Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۳ موافقم... بچه ها یه چیزی بگم. کسانی که فقط میشنون گوش بدید... خوابگاه خیلی خوش میگذره.. خیلی.. ولی هیچ وقت خوشی پایدار نیست.. خوابگاه فقط خوشی نیست.. به خدا تو خوابگاه شیر نباشی .. قورتت میدن.. نه با رفتارها نه.. اعصاب خوردشدن داره.. اینکه فصل امتحان اصلا مناسب نیست تو خوابگاه باشی خیلی سخته.. من هیچ وقت یادم نمیره .. تو حموم یا کیوسک تلفن میشستم با بدترین شرایط درس میخوندم.. یا اینکه .. همه میخوان بخوابن شما جایی نداری برای درس خوندن مجبوری با شمع درس بخونی.از یه طرف تولد داره .. جشن داره. خنده داره گریه داره.. من در بهترین خوابگاه و جای با اب و هواترین منطقه ایران درس خوندم.. کلی روحیمو به صفر رسوند.. خوابگاه یه عالمیه.. که ناشناختس.. میشنوی خوش میگذره.. منتهی وقتی وارد میشی عادت میشه.. یه غصه میشه.. هیچ جا مثل خونت نیست.. حتی خونه هم داشته باشی مستقل و تنهاشم سخته.. من از دوران دانشجویی و خوابگاه و یه دانشجویی که چه ناراحتی هایی چه از نظر مالی و معنوی خورده کتاب نوشتم.. ربطی به این نداره پولدار باشی یا بی پول.. روحیته که نمیتونه بسازه..... هیچ وقت ارزویی رو نکنید که فقط میشنوید..... چون موقعی که به تحقق میرسه شمایید که پشیمون میشید.. و به قول بزرگترا تا نچشی متوجه نمیشی من چی میگم. تسلیم شدم... حق با شماست... خونه خوبه بوی مامان میده... 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۳ تسلیم شدم...حق با شماست... خونه خوبه بوی مامان میده... ای جانم... خوبه خوبه چون صمیمیت بین افراد خانوادتو با هیچ کس دوست نداری تقسیم کنی.. صمیمیت خانوادتو با صمیمیت جمع دوستان نمیتونی تو یه ترازو قرار بدی.. محبت خانوادت بدون منته محبت جمع دوستان با منته( منت یعنی در قبال رفتارت ازت انتظار نداشته باشه) 1 لینک به دیدگاه
Tamana73 28831 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۳ آره... منت...هه...لعنت به هرچی دوسته که وقتی کارش افتاده بهت باهاته....2سال سرم تو برف بود و ازم خوردن...خوابگاهی بودم که واویلا.... 1 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۳ موافقم... بچه ها یه چیزی بگم. کسانی که فقط میشنون گوش بدید... خوابگاه خیلی خوش میگذره.. خیلی.. ولی هیچ وقت خوشی پایدار نیست.. خوابگاه فقط خوشی نیست.. به خدا تو خوابگاه شیر نباشی .. قورتت میدن.. نه با رفتارها نه.. اعصاب خوردشدن داره.. اینکه فصل امتحان اصلا مناسب نیست تو خوابگاه باشی خیلی سخته.. من هیچ وقت یادم نمیره .. تو حموم یا کیوسک تلفن میشستم با بدترین شرایط درس میخوندم.. یا اینکه .. همه میخوان بخوابن شما جایی نداری برای درس خوندن مجبوری با شمع درس بخونی.از یه طرف تولد داره .. جشن داره. خنده داره گریه داره.. من در بهترین خوابگاه و جای با اب و هواترین منطقه ایران درس خوندم.. کلی روحیمو به صفر رسوند.. خوابگاه یه عالمیه.. که ناشناختس.. میشنوی خوش میگذره.. منتهی وقتی وارد میشی عادت میشه.. یه غصه میشه.. هیچ جا مثل خونت نیست.. حتی خونه هم داشته باشی مستقل و تنهاشم سخته.. من از دوران دانشجویی و خوابگاه و یه دانشجویی که چه ناراحتی هایی چه از نظر مالی و معنوی خورده کتاب نوشتم.. ربطی به این نداره پولدار باشی یا بی پول.. روحیته که نمیتونه بسازه..... هیچ وقت ارزویی رو نکنید که فقط میشنوید..... چون موقعی که به تحقق میرسه شمایید که پشیمون میشید.. و به قول بزرگترا تا نچشی متوجه نمیشی من چی میگم. تو خوابگاه با نور شمع درس خوندی؟! تو کجا بودی مگه؟ خوابگاه های ما سالن مطالعه و سایت و سالن TV و... داشت هرکسی میخواست نخوابه و درس بخونه راحت میتونست از امکانات استفاده کنه . --- جالب بود این نور شمعی که گفتی 3 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 2 مهر، ۱۳۹۳ تو خوابگاه با نور شمع درس خوندی؟! تو کجا بودی مگه؟ خوابگاه های ما سالن مطالعه و سایت و سالن TV و... داشت هرکسی میخواست نخوابه و درس بخونه راحت میتونست از امکانات استفاده کنه . --- جالب بود این نور شمعی که گفتی دقیقاااااا.. من اولین سالی که قبول شدم شهرستان بودم.. اشنایی نداشتم. یه خوابگاهی بهم دادن .. درحد تیم ملی داغون..بماند که بعد کشفیات کردیم چیه و چرا این سیستمو پیاده کردن.. و بعد لو دادیمشون خوابگاه رو کلا برکنار کردن.. دقیقا اصلا چیزی به نام سالن ما نداشتیم.. و خیلی سخت میشد زندگی کرد از دنیای شهری وارد جایی میشدی.. که کلا با دنیایی خیلی ها هم که در شرایط بد زندگی کردن فرق داشت... من یادم نمیره خط به خط درسمو میخوندم و گریه میکردم و همش همدم خدا بود بهش میگفتم خدایا یعنی برای درس خوندن انقدر باید ریاضیت بکشم.. مگه عصر یخبندانه.. .. یا حموم میشستم درس میخوندم.. کتابو میزاشتم رو صورتم میگفتم خدایا بهم کمک کن کم نیارم.. بتونم درس بخونم.. سخت بود مینا جون.. بعدها که بخاطر ترسوندن یکیاز نمایندههای خوابگاه فرستادنمون اموردانشجویی به اصلاح ادب بشیم و نشدیم و خندیدیم تااخرین لحظه.. بعد دوست شدیم با کارمندای دانشگاه و از وضعیت خوابگاه گفتیم مامور فرستادن دیدن.. که چه افتضاحی این خوابگاه.. تا مامور میومده.. تا یه حدرو میچیدن همونجا پذیرایی میکردن دراون حد چیزی میدادن و زیر سیبیلی رد میکردن.. خوابگاه رو من هیچ مدله قبول ندارم. چه مرفح ترین خوابگاهی که بهش میگن پانسیون رو داشتم چه این خرابه ای که بیش نبود... یادمه.. یه فرش یه شخصیت امامی رو گذاشته بودن تو دفتر.. خونه سرایداری و مسئول خوابگاه هم اون ور دیوار بود یعنی پشت اون عکسه.. چندبار متوجه میشدیم اقای این خانوم که تاسیساتی بودن کارای خوابگاه رو میکردن. یه چیزایی میگفتن ماشاخ درمیاوردیم از کجا دیده میگفتیم خانومش میگه.. بعدها.. که یه اتفاق تلخی افتاد.. نماینده خوابگاه راز این فرش رو برملا کرد که چیه.. چشم این شخصیت رو سوراخ کرد بودن.. از اون طرف چک میکردن دخترا رو.. گاهی که خانوم خونه هم نبود .. اقاش چشم چرونی میکرد... که بعد لو رفت و حالشو گرفتن.... من کتاب نوشتم خاطرات خوابگاه دختران.. میخوم چاپش کنم کامل نشده.... 1 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ به نظر من بستگی به دانشگاش داره و اگه دوستات در حد خودتت وفرهنگ خودت باشن خوبه اتفاقا درسم میشه خوند چون سالن مطالعه دارن خوابگاها درسته هیچی مثل خانواده نیست اما خوابگاهم یه تجربه جالب و متفاوته که اگه زرنگ باشی میتونی به بهترین دوران زندگیت تببدیلش کنی. 