساعت6 غروب ميخوابم تا فردا صبح هم بيدار نميشم 2
sarevan 9753 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 امروز هم یه دوشنبه است یاد هفته پیش میافتم که دانشگاه بودم اینکه با بچه ها خداحافظی کردم اینکه امروز موهام رو کوتاه کردم تا تنوعی باشه تو زندگیم و به فکر شب یلدام گوشی ام رو خاموش کردم تا ببینم میرسم به اینک ه دلا رو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد... 3
bpcom 10070 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 خوب این تکرار و روزمرگی تو زندگیه هممون هست هیچ حرفی هم توش نیست ولی اول اینکه با بعضی کارهای کوچیک میتونیم کمی از خسته کنندگیش کم کنیم ، مثلا اگه عادت کردیم هر روز موسیقی سر یه ساعتی گوش بدی مثلا یه روز به جای پاپ ، کلاسیک یا مثلا رپ گوش کنی،یا کتاب بخونی.حتی ساعات کاراتو در صورتی که به اصل برنامت لطمه نخوره جا به جا کنی. اینکه تکرار خسته کننده است درسته پس نباید بذاریم امور روزمره ما رو تابع خودشون کنند. خود من بیشتر با جا به جایی برنامه هام خسته کنندگی تکرار رو تا حد زیادی کم میکنم 5
VINA 31339 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 بلند ميشم الكي شاد گوشيمو نگاه ميكنم بعد ميگم عجب هيچكي منو دوس ندارهصبحونه(در هر صورت ميخورم)ميرم يوني خنده شوخي زنگ ميزنم مامانم ميگم خيلي دوستت دارم بعم خونه سلام احوالبرسي ميرم يكم قهوه تلخو نگاه ميكنم گاهي هم درس ميخونم گاهي هم دلتنگ خونوادم ميشم(خيلي )بعدم خواب 4
Fo.Roo.GH 24356 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 بلند ميشم الكي شاد گوشيمو نگاه ميكنم بعد ميگم عجب هيچكي منو دوس ندارهصبحونه(در هر صورت ميخورم)ميرم يوني خنده شوخي زنگ ميزنم مامانم ميگم خيلي دوستت دارم بعم خونه سلام احوالبرسي ميرم يكم قهوه تلخو نگاه ميكنم گاهي هم درس ميخونم گاهي هم دلتنگ خونوادم ميشم(خيلي )بعدم خواب ازشون دوری مگه؟؟ 1
VINA 31339 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 ازشون دوری مگه؟؟ اره من تهرانم اونا رشت بدترين لحظه هاي زندگيم زمانيه كه ميخام خداحافظي كنم بيام تهران اون لحظه بدترين لحظه ي عمرمه 3
bpcom 10070 ارسال شده در 20 اسفند، 2010 اره من تهرانم اونا رشت بدترين لحظه هاي زندگيم زمانيه كه ميخام خداحافظي كنم بيام تهران اون لحظه بدترين لحظه ي عمرمه :there: 2
پرناز 581 مالک ارسال شده در 20 اسفند، 2010 اره من تهرانم اونا رشت بدترين لحظه هاي زندگيم زمانيه كه ميخام خداحافظي كنم بيام تهران اون لحظه بدترين لحظه ي عمرمه غربت بد دردیه منم دورم از مامان و بابام اما آخر هفته ها شده خودم هم بکشم میرم بهشون سر میزنم 2
bpcom 10070 ارسال شده در 21 اسفند، 2010 گفتی غربت منو بردی تو هوای دوران خدمتم دوری از خونواده ، محیط سخت و خشن نظامی ، آدمایی که هر کدوم ساز خودشونو میزنند در کنارش دوستیها و شادیهاش ، انتظار واسه آخر هفته و مرخصی نگهبانی ها با اسلحه سرد تو برف اونم تنها :girl_in_dreams: 2
ارسال های توصیه شده