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ به نظر من بستگی به دانشگاش داره و اگه دوستات در حد خودتت وفرهنگ خودت باشن خوبه اتفاقا درسم میشه خوند چون سالن مطالعه دارن خوابگاها درسته هیچی مثل خانواده نیست اما خوابگاهم یه تجربه جالب و متفاوته که اگه زرنگ باشی میتونی به بهترین دوران زندگیت تببدیلش کنی. خوابگاه به زرنگی نیست مگه جنگه... زرنگ چی؟ جالب و متفاوته ولی اصلا به زرنگ بودن نیست.. بهترین دوران از نظرمن خوابگاه نیست دوره دانشجویی در دانشگاهته.... لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ خوابگاه به زرنگی نیست مگه جنگه... زرنگ چی؟ جالب و متفاوته ولی اصلا به زرنگ بودن نیست.. بهترین دوران از نظرمن خوابگاه نیست دوره دانشجویی در دانشگاهته.... منظورم از زرنگی اینه که اونقد زرنگ باشی که تحت تاثیر بعضی از بچه ها که شاید ادمای جالبی هم نباشن قرار نگیری به هر حال تو خوابگاه از همه فرهنگا هستن و اگه ادم زرنگ نباشه خیلی زود ممکنه از خود واقعیش دور بشه(اگه این دور شدن در جهت پیشرفت باشه خوبه ولی اکثرا اینطور نیست) و به طور عامیانه بگم که جو گیر بشه.میتونه حتی جنگ هم باشه جنگ فرهنگاو عقیده ها بعضی ها میخوان عقاید و فرهنگ خودشونو به بقیه غالب کنن(اینو دیدم که میگم). دوره دانشجویی عالیه ولی خوابگاهم خیلی خوبه اونقد اتفاقات خوب توش میفته و خاطزات زیبا رقم میخوره که میشه جزیی از روزای خوب زندگیت. اگه خیلی با هم اتاقیات صمیمی باشی میشن خونواده دومت و همون اندازه واست عزیزن. 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ منظورم از زرنگی اونقد زرنگ باشی که تحت تاثیر بعضی از بچه ها که شاید ادمای جالبی هم نباشن قرار نگیری به هر حال تو خوابگاه از همه فرهنگا هستن و اگه ادم زرنگ نباشه خیلی زود ممکنه از خود واقعیش دور بشه(اگه این دور شدن در جهت پیشرفت باشه خوبه ولی اکثرا اینطور نیست) و به طور عامیانه بگم که جو گیر بشه.میتونه حتی جنگ هم باشه جنگ فرهنگاو عقیده ها بعضی ها میخوان عقاید و فرهنگ خودشونو به بقیه غالب کنن(اینو دیدم که میگم). دوره دانشجویی عالیه ولی خوابگاهم خیلی خوبه اونقد اتفاقات خوب توش میفته و خاطزات زیبا رقم میخوره که میشه جزیی از روزای خوب زندگیت. اگه خیلی با هم اتاقیات صمیمی باشی میشن خونواده دومت و همون اندازه واست عزیزن. اون که بعله دقیقا.... 1 لینک به دیدگاه
Hanaaneh 28168 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ آواز دهل شنیدن از دور خوشه من با اینکه دخترم،اما همیشه میگم دخترا واقعا موجودات حسودی هستن تو هر چیزی حسودی میکنن،حتی تو موضوع بی اهمیتی مث درس ما بخاطر رشتمون واحد عملی و گروهی زیاد داریم وای خدا رحم کنه اگر استاد گروه بندی کنه ها یعنی هر شب گیس و گیس کشی راه میوفته تو خوابگاه ولی بر عکس این موضوع واسه پسراست یعنی خیلیاشون آخر معرفتنا انقدر هوای همدیگه رو دارن که آدم کیف میکنه و خدا نکنه که اینا با بعضی دخترا تو یه گروه باشنا یعنی عزا میگیرن از دست دخترا یادمه ترم قبل یکی از همین پسرا با بعضی از دخترای بووق تو یه گروه بود بعد هر وقت منو میدید میگفت هرروز خدا رو شکر میکنم که دختر نیستما یعنی اینا داغونن پسره از بچه های کردستان بود و فوق العاده با معرفت و البته پایه تقلبی خدایی خیلی هوای همه رو داشتن اما دخترا حتی واسه کوچک ترین موضوع ها حاضر بودن سر به تن بقیه دخترا نباشه کسانی که خوابگاهی نیستید،قدر خونتون رو بدونید درسته تو خوابگاه خیلی باتجربه میشید اما نمی ارزه به عذاب هایی که میکشید 1 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ آواز دهل شنیدن از دور خوشهمن با اینکه دخترم،اما همیشه میگم دخترا واقعا موجودات حسودی هستن تو هر چیزی حسودی میکنن،حتی تو موضوع بی اهمیتی مث درس ما بخاطر رشتمون واحد عملی و گروهی زیاد داریم وای خدا رحم کنه اگر استاد گروه بندی کنه ها یعنی هر شب گیس و گیس کشی راه میوفته تو خوابگاه ولی بر عکس این موضوع واسه پسراست یعنی خیلیاشون آخر معرفتنا انقدر هوای همدیگه رو دارن که آدم کیف میکنه و خدا نکنه که اینا با بعضی دخترا تو یه گروه باشنا یعنی عزا میگیرن از دست دخترا یادمه ترم قبل یکی از همین پسرا با بعضی از دخترای بووق تو یه گروه بود بعد هر وقت منو میدید میگفت هرروز خدا رو شکر میکنم که دختر نیستما یعنی اینا داغونن پسره از بچه های کردستان بود و فوق العاده با معرفت و البته پایه تقلبی خدایی خیلی هوای همه رو داشتن اما دخترا حتی واسه کوچک ترین موضوع ها حاضر بودن سر به تن بقیه دخترا نباشه کسانی که خوابگاهی نیستید،قدر خونتون رو بدونید درسته تو خوابگاه خیلی باتجربه میشید اما نمی ارزه به عذاب هایی که میکشید دقیقااااا گل گفتی... 1 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 3 مهر، ۱۳۹۳ دقیقاااااا.. من اولین سالی که قبول شدم شهرستان بودم.. اشنایی نداشتم. یه خوابگاهی بهم دادن .. درحد تیم ملی داغون..بماند که بعد کشفیات کردیم چیه و چرا این سیستمو پیاده کردن.. و بعد لو دادیمشون خوابگاه رو کلا برکنار کردن.. دقیقا اصلا چیزی به نام سالن ما نداشتیم.. و خیلی سخت میشد زندگی کرد از دنیای شهری وارد جایی میشدی.. که کلا با دنیایی خیلی ها هم که در شرایط بد زندگی کردن فرق داشت... من یادم نمیره خط به خط درسمو میخوندم و گریه میکردم و همش همدم خدا بود بهش میگفتم خدایا یعنی برای درس خوندن انقدر باید ریاضیت بکشم.. مگه عصر یخبندانه.. .. یا حموم میشستم درس میخوندم.. کتابو میزاشتم رو صورتم میگفتم خدایا بهم کمک کن کم نیارم.. بتونم درس بخونم.. سخت بود مینا جون.. بعدها که بخاطر ترسوندن یکیاز نمایندههای خوابگاه فرستادنمون اموردانشجویی به اصلاح ادب بشیم و نشدیم و خندیدیم تااخرین لحظه.. بعد دوست شدیم با کارمندای دانشگاه و از وضعیت خوابگاه گفتیم مامور فرستادن دیدن.. که چه افتضاحی این خوابگاه.. تا مامور میومده.. تا یه حدرو میچیدن همونجا پذیرایی میکردن دراون حد چیزی میدادن و زیر سیبیلی رد میکردن.. خوابگاه رو من هیچ مدله قبول ندارم. چه مرفح ترین خوابگاهی که بهش میگن پانسیون رو داشتم چه این خرابه ای که بیش نبود... یادمه.. یه فرش یه شخصیت امامی رو گذاشته بودن تو دفتر.. خونه سرایداری و مسئول خوابگاه هم اون ور دیوار بود یعنی پشت اون عکسه.. چندبار متوجه میشدیم اقای این خانوم که تاسیساتی بودن کارای خوابگاه رو میکردن. یه چیزایی میگفتن ماشاخ درمیاوردیم از کجا دیده میگفتیم خانومش میگه.. بعدها.. که یه اتفاق تلخی افتاد.. نماینده خوابگاه راز این فرش رو برملا کرد که چیه.. چشم این شخصیت رو سوراخ کرد بودن.. از اون طرف چک میکردن دخترا رو.. گاهی که خانوم خونه هم نبود .. اقاش چشم چرونی میکرد... که بعد لو رفت و حالشو گرفتن.... من کتاب نوشتم خاطرات خوابگاه دختران.. میخوم چاپش کنم کامل نشده.... یعنی در این حد ...! برای ما امکانات اش عالی بود حتی اتاق هایی هم که بهمون میدادند با بچه های همشهر خودمون بود که مشکلی پیش نیاد ! خلاصه که دوران بســـــــــــــــــی لذت بخش بود . 4 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ البته فک کنم بچه هایی که از خوابگاه بد میگن خوابگاهاشون خارج از دانشگاه بوده ولی خوابگاه من داخل دانشگاه بود و بسیییییییییار پاستوریزه با امکانات عالی.اتاقای 4نفره تمیز&سالن مطالعه&سالن tvو... به من که خیلی خوش گذشت...:hapydancsmil: من یه خوابگام خوب نیود.. ولی خوابگاه داشتم هلوووووووو.. بماند. ولی بازم میگم.. اصلا از خوابگاه خوشم نمیاد.. به نظر من. جمع صمیمی خانواده رو کسی به خوابگاه ترجیح بده دیگه اخر بی انصافیه... 2 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ خب به نظر من یه سلیقه کاملا شخصیه.هیچ جعی رو نمیشه جایگزین خونواده کرد ولی خوابگاهم لطف خودشو داره ما کلی حرف میزنیم نه جزیی... وگرنه کلا باید خوابگاه تحلیل بشه... 1 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ البته فک کنم بچه هایی که از خوابگاه بد میگن خوابگاهاشون خارج از دانشگاه بوده ولی خوابگاه من داخل دانشگاه بود و بسیییییییییار پاستوریزه با امکانات عالی.اتاقای 4نفره تمیز&سالن مطالعه&سالن tvو... به من که خیلی خوش گذشت...:hapydancsmil: دقیقا شرایط برای ما هم همینطور بود ، صبح ها که انقد دقیقه نودی از اتاق میزدیم بیرون که 2مین هم بعد استاد میرسیدیم استاد هم میگفت نه که راهتون دوره برای اونه دیر میرسید ماها هم پرو پرو میگفتیم استاد از تهران تا اینجا میدونید چقد راهه 2 لینک به دیدگاه
masi eng 47044 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ نگوووووووووو اینوواقعا ما که اینچا همه چیو تحلیل میکنیم اینم روش بعد میان میگن پستای الکی و بدون مفهوم گذاشتین یعنی چی..؟ معذرت میخوام.. دخالت دیگه نمیکنم. شب خوش. 1 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ دقیقا مثل ما. ما که از 2 مین هم رد کرده بودیم استادا از دستمون بدجور شکار بودن.یبارم خیلی دیر شده بود آژانس گرفتیم بریم دانشکده(حالا 2 قدم راه بودا)تو راه پسرارو دیدیم دارن بدوبدو میرن میخواستیم اونارو هم سوار کنیم که نشد اصن یه وضعییی بود ! رامون انقد دور بود انتراک ها بر میگشتیم دوباره میخوابیدیم 2 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ اصن یه وضعییی بود !رامون انقد دور بود انتراک ها بر میگشتیم دوباره میخوابیدیم اره درسته من که کلا با خواب بین کلاسا قرارداد بسته بودم 2 لینک به دیدگاه
Mina Yousefi 24161 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ اره درستهمن که کلا با خواب بین کلاسا قرارداد بسته بودم مثل اینکه اینجا فقط به ما 2نفر خوش گذشته 2 لینک به دیدگاه
saghar... 6666 اشتراک گذاری ارسال شده در 4 مهر، ۱۳۹۳ مثل اینکه اینجا فقط به ما 2نفر خوش گذشته آره فک کنم اکثرا از خوابگاه بیزارن فک کنم تا صبح میتونیم از خاطرات خوبمون بگیم 2 لینک به دیدگاه
ارسال های توصیه شده